ترجمه

وکیل جوان گمنامی که توانست جهان را تغییر دهد

منبع: نیویارک تایمز/ لیندا گرین هاووس/ شریفه عرفانی

در روز‌های اخیر بارها و بارها از من خواسته شده تا درباره موفقیت قاضی روت بِیدِر گینزبرگ توضیح دهم: چگونه او، یک وکیل جوان گمنام، توانست ۹ مرد دادگاه عالی را ترغیب کند تا در ایجاد یک فقه جدید برای برابری جنسیتی (کاری که آغازگرش او بود) به او بپیوندند؟

من پاسخ دادم که او پروژه‌یی در ذهن داشت، هدفی که در طول زندگی طولانی حرفه‌یی خود هرگز از آن منحرف نشد. قرار بود نه تنها قانون اساسی، بل جامعه نیز زن و مرد را برابر بداند.

درباره‌اش این طور می‌گویند: او منصف بود. اما من فکر می‌کنم این توضیح نکته عمیق‌تری در مورد قاضی گینزبرگ (که ۱۸ سپتامبر در ۸۷ سالگی درگذشت) را از قلم می‌اندازد. آنچه او علاوه بر اشتیاق، مهارت و زیرکی استراتژیکی یک مارشال در میدان جنگ داشت، تخیل بود.

او جهانی متفاوت از آنچه در آن بزرگ شده بود را تصور کرد، جهانی بهتر که در آن جنسیت مانعی در برابر موفقیت زنان، رویای‌‌های بزرگ در سر پروراندن و تحقق آرزوهایشان نباشد. سپس او تصمیم گرفت تا با استفاده قانون این جهان را به وجود آورد.

چه چیز باعث جوشش تخیل وی شد؟ بله، جنبش‌‌های حیرت‌انگیز برابری‌طلبانه سویدن دهه ۱۹۵۰ چشم‌‌های او را باز کرد. بله، ناتوانی وی در به‌دست آوردن شغلی مناسب، کارآموزی یا سمت استادی با وجود اینکه فارغ‌التحصیل شاگرد اول از دانشکده حقوق بود. بله، مادرش، سلیا بیدر، جاه‌طلبی‌‌های ناکام مانده خود را به دختر باهوش خود منتقل کرده‌بود. این‌ها درست است، اما همه به نوعی در توصیف شخصیت وی ناکافی است.

بهترین جواب ممکن است این باشد که روث گینزبرگ چیزهایی را دید که دیگران نمی‌دیدند. او فهمید که قانون می‌تواند در خدمت تحول بنیادی قرار گیرد. این تفاوت بین تخیل و هدف است. همه ما اهداف بزرگ یا کوچکی داریم و همه ما برای تحقق برخی از آن‌ها با موانعی روبرو هستیم. اما فقط تعداد کمی از افراد تصمیم می‌گیرند با موانع ساختاری که سر راه قرار دارد، مستقیما مبارزه کنند.

برخی از افراد به‌واسطه شخصیت عالی خدادادی خود می‌توانند الهام‌بخش دیگران باشند و آن‌ها را به جوش و خروش آورند. به نماینده جان لوییس، شجاعت او در برابر خشونت‌‌های فیزیکی و توانایی‌اش در به گریه در آوردن سیلی از جمعیت و به زانو در آوردن مردم فکر کنید.

روث گینزبرگ مثل او نبود. او در مقام وکیلی در دادگاه عالی، از خود چهره یک تدریج گرای متواضع را نمایاند. او مجبور بود. اگر او در نقش یک انقلابی اجتماعی در برابر دادگاه حاضر شده بود، قضات – که به نظرشان قانون اساسی هیچ حرفی برای گفتن درباره زنان نداشت – پا پس می‌کشیدند. در عوض، آن‌ها لقمه‌‌های کوچکی را که او برایشان گرفته بود، بلعیدند و فرضیات مربوط به نقش‌های نسبت داده شده به زنان و مردان – حقوق بگیر بذات، سرایدار بذات – که برای سال‌های متمادی در قانون جا افتاده بود، هر کدام در زمانی خاص از بین رفت.

توانایی تصور دنیای متفاوت چیزی است که رهبران هر جنبش اجتماعی را متمایز می‌کند.

فقط در اواخر دوره خدمت او بود که دادگاه به شدت به راست چرخید و او صدای خود را به مخالفت بلند کرد، و قاضی گینزبرگ به آر.بی.جی نمادین تبدیل شد، به او لقب «بدنام رسوا» دادند و در میان چپ‌گراها و زنان و دخترانی که فعالیت سیاسی خاصی نداشتند، محبوبیت یافت. اعتراف می‌کنم که شیدایی آر.بی.جی – لباس‌‌های هالوین برای دختران کوچک، یقه‌ها، لیوان‌ها و سایر وسایل مزین به چهره او- همیشه کمی ناراحتم می‌کرد. مردم گاهی اوقات چنین وسایلی را به من می‌دادند. من از آن‌ها تشکر و بعد وسایل را با احتیاط از خود دور می‌کردم.

این بدان معنا نیست که نظرات مخالف قدرتمند او را تحسین نمی‌کردم یا تحت تأثیر این تصور که دختران کوچک می‌توانند چنین الگویی داشته باشند قرار نمی‌گرفتم، آن هم وقتی خودم تا پیش از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه هرگز با یک وکیل زن آشنا نشده بودم. مساله اینجا بود: وقتی دست‌آورد‌های واقعی او تا آن حد ظریف و اساسی بودند، آن چیزها، تمام آن خرت و پرت‌‌های نمادین، بسیار ناچیز و مسخره به نظر می‌رسیدند.

اما شب مرگ او، هنگامی که تصاویر تلویزیونی هزاران نفر را که به صورت خودجوش در مقابل دادگاه جمع شده بودند تماشا می‌کردم، پدیده «آر.بی.جی بدنام رسوا» را از منظری دیگر دیدم. وضعیت بی‌مانند او به عنوان نمادی محبوب همانقدر که درباره او حرف داشت، اگر نه بیشتر، درباره ما نیز سخن برای گفتن داشت. به او احتیاج داشتیم. ما به این پیرزن شکننده هشتاد ساله احتیاج داشتیم که بتواند بی‌درنگ از بستر بیماری برخیزد و حرف حق را بزند. (نقل قول معروفی هست که می‌گوید «بدون روث نمی‌توان از حقیقت سخن گفت.»)

ما به او احتیاج داشتیم که دونالد ترمپ را «جعلی» خطاب کند، حتی اگر قضات قرار نبود چنین حرف هایی بزنند و او مجبور می‌شد حرف‌هایش را بخورد. ما از بیم‌هایی که در مورد روند وقایع در دادگاه و قانون داشتیم با او سخن می‌گفتیم و امیدواری‌ داشتیم به اینکه چشمان تیز بین او، با کالبد شکافی مدنی خطا‌های همکارانش، آن‌ها را دوباره گرد هم می‌آورد. ما به او احتیاج داشتیم، هنوز هم داریم.

توضیح مترجم: روث بیدر گینزبرگ قاضی دستیار در دیوان عالی ایالات متحدهٔ امریکا بود. وی توسط بیل کلینتون نامزد شد و در ۱۰ اگست۱۹۹۳ آغاز به کار کرد. روث گینزبرگ، دومین زن قاضی عالی پس از سندرا دی اوکانر بود. او به عنوان یک قاضی لیبرال در دادگاه عالی شناخته می‌شد و یهودی بود. (برگرفته از ویکی پدیا)

  • ترجمه با اندکی تلخیص صورت گرفته است.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا