آیا جنبش ملی به زوال میرود؟
جنبش ملی افغانستان به رهبری جنرال عبدالرشید دوستم، دست کم در سه دهه اخیر یکی از جریانهای تاثیرگزار در حوادث و تعاملهای سیاسی بوده است. هرچند در بنیانگذاری این جنبش علاوه بر جنرال دوستم شخصیتهای دیگری مانند عبدالعلی مزاری، سید منصور نادری و محمد محقق نیز سهیم بودهاند، اما از آنجا که این جنبش بیشترینه بر محور امکانات و نیروهای نظامی وابسته به جنرال دوستم نفس میکشید، پس از مدتی به عنوان آدرس سیاسی اوزبیکها به رسمیت شناخته شد.
جنبش ملی که اکنون به عنوان حزب سیاسی قومی متعلق به اقوام اوزبیک و ترکمن شناخته میشود، از آغاز فعالیت تا اکنون فراز و فرود بسیاری تجربه کرده است و همپای جنرال دوستم در رویدادها و تحولهای سیاسی اثر گذارده است.
هرچند یکبار در نخستین هجوم طالبان در شمال، جنرال عبدالمالک برادر رسول پهلوان با طالبان همراه شد و زمینۀ ورود طالبان را به شهر مزار هموار کرد و خود را رهبر جنبش ملی خواند، اما دیری نگذشت که ستاره اقبال او افول کرد و جنرال دوستم بار دیگر بر مقام رهبری این حزب تکیه زد.
از آن پس نیز جنرال دوستم فراز و فرود بسیار را تجربه کرد، اما کسی از میان جامعه ترکمنها و اوزبیکها نتوانست سر بلند نماید تا رهبری بلامنازع جنرال جنگدیده را به چالش کشیده و با او مقابله نماید.
از همین رو جنبش ملی و جنرال دوستم سرانجام به کلیت واحد تبدیل گردید که در تمام منازعهها و تعاملهای سیاسی به همدیگر معنا بخشیده و همدیگر را تفسیر میکنند. اکنون جنرال دوستم جنبش ملی است و جنبش ملی جنرال دوستم که در صورت فقدان جنرال، چیزی به نام جنبش حضور تعاملی در سیاست نخواهد داشت.
البته تنها جنبش ملی نیست که در چنین وضعیت گرفتار آمده باشد؛ بل شمار قابل توجهی از احزاب و جریانهای سیاسی با همین وضعیت مواجهاند که حزب و رهبر متمم همدیگر شده و در صورت فقدان رهبر، اثری از حزب نیز برجا نخواهند ماند یا دست کم آن گونه نخواهد ماند که در موجودیت رهبر بوده است.
جمعیت اسلامی، حزب وحدت اسلامی و خیلی از احزاب دیگر نمونۀ بارزی از جریانهای سیاسی معاصر است که پس از مرگ رهبر به دستههای متخاصم تبدیل گردیده و دایرۀ اثرگذاری خود را از دست دادهاند.
جنبش ملی نیز ناگزیر از تجربۀ چنین سرنوشت خواهد بود. هرچند در ماههای اخیر تبلیغهای چشمپرکن در شاهرهای عمومی و گذرگاههای شهر به چشم میخورد مبنی بر اینکه به زودی کنگره جنبش ملی دایر گردیده و اعضای رهبری و استراتیژی سیاسی آن تعریف خواهد گردید، اما تاکنون از برگزاری چنین کنگرهیی خبری نیست و هرگاه جنین کنگرهیی دایر هم گردد، این حزب از نظر ظرفیت فکری و هنجارهای تشکیلاتی در موقعیتی قرار ندارد که بتواند با طرح و تدوین یک پلاتفرم دموکراتیک از زوال سیاسی این حزب جلوگیری نماید.
از همین رو، کهولت سنی جنرال دوستم را باید کهولت جنبش تعبیر کرد و ظرفیت سیاسی این حزب نیز ظرفیت فکری و تجارب سیاسی، اجتماعی و نظامی جنرال دوستم تفسیر میگردد.
