اهل مشارکت استیم نه معامله/ لویه جرگه قانون اساسی باید برگزار شود
افزایش ناامنیها در کشور، روند طولانی صلح با طالبان، نقش کشورهای همسایه و منطقه، آینده روابط امریکا با افغانستان پس از انتخابات ریاستجمهوری آن و … از جمله مسایلیاند که در گفتگوی روزنامه راه مدنیت با محمدعمر داوودزی؛ رییس کمیته سیاسی و روابط بینالملل شورای ثبات و حراست و وزیر داخلۀ پیشین کشور در میان گذاشته شده است. این مصاحبه به خوانندگان گرامی راه مدنیت تقدیم است:
دیدگاه شما در مورد وضعیت کنونی به عنوان یکی از سیاستمداران مهم کشور چیست؟
بسیار زیاد تشکر از اینکه به ما هم فرصت دادید با روزنامۀ شما، یکی از روزنامههای نخبۀ کشور، صحبتی داشته باشیم.
در طی دو سال و چند ماهی که از عمر حکومت وحدت ملی میگذرد اگر این گونه توقعی داشته باشیم که باید مشکلاتی نمیبود، توقعی بیجاست؛ به خاطر اینکه شکلگیری حکومت و آغاز به کار آن، فراقانونی بود و طبیعی است که حکومت وحدت ملی مشکلاتی خواهد داشت. هم در درون حکومت وحدت ملی و هم در قسمت رابطه قوای سهگانه و هم در قسمت رابطه حکومت وحدت ملی با اقشار وسیع سیاسی و اجتماعی کشور.
یک قسمت این مشکلات قابل جلوگیری هم بود که جلوگیری نشد. یا نابلدی بود و یا اینکه مسایل جهان و منطقه تاثیرگذار بوده است. مشکلات امنیتی زیاد شده و در کنار این، مشکلات سیاسی هم روز به روز زیاد میشود.
رویدادهای اخیر هم که شاهدش بودیم. ولسی جرگه هم چند وزیر را استیضاح کرد. تنشهایی هم به وجود آمد که قابل پیشگیری بود. میشد که تفاهم بهتری باشد. حالا که به این مرحله رسید، باید از اضرارش جلوگیری کنیم. قوه مقننه حق داشت و دارد که وزرا را استیضاح کند، ولی توقع این است وقتی 10 یا 15 وزیر استیضاح میشود؛ چقدر فرصت خواهد بود که به جای آنان وزیران جدید معرفی شوند. نشود که ماهها و سالها شاهد سرپرستی باشیم.
فرهنگ سرپرستی در واقع بر جامانده از حکومتهای گذشته ماست، زمانی که آقای استپنا مورد استیضاح قرار گرفت و با حمایت رییسجمهوری پیشین به عنوان سرپرست باقی ماند. امروز هم دقیقن با این مشکل مواجه استیم. فکر نمیکنید این وضعیت به چالش اداری و غیرقانونی دیگر منجر شود؟
به نظر ما باید بالادستی قانون حفظ شود. کسی نباید مافوق قانون باشد. رییسجمهور هم نباید این کار را کند. باید در چارچوب قانون صورت بگیرد. اگر بر اساس ملحوضات سیاسی صورت بگیرد، این روند به یک رسم تبدیل میشود و فرهنگ آن رایج میشود. در چنین روندی، موثریت دولت ضعیف میشود.
در این اواخر شاهد ناامنیهای دوامداری هستیم، از دیدگاه شما آیا مشکل در نهادهای امنیتی ماست یا در سیاستگذاریهای امنیتی ما و یا عوامل خارجی وجود دارند؟
مشکل در سه سطح است: کلانترین عاملش که قابل پیشبینی هم بود. همه میفهمیم که دو سال قبل از امروز در کشور ما بیش از 150هزار نفر نیروی بینالمللی بود. طی یک سال یا کمتر از یک سال از 150 هزار به 10 هزار نفر رسید. طبیعی است که یک خلای امنیتی ایجاد میشود.
زمانی که تصدی وزارت داخله را بر عهده داشتم یک روز در یکی از صحبتهایم در مجلس گفتم که سال 2014 سال درست برای انتقال امنیتی نبود؛ بل سال 2014 سال انتقال مدیریت سیاسی کشور بوده است. این انتقال باید یکی سال یا دو سال قبل و یا دو سال بعد صورت میگرفت.
