جای خالی سینمای کودک در کشور!
اگر چه دارم تمرین میکنم که دیگر حسرت کمتوجهی به هنر و فرهنگ در کشور را نخورم، اما نمیتوانم دلتنگیام را نسبت به نبود مقولهیی با عنوانِ «سینمای کودک» ابراز نکنم. وقتی به سینمای کشورهای همسایه نگاه میکنم میبینم که به «سینمای کودک» و «سینمای نوجوانان» توجه بسیار شده است. کودکانی که هم «سوژه» فلمها هستند و هم فلمهایی که برای «کودکان» تولید میشوند. در دنیا، فلمسازان زیادی را میتوان سراغ گرفت که سوژۀ فلمهایشان تنها کودکان هستند و بیشتر وقت خود را وقفِ قصهپردازی در مورد کودکان میکنند که مخاطبان انبوه اعم از کودکان، نوجوانان و بزرگسالان را بهدنبال دارند.
اگر چه در زمینۀ تولید فلم مطلوب برای کودکان یعنی آثاری که به دلیل داستان، لحن و پرداخت، بیانگر تخیل و رویاهای کودکان -مخاطبانِ خردسال- بیهیچ اصرار و الزامی به تماشایش بنشینند، چه در تاریخ سینمای افغانستان و چه اکنون، کارنامۀ قابل توجهی نداریم، اما نوع دیگری از فلمهای کودک و نوجوانان که اصطلاحن «فلم دربارۀ کودکان» نامید میشوند، در این اواخر کماکان توسط فلمسازانِ جوان کشور (در حد تجربی) آغاز شده است. مثلن میتوان از فلمهای «بچههای بزکشی»، «سعادت به تماشای سریال میرود»، «خدابابا»، «در کمین باد»، «سعادت به مازار میرود» و غیره نام بُرد که فلم «سعادت به مازار میرود» توانسته در کنار جایزههای خُرد و بزرگِ دیگر؛ جایزۀ بینالمللی فلم دیدار تاجکستان را نیز از آن خود کند.
فلمهای دیگری را هم میتوان دریافت که با موضوع کودک تولید شده است، اما این فلمها نه به لحاظ کمی جوابگوی نیاز مخاطبان خردسالِ کشور است و نه به لحاظ کیفی در مقایسه با نمونههای مشابه خارجی، قابل رقابتاند.
فراموش نکنیم که طی بیشتر از سه دهه گذشته، تکنیک و امکانات تولید فلمهای کودک به ویژه در ژانر انیمیشن/ کارتون، فانتزی و تلفیقی، به چنان رشدی از نظر کمی و کیفی دستیافته که حیرتانگیز است. از «ایتی» گرفته تا «هریپاتر» و «دونده» و مجموعه انیمیشنهای سهبعدی مراکز بزرگ تولید فلم با محور «فلم/سینمای کودک» که همه مرزهای پیشین را درنوردیدهاند.
این در حالیست که ما تا اکنون، نه تنها که در ژانرهای انیمیشن، علمی-تخیلی، فانتزی/ انتزاعی فلم نداشتهایم، که در ژانرهای معمول هم فلم خوب تولید نکردهایم. هرچند زمینه و امکانات تولید چنین آثاری در افغانستان نه فراهم است و نه ضرورتی دارد. اینکه ما بخواهیم ادای اسپیلبرگ و دیگر سازندگان آثار فانتزی را درآوریم، تلاش بیهوده است. اما فرهنگ و جامعۀ افغانستان، به لحاظ اساطیری، تاریخی و افسانهیی مملو از آثاری است که میتوانند با همین امکانات ساده و رایج، تبدیل به آثار درخشانی شوند. از داستانهای افسانهیی و تخیلی گرفته تا داستانکهای فلکلور افغانی، که هر کدام قابلیت تبدیل شدن به فلمهایی با حال و هوای بومی و جذاب را دارند. نمونهاش فلمهایی «میر»، «بودا از شرم فروریخت»، «سفر به کندهار»، «تار و زخمه» و غیره.
هرچند این فلمها بهجز «تار و زخمه» توسط فلمسازان خارجی ساخته شدهاند، اما به لحاظ قصهپردازی، داستانکهای افغانی است که به مدد تخیل و درام به فلمهای جذاب و ماندنی تبدیل شده است.
اینروزها، به دلیل نبود «سینمای کودک»، کودکان افغان در معرض هجوم انبوهی از فلمهای خارجی هستند که به سهولت در بازار سراسری افغانستان دستبهدست میشوند. این در حالیست که میدانیم هر یک از این آثار، شیوههایی از زندگی و تفکر را تبلیغ میکنند که در جاهایی ممکن با مقتضیات فرهنگی جامعۀ ما همخوانی و برابری نداشته باشند. اینکه چه باید کرد را من نمیدانم، اما همینقدر میدانم که کمتر سرزمینی را میتوان سراغ گرفت که در زمینۀ توسعۀ فرهنگیاش کمتوجه و تولید محصولات هنریاش تا این اندازه کم باشد.
سخن کوتاه! امروز در افغانستان، در کنار دیگر مشکلها، تولید و نمایش فلمهای کودک، تقریبن به امری محال تبدیل شده است. اگر هم سالی یک یا دو فلم کوتاه -در حد تجربی- با چنین حال و هوایی ساخته شوند؛ پاسخگوی نیاز واقعی میلیونها مخاطب نیستند. میبایست در این راستا توجه میشد، و حال هم اگر قرار باشد در این پیرامون تجدید نظر شود و توجه شود، جلو ضرر را گرفتهایم.
محمدآغا ذکی؛ فلمساز و عکاس