جنبش ملی اگر یک جریان سیاسی با قاعده و هنجارمند میبود و اهداف سیاسی آن در مقیاس افغانستان مطرح میگردید، امروز در وضعیت خیلی متفاوت قرار میداشت و امکانات بالقوهیی که برای جولانگریهای سیاسی در دسترس دارد، از آن استفاده برده و در بازیهای کلان سیاسی نقش تعیینکننده بازی نماید. اما فقدان فهم و عقلانیت سیاسی در بدنۀ رهبری این حزب، سبب گردیده که تا اکنون سهم و نقش آن در بازیهای کلان انفعالی و بالواسطه بوده و انرژی آن در بحران درونقومی و داخلی به مصرف برسد و به ندرت بتواند به عنوان یک حزب سیاسی که جغرافیای مهم و شرکای بینالمللی دارد، نفشآفرینی نماید.
بخشی از گره این مشکل شاید در این واقعیت نهفته باشد که اطاعت و پیروی تشکیلاتی در این حزب بر اساس ترس و واهمه از سلطان جابری باشد که در صورت برافروخته شدن شعلههای خشماش، بر خشک و تر آتش خواهد افروخت.
همین اطاعت بیقیدوشرط از مقام رهبری، شرایطی را به وجود آورده که مسایل و مقولههای سیاسی و مرتبط با سرنوشت این حزب هیچگاهی از چشماندازهای متکثر مورد بحث و تبادل نظر قرار نگرفته و پسندیدهترین تصمیم، همان باشد که رهبر اتخاذ میفرماید؛ هرچند اشتباه و خلاف واقعیت و منفعت باشد.
تردیدی نیست که جنرال دوستم خدمات قابل توجهی برای اقوام ترکمن و اوزبیک به انجام رسانده، قطع نظر از اینکه آنها را از کارگاههای گلمبافی و پشمریسی وارد سیاست و مناسبات سیاسی کرده است، هزاران تن از جوانان این قوم را به تحصیل در کشورهای مانند ترکیه، ازبکستان و… فرستاده است که در واقع یک تغییر رادیکال در سرنوشت این دو قوم محسوب میگردد، اما چیزی که او به انجام آن قادر نگردیده و یا نتوانسته است، ایجاد و هموارسازی یک بستر مناسب و نظممدار سیاسی پس از خود میباشد که بتواند از یک طرف در تامین ثبات سیاسی در افغانستان و از جانب دیگر در امر هدایت و مدیریت سرنوشت سیاسی اقوام ترکمن و اوزبیک اثرگذار واقع گردد. علاوه بر آن بتواند شرایط شکفتن استعدادهای سیاسی نسل جوان این اقوام را فراهم آورده و امکان تعامل با سایر اقوام را فراهم نماید.
همان گونه که اشاره رفت، جنبش ملی سالهاست که در وجود جنرال دوستم خلاصه شده و نفسهای این حزب در واقع با نفسهای او گره خورده است که در صورت چشم پوشیدن جنرال، چشم جنبش از بازیهای سیاسی نیز پوشیده خواهد شد.
با توجه به این واقعیت، جنرال دوستم اگر دوست دارد که از چشماندازهای وسیعتری نسبت به سرنوشت ترکمنها و اوزبیکها بنگرد، باید جنبش ملی را به یک حزب قانونمند و دارای هنجارهای تعریفشده حزبی و سازمانی تبدیل نماید که ضمن اثرگزاری مثبت در وضعیت موجود کشور و بهخصوص سرنوشت اوزبیکها و ترکمنها، بتواند شرایط تمرین و تسجیل سیاست را برای نسل جوان این دو قوم نیز فراهم نماید.
نویسنده: محمدهمت اندخویی
بلی دکتور صاحب افضلی ُمشکل عمده که جنرال دوستم دارد همانا عدم درایت سیاسی وی وبرخورد خشن آن درمقابل حریفان سیاسی اش میباشد که عملکرد سال گذشته جناب ایشان درمقابل اکبربای رهبرقومی ترک تباران ولت وکوب چندقبل احمد ایچی یکی ازمعاونین جنبش ملی اسلامی ضربه های محکم برپیکرجنبش ملی اسلامی وارد گردید. امکان دارد آینده ها نقش جنبش ملی اسلامی بمثابه یک حرکت قومی نقش دربین اقوام ترکتبارها وازبک ها کمرنگ شود نتواند درمسایل متحد ویکپارچه عمل کند