بعد از آن قوماندان ناتو در سخنانی که در کانگرس امریکا داشت، عین گپی را که من گفته بودم در آن جا بیان کرد؛ سال 2014 جهت انتقال امنیتی به افغانها اشتباه بوده است. او افزوده بود باید سال 2016 انتقال صورت میگرفت. بنابراین یکی از عاملهای ناامنی این است که انتقال مدیریت در یک فرصت نامناسب و به شکل نادرست صورت گرفت و مدیریت انتقال هم درست نبوده است.
شما ببینید در سال 2013 نیروهای امنیتی و دفاعی ما 350 هزار نفر بود که با نیروهای خارجی ما 500 هزار تن بودند، ولی امروز تنها همان 350 هزار تن مانده است. جنگ و ارادۀ دشمن بیشتر شده و قوت پیدا کرده است. و هم میشنویم که نیروها کمتر از این مقدار هم است. کم شدن نیروهای بینالمللی، مدیریت ضعیف و ناسنجیدن عواقب آن و نداشتن یک طرح جامع برای جبران کمبودیها از مشکلات اصلی بوده است.
عامل دوم این است که ما در همسایگی خود، کشوری داریم که 20 سال قبل یک خواب دید که افغانستان را غیرمستقیم توسط نیروهایی که دوستشان است به اشغال خود در بیاورد. بعد آن خواب، با آمدن نیروهای خارجی درهم و برهم شد. حالا در این 14 سال این همسایه، این خواب خود را فراموش نکرد، ولی به تعویق انداخت و منتظر ماند که نیروهای بینالمللی خسته گردیده و از افغانستان بیرون شوند. یا اینکه کمتر شوند. بعد از این که کم شد دوباره جنگ شدت یافت. در واقع 14 سال آمادگی گرفته بودند.
دلیل سوم به خود ما برمیگردد. شما به یاد دارید انتخابات 2014 را. رهبری، مدیریت و حفظ انتخابات به دوش افغانها بود و ما کمکهایی از خارجیها میگرفتیم. آنان همان کمکهایی را میدادند که ما میخواستیم. همان وقت هم به حد اعظمی رسیده بود، ولی باز هم ما توانستیم امنیت انتخابات را بگیریم. دلیلش چی بود؟ دلیل این بود که نیروهای ما غیرسیاسی بودند؛ یعنی رییسجمهوری مداخلهاش در کمترین سطح بود.
وقتی حکومت وحدت ملی به میان آمد، اولین اشتباهش این بود که در تفاهمنامۀ سیاسی بخشهای امنیتی و دفاعی ما سیاسی شد. این اولین اشتباه حکومت وحدت ملی با همکاری دوستان بینالمللی ما بود.
اگر به یاد داشته باشید همان وقت هم صدای خود را بلند کردیم که نیروهای امنیتی را سیاسی را نکنید و از فرمول 50/50 بیرون بگذارید، ولی متاسفانه این امر صورت گرفت. بعد از آن، رییسجمهوری در شکل تشکیلاتی نیروهای امنیتی مداخلاتی کرد، همچنین رییس اجرایی.
به رییسجمهوری کنونی یک کریدیت میدهم که یک کارش مثبت بود. ما قبلا هرچه کوشش میکردیم رییسجمهور کرزینقش خود را به عنوان سرقوماندان قوای مسلح جدی بگیرد، ولی نمیگرفت. او میگفت نمیخواهم رییسجمهور جنگ باشم. اما رییسجمهوری کنونی در وقت حساس این مساله را جدی گرفت. لیکن جدی گرفتن به این معنا نیست که در تمام سطوح و صفوف آدم مداخله کند؛ چرا که نهادهای امنیتی قانون ذاتیه دارند و تصمیمها بر اساس قانون باید گرفته میشد نه ملحوضات سیاسی.
کریدیت به این منظور میدهم که توانست توجه کشورهای بینالمللی در قسمت تجهیز و تمویل نیروهای امنیتی ما را جلب کند. به طور مثال تجهیز نیروهای هوایی. نیروهای هوایی ما بسیار رشد کرده، البته به اندازه اصلی خود نرسیده است. فعالیتهای رییسجمهوری در این مورد قابل تمجید است.
