اندام غزلِ «صدای بومی باران»
سرشناسه: نام اثر «صدای بومی باران و ایجادگر آن «هادی میران» میباشد که در ۱۳۰ رویه، در ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات امیری در سال ۱۳۹۴با صفحهآرایی فرید پویان چاپ شده است.
این مجموعۀ شعری، دارای دو بخش، اشعار موزون و اشعار سپید میباشد. این نوشته به نقد اشعار موزون آن اختصاص دارد که دارای فهرست بوده و نامگذاری عناوین را به عدد حروف الفبایی اختیار کرده و مصراع نخست اشعار را نیز در رویه فهرست ذکر نموده است.
زبان شعر
زبان شعر این مجموعه، عاری از زبان فخیم غزل کلاسیک، ترکیبهای کهنه و فرسوده، استعارهها، تشبیهها، سمبول و هر نماد قراری چون: سرو، گل، بلبل، می، نرگس، میخانه، ساقی و… است. زبان شعر این مجموعه روان، ساده، دارای تصویرهای ناب، تعبیرها و عبارتهای جدید و منحصر به شاعر آن میباشد.
دکتور اسماعیل خویی در تعریفی که از شعر ارایه نموده، به چند عنصر عمدۀ شعر و فشردگی زبان تاکید میکند که شعر را بازتاب ناآگاهانهیی از آگاهی قبلی شاعر در گرهخوردگی عاطفه، اندیشه، تخیل و تعقل در کلام فشرده و آهنگین میداند.
فشردگی زبان در این مجموعه از بارزترین ویژگیهای آن به شمار میرود. هرچند شاعر دست باز در مخارج واژگانی دارد، اما به بیان کوتاهترین جملههای موزون و مخیل اکتفا میکند که هم لفظ و هم معنا را در نظر دارد. یا بهتر است بگویم که هر دو روی سکه معنوی را در نظر دارد و در حداقل کلمهها، حداکثر معانی را ارایه میکند. وظیفۀ شاعر در بیان مطالب بازگفتن نیست، زیرا شاعر با بیان برتر جایگاهش را با ژورنالیزم خبررسانی تمایز میبخشد و در این مجموعه که به یاری صفتهای متعدد، تشبیه جمع، تشخیص و… سخنش را مزین میسازد:
تو که آتشبیار شعلههای جنگ سرد استی
سر صبحانه قرمز، ظهر سبز و شام زرد استی
تو گفتی در سفر تا ساحل دلبستگیهایم
زن دریادل و دریانفس، دریانورد استی
***
تو میآیی که در باغ غزلهای سپید من
غرور تاک، عطر سیب، برق نسترن باشی
آنچه شعر او را به بالندگی، شکوهمندی و ارمغان ادبی رسانیده، تشبیه اضافی، تشبیه، بلیغ، تشبیه مفروق، تشخیص، استعارههای گوناگون، پارادوکس، واجآرایی و… میباشد:
قرارت شد که تا پیراهن احساس من باشی
انارافروز عاشق، مظهر الطاف زن باشی
شناور کن مرا هر روز در رود نفسهایت
که در دریای شب در معرض امواج خرچنگم
و از اضافههای تشبیهی از قبیل: چراغ عشق، شانۀ احساس، برزخ چشمان، تاک آرزو، خوشه شیرین دیدار، اندام غزلها، متن رگها، بازوی احساس، رگهای خیال، اقیانوس شبها، چای تلخ باور، خیابان خیالم، کربلای دل، امارات دل، اورنگ غزلها، کتاب خاطرات، جنگل غمها، پیراهن احساس و … بیشمار در این مجموعه به نظر میرسد.
دید وسیع شاعر به جهان بیرونی نیز میتواند از محاسن دیگر کار ایجادگری شاعر باشد و پدیدهها، شهرها و کلمههای مروج عصرش را از چشم نمیاندازد و به آنها به عنوان یک نماد یا پدیدۀ زندۀ هستی مینگرد که راه میروند، نفس میزنند، حرف میگویند و….
