پیامدهای معکوس سرکوب
نبی ساقی
حکومتها از دیرزمان برای خاموش کردن صدای اعتراض و نارضایتیها، به روشهای گوناگونی متوسل میشوند. آزادی و سرکوب از عمدهترین روشهای مدیریت اعتراض از سوی حکومتها بوده است. روش آزادی و اجازه دادن و شنیدن صدای اعتراض، برای حکومتها از نظر تاریخی روش دشوار و تحملناپذیری بوده، اما در دوران پسین، تجربه نشان میدهد که این روش، از کارآیی و مؤثریت بیشتری برخوردار بوده است.
با این وجود بسیاری حکومتها هنوز هم برای خاموشسازی اعتراض، به سرکوب رو میآورند. روش سرکوب، در صورتی که حکومت قدرت و توانایی کامل داشته باشد، شاید در عرصۀ داخلی بتواند فضا را به صورت جبری آرام کند یا آرام نشان دهد، اما در صحنۀ جهانی و از سوی سازمانهای حقوق بشری به اعتراضات بیشتری مواجه میشود. اگر حکومتها توانایی داخلی سرکوب را نداشته باشند و باز هم به روش سرکوب متوسل شوند، رفتارشان بهسرعت نتیجۀ برعکس میدهد و وضعیت را از آنچه هست پیچیدهتر و دشوارتر میسازد.
تاریخ معصر افغانستان از مشروطهخواهان اول گرفته تا مشروطهخواهان دوم و تا اعتراضهای سالهای پسین، در واقع تاریخ سرکوب بوده است.
داوودخان در آخرین روزهای حیات خود با این وجود که فعالیت احزاب سیاسی را ممنوع کرده بود، رهبران حزب دموکراتیک خلق را زندانی ساخت. این عمل، اعضای دیگر حزب را به پیشتر از وقت معین به سوی کودتا سوق داد.
حزب دموکراتیک خلق وقتی به قدرت رسید هم در درون حزب و هم در بیرون از حزب، به صورت وسیعی به سرکوب مخالفان رو آورد و این مساله، مردم و در نتیجۀ جبهۀ مقاومت را قدرتمندتر کرد. هرقدر حزب به گرفتاری و بازداشت مردم، تحت نام ضدانقلاب، اشرار، خان و فیودال بیشتر درگیر شد، مردم بیشتر از پیش از حکومت گریزان شد و صفوف مخالفان بیشتر تقویت گردید.
بعد از ورود ارتش سرخ، هر بمبارانی که در ده و روستا به منظور سرکوب قیام، صورت میگرفت و باعث کشتار بیشتر میشد، این سرکوب خودش، به نارضایتی و تقویت صفوف مخالفان دامن میزد و بهصورت غیر مستقیم باعث قدرتمند شدن اعتراضات میشد.
رژیم طالبان نیز در زمان حاکمیت خود چنان به سرکوب وسیع و محکم رو آورده بودند که کوچکترین صدایی در مخالفت با تصامیم رژیم شنیده نمیشد. رژیم صدای اعتراض را سرکوب کرده بود، اما اعتراضها مثل آتش زیر خاکستر روز تا روز قدرتمندتر میشد.
اعتراضهای سرکوبشده در آن دوران اما در اوایل حکومت موقت و انتقالی خودشان را بهصورت آزادیهای عجیب و غریب و حتا برخلاف روحیۀ فرهنگی معمول نشان دادند. زمانی که مخالفت با دولت در سالهای پسین اوج گرفت، بمباران و بازرسی شبانه و سرکوب نظامی، باز هم وسیلۀ تبلیغاتی مناسبی برای مخالفان فراهم ساخت و برخی از مردم را در مناطق دورافتاده و محروم، خواسته و نخواسته به سمت مخالفان سوق داد.
در قضیۀ اخیر بهسود نیز وقتی نیروهای نظامی به قصد سرکوب افراد مسلح علیپور وارد بهسود شدند، حوادثی اتفاق افتاد که مردم را بیشتر از بیش از دولت تور داد و باعث بیاعتمادی و سوءظن شد.
به باور نگارنده، سرکوب در حکومتداری بهویژه در شرایط قومی و فرهنگی کشوری مثل افغانستان به هیچوجه روش مفید و مؤثری نیست.
بهتر است حکومتگران در مواجهه با صدای اعتراضات از روشهای گوناگون و مختلف دیگر استفاده کنند و با توسل به بزرگان قومی، رهبران سنتی، استفاده از ظرفیتهای محلی، استفاده از روشهای اپراتیفی و استخباراتی و تبلیغاتی و البته با کاربردِ راهکارها و شیوههای عادلانه و مورد رضایت مردم، قضایا را حل کنند و اعتراضات را ساکت بسازند.
درست است که گاهی اوقات سرکوب و خشونت تنها راهی است که دولت میتواند به آن اقدام کند، اما این روش باید آخرین گزینه باشد و تا گزینههای دیگر کاملا بیفایده ثابت نشده، اقدام به سرکوب و خشونت به هیچ وجه، در دستور کار دولت قرار نگیرد.
سرکوب نه از نظر اخلاقی و حقوق بشری درست است و نه از نظر مدیریتی پیامد مفیدی دارد. طبعا حق انحصاری استفاده از زور و قوه هنگام ضرورت برای دولتها محفوظ است و اگر راه دیگری جز استعمال قوا باقینمانده باشد، دولت میتواند مثلا در برابر جنگ مسلحانه و ترور به سرکوب متوسل شود، اما در چنین مواقعی نیز، بیشتر اوقات ضرر سرکوب از نظر تاریخی، بیشتر از فایدهاش بوده است. حکومتها طبعا جنگ را مجبورا با جنگ پاسخ میدهند، ولی تا زمانی که تمام گزینهها به سنگ نخورده باشد، استفاده از سرکوب و استعمال قوای نظامی به کار گرفته نمیشود.