از پاکستان یاد کردید و خواستههایی که در سالهای گذشته داشته است. شما در جریان هستید که حکومت در روابط خارجی خود گفتگوهای چندجانبه داشته است، از جمله: گفتگوهای 4 جانبه که در این گفتگو پاکستان و افغانستان به شمول امریکا و چین نیز حضور داشتند. انتظار میرفت این گفتگوها به نتایجی دست مییافت، اما ظاهرا چنین نشد. دیدگاه شما در این مورد چیست؟
از 2001 تا 2014 یک دوره بوده و از 2014 به این طرف یک دور دیگر است. در دور اول با نظرداشت حضور بسیار وسیع نیروهای بینالمللی در افغانستان ایجاب میکرد مشکلاتی که با پاکستان داشتیم از زاویههای چندجانبه به خاطر حضور جامعه جهانی مورد بحث قرار میگرفت. اما بعد از خروج نیروهای خارجی ایجاب نمیکرد که گفتگوهای سه یا چهارجانبه داشته باشیم. به نظر من این یک اشتباه است. تنها راه، گفتگوی دوجانبه است. ما دو همسایه هستیم و با هم مشکلاتی داریم. آنان از ما گلایه دارند و ما از آنان. موضوعاتی لاینحل داریم. تا زمانی که موضوعات لاینحل ما حل نشود مشکل ما حل نمیشود. تنها راه حل، مذاکره دوجانبه است.
حالا متحدان ما با آنان هم شریک هستند؛ یعنی اینکه آنها با ما تنها متحد نیستند، با آنان نیز هستند. اگر چین با آنان متحد باشد با ما هم همسایه هست. در عمق مساله این طور نیست. همه کشورها با هم متحد هستند. ما هم متوقع نیستیم که با ما تنها ایستاد باشند؛ بل به عنوان تسهیلکننده و در آخر تضمینکننده درست. ما دو همسایه هستیم که فرهنگ و قسمتی از آنان با ما خون مشترک دارند. ما مسایل خود را از طریق مذاکرات دوجانبه باید حل کنیم. در آن صورت خوشبینی زیاد است که مذاکرات ما شروع شود. تجربه نشان میدهد که مذاکرات چندجانبه زیاد کارا نبوده و چیزی که نتیجه نداده، باید تغییر دهیم. تغییر این است که باید مذاکرات دوجانبه جدی گرفته شود.
فکر میکنم تلاشهای زیادی در قسمت مذاکرات دوجانبه صورت گرفته است، ولی این هم تاکنون نتیجه نداده!
دقیقن. رییسجمهور غنی آغازی بسیار خوب داشت. در مذاکرات دوجانبه سفرهای خوبی داشت، اما فکر میکنم پاکستانیها حکومت وحدت ملی را جدی نگرفتند. به خاطر اینکه حکومت از استحکام سیاسی داخلی برخوردار نبود. اگر در پاکستان یک حالت متشنج باشد ما هم جدی نمیگیریم. این معمول جهان است. اساس گپ؛ ما اگر توقع داشته باشیم که پاکستانیها ما را در مذاکرات دوجانبه جدی بگیرند، باید استحکام داخلی سیاسی را به وجود بیاوریم و حکومتی باشیم که از همه اقشار نمایندگی کرده بتوانیم.
مورد دیگری هم که تا حدی دخیل در این گفتگوهاست، بحث صلح با حزب اسلامی حکمتیار و طالبان است. چرا در قسمت صلح با طالبان به نتیجه نمیرسیم؟
در گفتگوهای صلح با حکمتیار کار خوبی شده، درست شده و به صورت درست پیش رفته و کدام مانعی وجود ندارد و بالاخره به یک انجام میرسد.