پس از ساعات رسمی تا که میگیرد در آغوشم
غمی با وزن یک کوه گران میافتد از دوشم
خیابان خیالم در تب هلمند میپیچد
به روی شانههایم میکشم نعش کبوتر را
بهار آمد ولی در شهر کابل با غبار و خون
تن کابل پریشان میشود از چوب دار خون
به اوج گردش شب، ماه میبوسد غرورم را
سری در آسمان دارم، بلندیهای سالنگم
تو را در انفجار واژههای گیچ میپالم
به شهر بامیان باورم شهمامه میتابی
امارت میکنی تا در خلیج آرزوهایم
تو را قدیس عالم مینویسم بر تو میبالم
تو ترکیب بهاری اگره و لطف سمرقندی
برایت شا جهانم، با اجازه … تیمور لنگم
ترفندهای صور خیالی
صور خیال در پهلوی دو عنصر ( زبان و اندیشه) از مهمترین و عمدهترین عناصر سازنده شعر فارسی بهشمار میرود. آنچه شعر را به کمال تخیلآفرینی میرساند، ترفندهای صور خیالی است. در مجموعه صدای بومی باران، با استعارهها، تشبیهها و عبارتهای نو و ابتکاری که حاصل ذهن خلاق شاعر است روبهرو میشویم و این نهایت تصویرآفرینی را بیشتر در استعارهها و تشبیههای مبتکرانه شاعر مینگریم. یعنی پدیدهها آنگونه که هستند، در شعر میران انعکاس نیافتهاند، بل آن گونه که باید باشند، انعکاس یافتهاند. اگر در این راستا شاعر موفق به در آید، کار آن کمتر از ارزش کشف یک قانون علمی نیست. به قول هاکسلی، او جهانی میسازد که عاری از حقارتها و پستیهای استخوانسوز شکننده است و این جهان بالقوه از آن اوست:
چنان آری که تقدیرت به تقدیرم گره بندد
کتاب خاطراتت، نامۀ اعمال من باشد
هوا تا معتدل شد، ریشههای تشنۀ یادش
تنیده مثل پیچکهای وحشی در روان من
از آن صبحی که در پلک خیالش ریمل آوردم
نشسته مثل طعم نان در برگ زبان من
اوزان شعری
در تمام این مجموعه که بالغ بر۵۳ شعر موزون است، یکی دو نمونه مثنوی بوده و سه غزل در بحر رجز مستفعلن است و کم و بیش ۵۰ پارچه شعر دیگر در بحر هزج مفاعیلن میباشد.
بدون تردید میتوان گفت که این مجموعه بحر هزج مفاعیلن را به اوجش رسانیده و تا کنون در گستره شعر فارسی مجموعهیی به این پیمانه توجه به بحر هزج نداشته است. هر موضوع در زبان شاعر با فورمول مفاعیلن آغاز میشود و تا انجام آن، شاعر به همان وزن وفادار باقی میماند. شاعر تا آن جا وفادار است که در چندین پارچه غزل، ردیف و قافیه را عوض میکند، اما بحر هزج را از دیده خوار نمیسازد.
آنچه سبب ضعف بحور در این مجموعه شمرده میشود، عدم تنوع و بهکارگیری اوزان دیگر عروضی است. در این میان به غزلی هم برمیخوریم که پنج بیت در یک ردیف و قافیه، چهار بیت دیگر آن در ردیف و قافیه دیگر و پنج بیت اخیر آن در قافیه جدید و عاری از ردیف بوده است. این شیوه را نمیتوان ابتکار قالب جدید غزل نامید، زیرا هم تعداد بیتها بیشتر میشود و هم وفاداری به قافیه و ردیف نیست.
از این ساختارشکنی در شعر شماره چهلونهم نیز بر میخوریم که هم در ردیف و هم در قافیه صورت گرفته است. از ضعف دیگر محتوایی آن عدم رعایت و قرار نگرفتن واژگان در پهلوی همدیگر است که صرف یک نمونه در کل مجموعه دیده میشود:
که شب در برزخ زیبای تهران میشود
جا گرفتن صفت عادی زیبا، در کنار برزخ که مکان زشت و سوزاننده است، مناسب جا نیافته و صفت مثبت را در کنار اسم منفی نباید بهکار میبست.
هرچند از زمینههای حاکم در این مجموعه، وفاداری به وزن است، اما تنها در یک مورد به مشکل وزنی برمیخوریم که آن هم امکان آن میرود که در نگارش تایپی آن صورت گرفته باشد:
رگبار کن رگبار کن (تا) آرام گیرم
از زمینههای حاکم دیگر این مجموعه، داشتن یک عاطفه نیرومند و قوی عاشقانه است که در اخیر به خوانش یک غزل از این مجموعه، سخن را خاتمه میبخشیم:
تو که آتشبیار شعلههای سرد جنگ استی
سر صبحانه قرمز، ظهر سبز و شام زرد استی
مرا با رنگهای نامرادی کشتی و اما
چه مرگت شد که حتا با خودت هم در نبرد استی
تو گفتی در سفر تا ساحل دلبستگیهایم
زن دریادل و دریانفس، دریانورد استی
برای اعتیاد و زخمهای باز تنهایی
روان درمان عاشق، نسخههای ضد درد استی
چه مرگی شعله زد جریان گیسوی خیالت را
که در اوج زنیّت، در توهّمهای مرد استی
خطر کردم که بنشینی در آغوش غزلهایم
کسی هرگز نگوید گلفروش دوره گرد استی.
محمداسماعیل «لشکری»