چرا بنیادگرایی برای جوانان جذاب است؟
میان حس محرومیت و تمایل به بنیادگرایی، ارتباط مستقیمی وجود دارد
بنیادگرایی را در سادهترین تعریف آن، به تاکید بر اصول و پایههای دینی و ایدیالوژیک تفسیر کردهاند. مهمترین مشخصهی بنیادگرایی آن است که فرد، بر بازگشت به یک سلسله بنیادها و اصول پیشین تاکید میکند و در این تاکید خود، جزمگراست.
شخص بنیادگرا بدون اینکه توجهی به دنیای مدرن و مقتضیات آن داشته باشد، و بدون اینکه واقعیت دنیای کنونی خود را ببیند، تنها بر اصول و بنیادهایی تاکید میکند که برای او مقدس و محترم هستند. در تفکر بنیادگرایانه، این دنیا است که باید بر اساس بنیادها عیار شوند، نه اینکه بنیادها با دنیای مدرن هماهنگ ساخته شوند.
البته باید اشاره کرد که بنیادگرایی تنها در مورد دین اسلام قابل استفاده نیست، چه اینکه این واژه (Fundemantalism) ابتدا در میان مسیحیان و بهعنوان یک روش تفسیر متون دینی استفاده میشد.
همانطور که این واژه تنها در مورد دین نیز صدق نمیکند، بل این واژه در مورد هر ایدیالوژییی که بر یک سلسله اصول به صورت جزمگرایانه و قطعی تاکید کند، صدق میکند. به عنوان نمونه یک مارکسیست لنینیست که همواره بر اصول مارکسیزم تاکید میکند و هیچگاه از این اصول جدا نمیشود نیز یک بنیادگرای مارکسیست است.
از این رو به همان اندازه که میتوان یک بنیادگرای مسلمان را تصور کرد، میتوان یک بنیادگرای مارکسیست را هم تصور کرد.
اما امروزه غالبا واژۀ بنیادگرایی به گروههای دینداری گفته میشود که تاکید به بازگشت به گذشته و ستیزهگیری با دنیای مدرن و مقتضیات آن دارند.
این گروهها همواره با عقلانیت مدرن در ستیزه هستند و راه حل مشکلات را در بازگشت به گذشته و خوانش جزمگرایانه از یک متن میدانند.
گروههای بنیادگرا غالباً تمایل به خشونت دارند و از این ابزار برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکنند. هستۀ مشترک میان تمام بنیادگرایان، داعیۀ هماهنگی میان دین و سیاست است.
ادعای بنیادگرایان این است که باید سیاست را بر اساس متون دینی و بدون هیچ تغییری، در جامعه ایجاد کرد. به باور بنیادگرایان هر نوع نظامی که از متون دینی استنباط نشده باشد، نظامی غیردینی است و باید آن را از بین برد.
گروههای متعددی را میتوان به عنوان بنیادگرا دستهبندی کرد، همانطور که این گروهها، روشها و مرامهای مختلفی را در پی میگیرند. گروههایی همچون داعش، طالبان، حزبالله لبنان، اخوانالمسلمین مصر، جمعیتالعلمای پاکستان، انقلابیون ایران و … همۀ این گروهها و جریانها همانطور که اشاره شد در یک امر مشترکاند و آن هم این است که این گروهها، میان دین و سیاست تفکیک قایل نشده و معتقدند باید سیاست را از دین آموخت.
البته برخی نظریهپردازان میان بنیادگرا و اسلامگرا تفکیک قایل شدهاند و برخی دیگر میان بنیادگرا و نوبنیادگرا تفکیک قایل شده و میان این دو، فرقها و تمایزاتی را ذکر کردهاند.
گرچند میتوان تفاوتهای گفتهشده از سوی این نظریهپردازان را تا حدودی درست و بهجا دانست، اما در یک کتهگوری کلان، باز هم میتوان تمام موارد بنیادگرا و اسلامگرا، و یا بنیادگرا و نوبنیادگرا را ذیل بنیادگرا دستهبندی کرد.
در این نوشتار هم به تفاوتهای جزیی توجه نشده و برای اشاره به جریان بنیادگرایی تنها از همان اصطلاح مشهور بنیادگرا استفاده شده است.
در مورد بررسی پدیدۀ بنیادگرایی از زوایای مختلف دینی، اخلاقی، سیاسی، روانشناختی، حقوقی و … پرداخته شده است. یکی از موضوعاتی که باید به آن پرداخت این است که چرا جوانان به سمت بنیادگرایی متمایل میشوند؟ چرا این پدیده برای نسل جوان جذاب است؟ چرا همواره اکثریت قریب به اتفاق نیروهای بنیادگرا را جوانان تشکیل میدهند؟
چه بسا که در این میان جوانان دانشگاهی و دانشآموختههای علوم ساینسی و مدرن بیشتر دیده میشود؛ جوانانی که چه بسا در دانشگاه و محیطهای غیردینی رشد کردهاند و لزوما اهل علوم دینی نبودهاند. بررسی عوامل تمایل جوانان به بنیادگرایی، میتواند در زمینۀ پیشگیری از رشد این پدیده کمککننده باشد. باید این عوامل را شناخت و زمینههای آن را از بین برد.