در قسمت طالبان از ابتدا موانعی وجود داشت. در طول راه بعضا از سوی ما پروسه سوءمدیریت شد، ولی مهمترین این است که ما پاکستان را درست درک نکردیم. همکاری پاکستان را حاصل کرده نتوانستیم. نه ما به عنوان افغانها و نه جامعه جهانی پاکستان را مجبور به همکاری به پروسۀ صلح کرد. وقتی میگویم که ما نتوانستیم پروسۀ صلح را مدیریت کنیم، یک زمانی بود که طالبان میخواست در خارج از پاکستان یک آدرس برای مذاکرات صلح در قطر داشته باشند، ولی این آدرس از سوی ما بسته شد. این یک فرصت بود که میتوانستیم خارج از محوطه و نفوذ مستقیم پاکستان با طالبان صحبت کنیم که مسدود شدن باعث بیاعتمادی در پروسه شد. از جانبی ما نتوانستیم پاکستان را قناعت دهیم که در پروسه صلح صادقانه با ما همکاری کند. علت ناتوانی ما نیاز به تحقیق دارد.
در قسمت حمایتهای خارجی به خصوص ایران و روسیه از طالبان، چه دیدگاهی دارید؟
در این مورد دیدگاههای خاص خود را دارم. به عقیده من تروریزم یک برند است. مثل باس، پر کردن یک برند است. هر کشور به شکل خودش یک برند تولید میکند و به اعضای خود میفروشد. تروریزم همین گونه است. یک برند کلان است. گاهی به نام القاعده و داعش نام برده میشود، که ماهیت همهشان یکی است. پایینتر هم که بیاییم طالبان پاکستانی و افغانی و … هم یک برند است. هر کشوری اینها را به هدفی خاص که مربوط به همان کشور میشود بروز میدهد. در مجموع اینها اهداف مشترک دارند که متاسفانه کشورهای منطقه و فرامنطقه یک قسمتی را میگیرند و برای منافع کشورهای خود استفاده میکنند. در حقیقت منافع کشورهای دیگر را پایمال مینمایند.
بعضی از کشورها از همان چیزی که در برند کلان به نام تروریزم یاد میشود به حیث یک پالیسی استفاده میکنند که این مساله را مغلق ساخته است. این که چرا حل نمیشود و روز به روز کلان میگردد، دلیلش این است زمانی پاکستان را ملامت میکردیم که تروریزم را به عنوان ابزار پالیسی استفاده میکند که اکنون تنها پاکستان نیست؛ بل کشورهای دیگری نیز است که جای تاسف دارد.
با توجه به این مساله دولت ما باید چه کاری کند و از جانبی دیگر در رابطه با کشورهایی که از همین برند استفاده میکنند؟
حکومت باید یک راهکار روشن را در پیش بگیرد. ثبات داشته باشد و هر راهکاری را که تعریف کرد هر روز تغییر ندهد. آن راهکار باید دو قسمت داشته باشد: ما با طالبان صلح میکنیم چون آنان را افغان میدانیم. اگر افغان نمیدانستیم صلح نمیکردیم. اگر افغان نبود و آنان متجاوز خارجی بود، آن وقت به شکل دیگری معامله میشد. این که افغان هستند با آنان صلح میکنیم. حالا که افغان میدانیم چرا از طریق دیگر کسان میخواهیم با آنان صلح کنیم. چرا از راههای دیگر کشورها میرویم با آنان صلح کنیم؟ این یک نقیصه بوده که باید حل شود. حکومت باید راه مذاکره مستقیم با طالبان را پیدا کند.
حالا از ما سوال میشود آن زمانی که خودتان در حکومت بودید چرا نکردید؟ آن زمان طالبان آدرس نداشت، اما اکنون طالبان آدرس دارند و میتوانیم آنان را پیدا کنیم. اگر آدرس مخفی در پاکستان دارند، ولی در کشورهای دیگر آدرس روشن دارند. نکتۀ دیگر این است که طالبان میگویند: -همان طوری که ما غیرمستقیم شنیدهایم- ما حاضر به مذاکره هستیم، ولی ما را پشت پاکستان بسته نکنید، از طریق پاکستان ما را به میز مذاکره نیاورید. این پس برمیگردد به حرف اول من. یعنی اینکه حکومت با طالبان به صورت مستقیم وارد مذاکره شود.
