جنرال تنها
جنرال دوستم که از معدود بازماندههای رهبران قومی سالهای قبل است، امروز نه تنها تنها رهبر ترکتباران است که تنها بازمانده آن نسل جنگیست. وی همچنان خارج از دایرۀ قومی خودش هم محبوب است و تنها رهبر سیاسی که صاف، درست و مردمی صحبت میکند.
اینها همه او را تنها میسازند، اما بیش از همۀ اینها، او امروز از جهتهایی دیگر هم تنها مانده است. جنرال چار ستاره افغانستان، قصر صدارت را رها کرد تا به تعهدش برای حمایت از مردم گام بردارد.
در جنگی تنها به میدان رفت که پشت سرش خالی بود. یاران همراهش خیلی زود به چند دسته تقشیم شدند. هر کدام به دنبال بافتن کلاهی از نمد صدارت شدند و او تنها به کارزار رفت. ترکمنها که بخش مهمی از ترکتبارانند او را به علت بیتوجهی به جامعۀ ترکمن رها کردند. هیچ کدام از گماشتگان او در دولت، ترکمن نبودند.
بعد ایماقها بودند که از او فاصله گرفتند. بخش جدی از بدنۀ اوزبیکها که به عین علت به جانب دیگران رفتند. و بالاخره هزارهها که بیشتر از رهبران خود او را دوست میداشتند در دو راهپیمایی بزرگ خود، او را علیه خود دیدند. هزارهها نیز او را رها کردند.
همگام بزرگ او در انتخابات، رییسجمهور بود که به قول خود او، او را تنها ماند. او علیه تنها همراه خود به تندی صحبت کرد و او را به قومگرایی متهم ساخت.
این کار او را هر سیاستدانی به سیاستندانی او ربط دادند. یعنی چی که آدم در این اوضاع قاراشمیش، متحد نزدیک خود را در مطبوعات به باد نقد بگیرد، اما او این کار را کرد.
این برمیگشت به دویلی که هر دو نفر طی دو سال انجام دادند. ایجاد گارنیزون طرح او بود برای پر کردن جای قدرت مارشالی که در کابل نیروهای مسلح بسیار داشت، اما گارنیزون و ادارهاش به او نرسید و به یکی از یاران رییسجمهور رسید.
او خواستار وزارت دفاع بود. در آن وزارت نه تنها به او بها داده نشد که تنها معین اوزبیک آن نیز به حاشیه رفت. در وزارت داخله، حتا نتوانست یک نفر از آدمهایش را مقرر کند. تنها یک قومندان در همۀ کابل سهم او بود.
در ریاست امنیت ملی، پسر کسی از جانب اوزبیکها معاون شد که سالها رقیب او در بین اوزبیکها بود. در وزارتهای مختلف، از طرف اوزبیکها وزرایی معرفی شدند که او بخش اعظمشان را نمیشناخت. وزرای او را او تعیین نکرده بود.
جنرال چشم امیدش به متحدان خارجیاش بود. امریکاییها در بدترین وقت به او ویزا ندادند و او را در روزنامههایشان به بدترین لحن توهین کردند. متحدترین دولت با افغانستان، او را این چنین دست کم گرفت. عربستان که به خاطر رضایش، هزارهها را رنجانده بود، به تیم رقیب او مهمانی داد.
ایران را به خاطر ترکیه از دست داده بود و ترکیۀ اردوغان، با آمدن حکمتیار، که پیر و مراد اردوغان محسوب میشد، دیگر به جنرال کمتر اهمیت میداد. به هر حال، رابطۀ اردوغان و حکمتیار از قدیم مشهور است.
روسها، نیز خیلی با او جدی برخورد نکردند. دیگر چه کسی میماند؟ پاکستان که دشمن درجه یک اوست و او این دشمنی را هیچ وقت انکار نکرده است. حالا جنرالی که معاون اول رییسجمهور است نه در پایتخت که در شهر زادگاهش به تنهایی منتظر دیدار رهبران تظاهراتها و توجه جهانی است.
او در صحبتهایش به جمعیت اسلامی باج فراوانی داد و گفت که چرا یک نفر لایق بهخاطر جمعیتی بودن نتواند وظیفه بگیرد و از این قبیل پاسهای طلایی، اما رییس اجرایی جمعیت اولین کسی بود که علیه او صحبت کرد.
جنرال در اطرافش هیچ سیاستدان برجستهیی هم ندارد که او را در بازی شطرنج سیاست همراهی کند. هیچ کسی از جانب او راهی لابیهای جهانی نمیشود. هیچ کسی از جانب او با احزاب دیگر، لابی نمیکند و نه کسی هست که این کارها را بکند؛ چرا که در اطراف جنرال به جای سیاستدانهای بزرگ و دیپلماتهای ارشد اوزبیک، مریدان و عاشقان جوانش پهلو گرفتهاند. و هر کسی که عاشق او نبوده از کنارش رانده شده است. پس چه کسی برای جنرال بشقاب پرندهیی از فضا بیاورد؟
متین بهادری
این عنوان درستی نیست. جنرال اصلا تنها نیست. مردمش حتما از او حمایت میکنند. مردم ازبک تا آخرین لحظه با رهبرشان خواهند بود. زنده باد دوستم.