بنیادگرایی به جوانان یک رسالت تعریف میکند
امین قضایی، دانشآموختۀ جامعهشناسی از آمستردام با تفکیک میان «مذهب عرفی» و «مذهب رسالتی» بر این باور است که بنیادگرایی، برای پیروان خود یک رسالت تعریف میکند، رسالتی مانند اجرای حکومت الهی و مبارزه با حکومتهای سکولار، و این رسالت به نوبۀ خود با انگیزههای جوانان و اشتیاق آنها به کنشگری و فعالیت در اجتماع، سازگار است.
امین قضایی اشاره میکند که مذهب عرفی، همان مذهبی است که عموم مردم به آن پایبند هستند. مذهبی سنتی که سازگاری چندانی با تعیین رسالت و مرام بنیادگرایان ندارد، اما مذهب رسالتی مذهبی است که یک رسالت تعریف میکند، مذهبی است که دین را تنها در نماز و روزه و حج خلاصه نکرده و مدعی است که باید فراتر از آن رفت.
به تعبیر دیگر در مذهب رسالتی، مفهومی به اسم «جهاد» فربه شده و ارزش مییابد و چه بسا که بنیادگرایی، این ارزش را بالاتر و ارزشمندتر از ارزشهای دینی دیگر همچون نماز و روزه معرفی میکند.
از سویی جوانان نه منزلت مطلوبشان را در مذهب عرفی پیدا میکنند و نه هم با انگیزههای آنان سازگارند. در چارچوب مذهب عرفی، همواره جوان از ارزش پایینتری برخوردار است. در این مذهب به عنوان مثال یک کهنسال نسبت به یک جوان منزلت بالاتری دارد؛ زیرا آن کهنسال ازدواج کرده است و بنابر باورهای دینی ایماناش کامل شده است، همینطور از وضعیت اقتصادی خوبی برخوردار است و زکات و صدقه میپردازد.
به احتمال زیاد حج خود را هم انجام داده و در جامعه با عنوان (حاجی) برای خودش اعتبار و منزلت کسب کرده است، اما آن جوان نه ازدواج کرده که به باور خودش دیناش کامل باشد، نه هم وضعیت اقتصادی خوبی دارد برای زکات و صدقه و نه هم حاجی است. لذا این جوان منزلت مطلوبی در جامعه پیدا نمیکند و به همین جهت است که تمایلی به مذهب عرفی پیدا نکرده، بل به سمت مذهب رسالتی و آنچه بنیادگرایی آن را تبلیغ میکند، متمایل میشود.
به باور آقای قضایی، جوان میتواند در مذهب رسالتی برای خود یک منزلت مطلوب پیدا کند، منزلتی که او را (مجاهد) معرفی کرده و این منزلت به باور او به مراتب باارزشتر از منزلتهای دیگر اجتماعی که در دین عرفی تعریف میشود، است.
برعلاوه همانطور که اشاره شد، به باور آقای قضایی، مذهب رسالتی و تعیین رسالت و هدف، که غالبا ستیزش با مدرنیته و سکولاریزم و برپایی حکومت دینی است، با انگیزه و روحیۀ جوانان سازگاری بیشتری دارد و به همین جهت بنیادگرایییی که مذهب رسالتی را تبلیغ میکند، برای جوانان جذابتر است.
بنیادگرایی برای جوانان هویت میبخشد
دکتر جواد رامیار، استاد دانشگاه و پژوهشگر در حوزۀ جامعهشناسی بر این باور است که بنیادگرایی، باعث هویتبخشی به جوانان میشود و به همین جهت است که این پدیده بیشتر در جوامعی رشد میکند که با بحران هویت مواجه هستند.
دکتر رامیار با اشاره به تعریف هویت به عنوان (آنچه فرد را از دیگری تمییز میدهد)، میگوید که اگر در جامعهیی هویت تعریف نشود، افراد آن جامعه و به ویژه جوانان، به سمت هویتهای دینی رفته و متمایل به بنیادگرایی میشوند.
به باور آقای رامیار بسیاری از نظریهپردازان حوزۀ جامعهشناسی بر این نکته تاکید کردهاند که اگر در جامعهیی هویت ملی شکل نگیرد، هویتهای فراملی مانند دین و هویتهای فروملی مانند هویت محلی رشد کرده و افراد به سمت بنیادگرایی که پدیدهیی هویتبخش است، جذب میشوند.
به همین جهت آقای رامیار بر این باور است که اگر دولتها و نظامهای سیاسی نتوانند برای شهروندان خود یک هویت عام و همهشمول تعریف کنند، جامعه با بحران هویت مواجه شده و زمینه برای رشد تمایل به هویت دینی و رشد بنیادگرایی آماده میشود.
جوانان محروم تمایل بیشتری به بنیادگرایی دارند
دکتر محمد حقشناس، استاد دانشگاه و پژوهشگر روانشناسی بر این باور است که یکی از زمینههای روانی تمایل به بنیادگرایی، وجود حس محرومیت میان جوانان است.
آقای حقشناس اشاره میکند که بسیاری از پژوهشهایی که در مورد افرادبنیادگرا انجام شده است، تاییدکنندۀ این مدعاست که این افراد، بیشتر از سطوح فقیر جامعه بودهاند و در شرایط نامطلوب اقتصادی و اجتماعی رشد کردهاند. به عنوان نمونه میتوان به این توجه داشت که غالباً افرادی به سمت بنیادگرایی متمایل میشوند که جایگاه چندانی در اجتماع ندارند و یا در روستاها و مناطق محروم رشد کردهاند.
به همین جهت میتوان ادعا کرد که میان حس محرومیت و تمایل به بنیادگرایی، ارتباط مستقیمی وجود دارد.
محمدهادی ابراهیمی