تقابل دو قوا؛ ضعف مدیریت رییسجمهور
رییسجمهور غنی از زمان کسب قدرت نشان داده بیشتر مدیری است که به مدیریت خورد؛ مانند قراردادهای تدارکات، نه مدیریت کلان و اندکی نیز به ترمیم دیپلماسی و روابط با همسایهها و کشورهای ذینفع -که مداخله و خلع صلاحیت وزارت خارجه تلقی شده- مصروف است.
ضعف در روابط عمومی و عدم ایجاد سیستم و مکانیزم ارتباطی با مردم باعث گردید که مردم بارها در تجمعات هزاران نفری به سرکها برآیند. این فقدان ارتباطات معنادار و دیموکراتیک محدود به تودۀ مردم نمانده و عدم تعامل سازنده با سران حکومت نارضایتی گستردۀ شرکای قدرت، مانند عبدالله، دوستم، ضیا مسعود، خلیلی و دیگر رهبران مجاهدان سابق را در پی داشته است.
در نتیجه، نارضایتیها مدتهای طولانی باعث سردرگمی و تنشهای فزاینده قومی گشته و شکاف بیاعتمادی میان سران حکومتی را وسعت داده تا جایی که بسیاری از شرکای قدرت، جلساتی که وی حضور دارد را تحریم میکنند.
این وضعیت، خود بحرانی را آفریده که روایتی از یک رییسجمهور تکتاز را پرورانده که رفته رفته دموکراسی و جمهوریت نظام را از درون بحرانی و در نگاه افکار عمومی تبدیل به حاکمیت تکروانه مبتنی بر هژمونی قومی میکند. گوییا وی هدفی غیر از این موضوع ندارد و حتا جنگ و صلح را نیز صرف در راستای این هدف معنا میکند؛ موضوعی که مردم قندوز نیز پس از سقوط دوباره شهر در دیدار با وی از آن به عنوان “پروژه” یاد کردند.
اکنون موج رو به شدتی که بر اثر این ضعف مدیریت شکل گرفته و تمام کشور را درنوردیده به پارلمان رسیده است. پارلمانی که خود بر اثر ضعف حکومت در برگزاری انتخابات، به طور غیرقانونی دورۀ خدمت خود را تداوم داده، اکنون سر ناسازگاری برداشته و گوییا همان موج را با همان شدت به خود شخص رییسجمهور منعکس کرده است.
راه حل این معضل فراخواندن وکلا، دسترخوان گستردن و ارباب/ ملک منشی نیست. این وکلا به هر صورت منتخب مردمند و این نوع برخورد ملکمآبانه و دیکته را بر نمیتابند.
بهتر است رییسجمهور ابتدا روایتی را که خود آفریده، آهسته آهسته ترمیم کند. وظیفه رییسجمهور در کشوری مثل افغانستان که موزاییکی از اقوام، مذاهب و لسانهاست همبسته نگه داشتن این کشور متکثر و چند فرهنگی است.
مردم توقع دارند رییسجمهور به جای میدان دادن به روایتهای چالشزا، خود محور همگرایی، همبستگی ملی و ممثل وحدت ملی واقعی باشد. این وظیفه بیشتر از مشغول بودن به مدیریت خورد، به نفع مردم است.
دوم، رییسجمهور باید در مورد تیمی که وی را احاطه کرده، تجدید نظر کند. باید فضایی ایجاد گردد تا صدای دیگران شنیده شود و سرانجام یک مکانیزم مناسب ارتباطات را سامان دهد. در خلای ارتباطی که همیشه سر شرکای قدرت و صدای مردم به دیواری از بیتوجهی و یا رفتارهای اقتدارگرا برخورد کند، رییسجمهور باید منتظر پیامدهای وخیمتر و شدیدتر این رویۀ حکومتداری باشد.
سوم، هرچه زودتر باید انتخابات ولسی جرگه برگزار گردد تا رعایت قانون اساسی که از اساس با شکلگیری حکومت فعلی و تداوم فراقانونی دورۀ خدمت وکلا بهطور گسترده نقض شده، احیا گردد و حکمرانی مبنایی یابد که مردم و خود هیات حاکمه بتوانند بر اساس آن معیار کردارهای زعمای منتخب را سنجش کنند.
خلای قانونی بهویژه نادیده انگاشتن قانون اساسی، لجامگسیختگی شرکای قدرت و هرج و مرج را بیشتر میکند و سوگمندانه معیاری برای قضاوت کردارها نیز وجود ندارد.
ترمیم روایت غالب از سیاست تکقومی، ایجاد سیستم مناسب افغانی ارتباطات و برگزاری انتخابات ولسی جرگه و سرانجام احیای حاکمیت قانون اساسی و توازن معنادار قوای ثلاثه باعث خواهد شد که کابینه آتیه از چنین فراگردهای تنشآلود در امان باشد.
ضیا مبلغ؛ فعال حقوق بشر