دوم اینکه با کشورهای منطقه اگر ما مشکل داریم و کشورها با همدیگر مشکل دارند و ما قیمت تنش و مشکل آنان را میپردازیم این دو را دولت از هم مجزا کند. آن کشورهایی که با ما مشکل دارند ما مشکل را از طریق مذاکرات دوجانبه حل کنیم. آن مشکلاتی که بین کشورهای دیگر منطقه است و ما قیمت آن را میپردازیم، نیاز به مذاکرات چندجانبه دارد که افغانستان میدان جنگ نیابتی برای کشورهای منطقه نباشد.
از موضوع دیگر هم یادآور میشوم. در جریان هستید که ترامپ برنده انتخابات ریاست جمهوری امریکا شد. تاثیرگذاری چهره جدید امریکا با توجه به سخنانی که در این اواخر داشته، بر افغانستان چه خواهد بود؟
در این شکی نیست که امریکا متحد ماست و در سالیان متمادی که پیش رو داریم سرنوشت ما به همپیمانان خارجی ما ربط دارد. ما نیروی امنیتی خوبی داریم، ولی شدیدا متکی به کمکهای امریکاست. اگر قرار باشد نیروهای ما به پای خود ایستاده شوند نیاز به کمکهایی دارد که سالیانی داوم کند تا ما از نظر اقتصادی سر پای خود ایستاد شویم. اکنون اتحاد ما با امریکا و چیزی که در آنجا میگذرد به ما مربوط میشود. ما مجبور هستیم به آن فکر کنیم. اگر کسی بگوید موضوع داخلی امریکا به ما چه مربوط میشود، حقیقت این است که به ما مربوط میشود. بر ما تاثیر دارد.
ترامپ در ماههای آینده رسما رییسجمهور میشود. باید این را بسنجیم که خیرش را بیشتر کنیم و شر احتمالی آن را کم. یک فرصت داریم که چند چهره مهمی که در افغانستان کار کرده و یا رابطهیی با افغانستان دارند؛ مانند: خلیلزاد، جنرال کریستال و… اگر این افراد در دولت ترامپ بیایند، احتمال دارد که خیر حکومت ترامپ به افغانستان بیشتر شود. در مورد اینکه پالیسی کلانش چی است معلوم نیست؛ ولی در مورد افغانستان بگویم که دلچسپی و توجه دارد. باید کاری کنیم که دلچسپی آن زیاد شود.
ترامپ؛ رییسجمهور جدید امریکا در کمپین روزهای نزدیک به انتخابات خود گفت که ما نیاز نداریم در افغانستان نیروی نظامی نگه داریم. اگر قرار باشد نیروی نظامی نگه داریم باید این نیرو در حدی باشد که پاکستان هستهیی را کنترول کند، چون همۀ دنیا میدانند که تروریزم و افراطیت از پاکستان صادر میگردد و موضوع دوم، فقط یک روز بعد از پیروزیاش گفت که ما باید بهجای اینکه در افغانستان جاده، شفاخانه، مکتب و… میسازیم و طالبان آن را ویران کند؛ چرا مملکت خود را نسازیم. او افزود که من درست در مقابل اوباما در مسایل افغانستان قرار دارم. یعنی شاهد تغییری در سیاست امریکا در مورد افغانستان باشیم؟
یک حرفاش این بود که ما در افغانستان به حضور نظامی ضرورت داریم که پاکستان را زیر نظارت داشته باشد. حالا دنبال جزییاتاش نمیگردیم. طی دهها سال آنها (امریکاییها) در پاکستان حضور داشتند و افغانستان را نظارت میکردند. حالا این معادله سرچپه میشود؛ در افغانستان حضور دارند و پاکستان را زیر نظارت میگیرند. این موضع را من یک خبر خوب میدانم. اما بدون پاکستان، امریکاییها باز چگونه رسیدگی خواهند کرد؛ چون افغانستان یک کشور محاط به خشکه است. اگر این جا حضور داشته باشند و پاکستان را زیر نظارت بگیرند و باز پاکستان از خاکش اجازه ندهد وارد افغانستان شوند، در حالی که با ایران هم مشکلات دارند؟ اینجاست که روابط خوب ترامپ با روسیه پیش میآید. امکان دارد ما شاهد برگشت به دوران بوش؛ رییسجمهور پیشین امریکا باشیم که به افغانستان اضافهتر از شمال رسیدگی میشد.
