تجدد امانی؛ فصل سفید تاریخ
استقلال با همت امانالله و با تفکر تجددگرایانی چون محمود طرزی، عبدالهادی داوی، عبدالرحمان لودین و … به دست آمد. در اینباره چند نکته یادآوری میشود:
تمام نیروهای استقلالطلب در کشورهای جهان سوم به نحوی از اندیشههای نیروهای چپ الهام گرفتهاند یا هم توسط نیروهای چپ رهبری و سازماندهی شدهاند.
کشورهای سوسیالیستی و رهبران سوسیالیست نیز از این استقلالطلبیها به شدت حمایت و پشتبانی کردند. لنین در اولین روز پیروزیاش کشورهای جهان سوم را خطاب قرار داد که برای استقلالتان مبارزه کنید و ما با تمام امکانات از شما حمایت میکنیم. استقلال در افغانستان بریده از این مساله نیست. روشنفکران عصر استقلال افغانستان از چگونگی اوضاع روسیه دقیق اطلاع داشتند؛ چنانچه طرزی کتابهایی را درباره جنگ روس با جاپان ترجمه کرده بود.
به همین خاطر اتحادیه جماهیر شوری جزو اولین کشورهایی بود که استقلال افغانستان را به رسمیت شناخت. بعد از آن نیز رابطه بسیار نزدیک و دوستانه با امانالله داشتند. از او همیشه به عنوان قهرمان ضد استعمار تمجید میکردند.
سه شاه متجدد در کشورهای اسلامی تشابه و وجوه مشترک فکری و اصلاحی زیادی باهم داشتند. آنان کوشیدند برنامههای تا حدودی مشابه را در کشورهایشان تطبیق و اجرا کنند: امانالله در افغانستان، کمال اتاترک در ترکیه و رضا شاه در ایران. در میان این سه تن اتاترک نقش محوری داشت. تجربههای ترکیه در بعضی کشورهای دیگر دنبال و تقلید شد.
بذر استقلالطلبی امانالله و اطرافیان استقلالخواه او در دوران مشروطه کاشته شده بود. جنبش مشروطیت در افغانستان از جنبشهای مشروطهخواهی و تجددگرای ترکیه متاثر بود. اندیشههای سید جمال و محمود طرزی در جنبشهای مشروطیت و استقلالطبی نقش جدی داشتند. طرزی و سید جمال در دورن اندیشههای تجددگرایی ترکیه ساخته و پخته شده بودند. امانالله کوشید بخش زیادی از اصلاحات کشور ترکیه را در افغانستان تطبیق کند. در دارالترجمه آن زمان که ریاستش را محمود طرزی به عهده داشت، بیشتر برنامهها و قوانین ترکیه ترجمه شده بود.
استقلال در افغانستان به علاوه که ریشههای فکری تجددگرایی داشت به نحوی با ناسیونالیزم ملی آن زمان نیز گره خورده بود. روشنفکران آن زمان افزون بر اینکه از جنبشهای رهاییبخش چپ و اندیشههای تجددخواهانه کشورهای اسلامی مثل ترکیه متاثر بودند، توسعه صنعتی کشورهای اروپایی نیز آنان را شیفته و شیدا کرده بود. آنان با گرایش ناسیونالیزم ملی تقلا داشتند هرچه زودتر مردم افغانستان به تکنالوژی مدرن اروپایی دست یابند.
استقلال با محوریت امانالله؛ سیاستمدار صادق و تجددگرا به دست آمد. صنعتی شدن اروپا، استقلالطلبی جبنشهای چپ، تجددگرایی روشنفکران ترکیه، امانالله را شخصیت بریده از تاریخ سیاسی افغانستان به باور آورده بود.
او نه مثل عبدالرحمان شمشیرش را با خون مردمانش آب داد و نه در حرمسرا مثل پدرش حبیبالله 300 زن و دختر مهروی جمع کرده و به عیش و نوش پرداخت و نه مثل شاه شجاع دروازه کشور را به روی دیگران باز کرد. او به راستی فصل سفیدی در یک تاریخ سیاه سیاسی بود. در لویه جرگه پیشنهاد کرد مذهب جعفری به رسمیت شناخته شود. هرنوع بردهداری را لغو اعلام کرد. پارچه زردرنگ را از دروازههای هندوباوران کشور جمع کرد. قانون ساخت و عاشقانه مردم را به تحصیل و تعلیم تشویق و ترغیب نمود. مردم را دوست داشت و عاشق تجدد و ترقی بود و شمیشر استقلال را بر رخ خدایان قدرت جهان آن روز کشید.
سرانجام امانالله خواستها و فعالیتهایش را نتوانست تبدیل به یک سنت سیاسی کند. با رفتن امانالله آخرین شعله پاک مشروطیت خاموش شد. تاج و تخت امانالله متجدد به دست حبیبالله کلکانی افتاد. کلکانی نه تنها با قدرت امانالله به مخالفت برخواست؛ بل با اندیشههای تجددگرایانه او نیز مخالفت کرد. طرزی، ثریا و امانالله از کشور خارج شدند؛ اما به جایش میدان به “ملای لنگ” مخالف قانون ماند.
کسانی که حکومت امانالله را سرنگون کردند تاج و تخت او را حفظ نتوانستند. بعد از امانالله، حکومت حبیبالله نیز دوام نکرد. مردم مصیبتزده افغانستان، استبدادیترین سیاستها را متحمل شدند و پاکترین و روشنفکرترین فرزندان این کشور نیست و نابود شدند.
امانالله در مدت کوتاه حکومتش دست به اصلاحات عمیق و بنیادی زد و استقلال کشور را به دست آورد. امروز که از استقلال تجلیل میکنیم، اما برعکس دهها بند بردگی را بر گردن داریم. افراد نفهمتر از “ملای لنگ” به افراطیت دامن میزنند. نه چون «دروازی» دیپلومات داریم و نه چون طرزی تجددطلب، نه چون امانالله دلسوز و نه چون ملکه ثریا عصیانگر. یادت گرامی باد شاه متجدد.