امریکاییها در مناس در شمال قرغیزستان پایگاه داشتند. یعنی معادله تغییر میکند به زمان بوش که افغانستان محراق توجه خواهد شد. این یک خبر خوش است. دیگر گفت که ما تا کی مکتب بسازیم و طالب خراب کند. حرفی خوب گفته و این حرف منطقی است. همچنان گفته که ما دیگر در افغانستان جنگ نمیتوانیم. این هم حرف خوب است. پیام صلح دارد. و اینکه گفته است در مقابل اوباما قرار میگیرم و کمکها را قطع میکنم باز یک گپ سیاسی است. من فکر میکنم وقتی به ریاست جمهوری بیاید و در ساختار رسمی آن بیفتد، باز موضعاش تغییر میکند.
با توجه به اینکه در جریان سیاسی شورای ثبات و حراست هم از اعضای برجسته حساب میشوید، تا پیش از زمان به ختم رسیدن دو سالگی حکومت وحدت ملی، دیدگاهی دیگر به این حکومت داشتید، ولی این روزها به نظر میرسد که دیدگاه شما تغییر کرده! ایا این گونه است؟
این دقیق است که از یکسال بدین سو ما شورای حراست و ثبات را ایجاد کردیم. عضو شورا هستم و ریاست کمیته سیاسی و روابط بینالمللی هم بر عهده من است. این شورا نام مستعارش “حراست از قانون اساسی” کشور است. هر باری هم که کاری کرده بالادستی قانون اساسی را در نظر گرفته است. قبل از ختم دو سال حکومت وحدت ملی، حرفی از لویه جرگه قانون اساسی میگفتیم. بعد از ختم دو سال دیدیم که وضعیت امنیتی کشور بسیار خراب شد. در چهار ماه گذشته شاهد این بودیم که کشور ما با خطرهای بسیار جدی روبرو گردید که آن منحصر به حکومت وحدت ملی نبود. به سطح کشور با خطرهایی مواجه شدیم. کندز دو بار سقوط کرد هلمند و ارزگان با سقوط مواجه شد. دستاندازی همسایهها بالا گرفت. در این مقطع زمانی، شورای حراست با این نتیجه رسید که این وضعیت در مطابقت با منافع ملی نخواهد بود. در این مقطع حساس، زمانی که حکومت وحدت ملی با یک چالش بیرونی مواجه است و در عین حال ما هم چالش داخلی سیاسی را زیاد کنیم، به این خاطر رای خاموشی را در پیش گرفتیم و بهحیث یک بدیل راه مذاکره و مشورت را. خوشبختانه حکومت وحدت ملی و رییسجمهور هم همین راه را در پیش گرفت. آنها راه مذاکره و مشورت را باز کردند. حالا ما فرصت این را داریم که به رییسجمهور مشورت بدهیم. در موارد مهم مذاکره کنیم. ضرور ندانستیم که صدای ما از طریق مطبوعات و کنفرانسها بلند باشد.
یعنی دیدگاه ما تغییر نکرده است. ما حالا هم خواهان دایر شدن لویه جرگه قانون اساسی هستیم. این را بهترین راه تصمیمگیری برای حل معضلات میدانیم؛ چون این راه هم در قانون اساسی یک جایگاه خاص دارد و هم در تفاهمنامه سیاسی بین این دو جناح وعده سپرده شده است تا لویه جرگه قانون اساسی را دایر کند. حالا وقتی به انتخابات زودهنگام و یا هم به انتخابات در فرصتش نظر اندازیم، ترجیح ما به انتخاباتی است که مطابقت با قانون اساسی باشد. برای نهادینه شدن دموکراسی در کشور ما بهتر است انتخابات آینده ریاست جمهوری در مطابقت با تقسیم اوقات قانون اساسی باشد. همین تقسیم اوقات در قسمت پارلمان متضرر شده که این خوب نیست. کاش انتخابات پارلمانی هم مطابق با تقسیم اوقات قانون اساسی صورت میگرفت، ولی حالا که شده، اما باید سعی کنیم انتخابات ریاست جمهوری مطابق با تقسیم اوقات قانون اساسی صورت بگیرد. اگر احیانا خود رییسجمهور تصمیم میگیرد که انتخابات را قبل از وقت برگزار کند آن هم در قانون اساسی مانعی ندارد. در آن صورت هم ما حاضر به همکاری هستیم، ولی تقاضای شورای ثبات و حراست، انتخابات زودهنگام نیست؛ بل برگزاری لویه جرگه قانون اساسی است. جانب حکومت بهخصوص ریاست جمهوری استدلال منطقی ارایه کرد. ما را قانع ساخت که در چهار ماه گذشته فرصت مناسبی برای برگزاری لویه جرگه قانون اساسی نبوده است. ما هم قانع شدیم؛ چون دلایل موجه داشتند، ولی تقاضای ما پابرجاست. در مورد وقتش اصرار نمیکنیم. آنها هم متعهد هستند که لویه جرگه قانون اساسی را دایر کنند. امیدواریم در لویه جرگه قانون اساسی تصامیم درستی گرفته شود تا به مشروعیت حکومت وحدت ملی هم اضافه شود و مشکلات دیگری هم که داریم نمایندگان ملت در موردش تصمیم بگیرند.
جریان شما بر قانون اساسی تاکید میکند. بحث انتخابات، جدیترین بحث در این مورد است. انتخابات پارلمانی دقیقا، مخالف صراحت قانون اساسی برگزار نشده است! در این مورد چی فکر میکنید؟
انتخابات قبلی ریاستجمهوری در مطابقت با قانون اساسی برگزار شده، ولی نتیجۀ آن با قانون اساسی مطابقت نداشت. در مورد تفاهمنامۀ سیاسی انتخابات در موعد معیناش برگزار شده بود و کمیسیون انتخابات بود، شمارش آرا صورت گرفته بود و غیره.
بعد از اینکه روی نتایجاش مشکلاتی بهوجود آمد و با پادرمیانی، حکومت وحدت ملی شکل گرفت، در این جا بود که ما کمی از قانون اساسی عدول کردیم، ولی حالا میگوییم که لویه جرگه قانون اساسی دایر شود و همان عدولی که از قانون اساسی صورت گرفته دوباره در چارچوب قانون اساسی بیاوریم. یا حالت فعلی را با مواد فعلی قانون اساسی مطابقت دهد و یا مواد قانون اساسی را تغییر بدهد تا با حالت فعلی مطابقت پیدا کند. این صلاحیت را فقط لویه جرگه قانون اساسی دارد، اما من پیشبینی نمیتوانم که جرگه کدام مورد را قبول خواهد کرد. آیا مواد را تغییر میدهد که با حالت فعلی مطابقت پیدا کند و یا حالت فعلی را تغییر میدهد تا با مواد قانون اساسی تطابق پیدا کند که این مربوط فیصله نمایندههای مردم در لویه جرگه قانون اساسی است.
فکر میکنید حکومت وحدت ملی چنین عزمی دارد که لویه جرگه قانون اساسی را برگزار کند؟
بلی دارد. من متیقن هستم که حکومت وحدت ملی و هر دو جناحش جدا متعهد به دایر شدن لویه جرگه قانون اساسی است، ولی در قسمت زمانش مشکل دارد. این را نیز تعهد سپردهاند که تعیین زمان و شکل مدیریت لویه جرگه قانون اساسی در مشورت با شورای حراست و ثبات انجام میشود.
پس بحث برگزاری انتخابات پارلمانی هم به نوعی مرتبط میشود با برگزاری لویه جرگه قانون اساسی؟
این هنوز معلوم نیست. قبل از آن بحثی وجود دارد تا انتخابات پارلمانی برگزار شود که پارلمان مشروعیت کامل داشته باشد. بعد از آن به لویه جرگه قانون اساسی برویم، ولی بحث دیگر این است که این شاید زمانگیر باشد. شاید هم سال آینده وضعیت امنیتی اجازه ندهد ما انتخابات پارلمانی را دایر کنیم و باید اول لویه جرگه را برگزار کنیم.
اختلافهایی که در این اواخر بین سران حکومت بهوجود آمد و همچنین اختلاف دیدگاهها در بسیاری از مسایل؛ مثل نظام غیرمتمرکز. چه نظری در این مورد دارید. شما طرفدار نظام غیرمتمرکز هستید یا متمرکز؟
اختلاف دیدگاه و نظر در حکومت وحدت ملی یک امر طبیعی است، ولی در صورتی که در حدودش باشد. یعنی هر چیز برای خود یک حد تحمل دارد. اگر تا حدی قابل تحمل باشد درست است، ولی اگر از حد تحمل بیرون شد، اضرارش زیاد میشود که باید هر دو دیدگاه نزدیک ساخته شود. در طی این دو سال ما شاهد هر دو حالتاش بودهایم، اما دیدگاه من در مورد نظام متمرکز و یا غیر متمرکز: نظامها به دو صورت ساخته میشوند. بعضا نظامهایی است که غیرمتمرکز ساخته میشوند که به سوی متمرکز میروند. بعضا نظامهایی است که متمرکز است و خیلی هم خوب، اما آهسته آهسته به طرف غیرمتمرکز میروند. من حالت دوم را ترجیح میدهم. نظام ما یا کشور ما از حالتی که در طی چهل سال گذشته عبور کرده است، ایجاب میکند اول یک نظام مستقر متمرکز داشته باشیم و بعد از آن به صورت آهسته و با نظر همه اقشار جامعه به سوی نظام غیرمتمرکز برویم. در غیر آن، بهصورت غیرطبیعی و یا آنی و یا هم احساساتی از یک نظام متمرکز به نظام غیرمتمرکز برویم، پراکندگی ایجاد میشود که من طرفدار این حالت نیستم.
از لحاظ مدیریت دولتی نظامهای غیرمتمرکز نتیجۀ بهتری برای انکشاف، ترقی و اداره خوب کشور دارد. مردم صلاحیت دارند تا عواید خود را جمع و دوباره مصرف کنند و در بودیجۀ ملی جای داشته باشند، ولی به آن نقطه رسیدن یک راه طولانی دارد که باید طی کنیم. اگر احساساتی و عجولانه به آن نقطه برویم، در آن صورت به وحدت ملی ضربه وارد میشود و پراکندگی ایجاد میگردد. از این رو، اول یک نظام متمرکز و بعد در فرصت مناسب تدریجا به سوی نظام غیر متمرکز برویم.
در این اواخر شنیدهایم گفتگوهایی با حکومت داشتهاید. و هم گفته میشود که قرار است وارد ساختار قدرت در حکومت شوید؟ این درست است؟
البته گفتهاند که ما وارد معامله شدهایم، اما ما میگوییم وارد معامله نشدهایم، اما نقش مشورتی با حکومت را داریم. مشورت چیز خوبی است. حکومت از چهار ماه پیش دروازه مشورت را باز کرده است. در سطوح مختلف روی مسایل کلان ملی مشورت میکند. اگر بالاخره مشورت منتج شود به مشارکت، در آن صورت هراسی نیست. کشور خود ماست. دولت خود ماست. طبیعی هم است، ولی مشارکت بر اصولی استوار باشد که منافع ملی در آن لحاظ شود نه منافع شخصی. مشارکتی که شکل معامله نداشته باشد. شکل مدیریتیاش زیاد باشد. یعنی مدیریت کشور موثرتر شود. سهمگیری همه اقشار سیاسی در دولت بهتر گردد. اگر ما میخواهیم پاکستان حکومت را جدی بگیرد، پس باید حکومت استحکام سیاسی و نمایندگیاش از اقشار مردم بهتر باشد. آن وقت همسایه هم جدی میگیرد. اگر قرار باشد داخل مذاکره شود و همه اقشار جمع باشد؛ طالبان هم جدی میگیرد. اگر متفرق باشیم آنان با تفرقه، بازی میکنند. من در مشارکت خیر میبینیم. ولی در مورد شخص خودم چیزی نیست. مذاکره و مشورت بین شورای حراست و دولت جریان دارد، ولی این طور نیست که شخصی را وارد ساختار بسازیم.
و سوال آخر، داوودزی در آینده میخواهد در چی موقفی باشد؟ چه برنامهیی دارد؟ آیا میخواهد رییسجمهور آینده باشد؟
حاضر به رفع مسوولیت هستم. سطحاش را مردم تعیین میکند که در کدام موقف. من حاضر هستم ادای مسوولیت کنم. اینکه در کدام سطح به ارادۀ ملت تعلق دارد.
یک دیدگاه