جنسیت را از یاد ببریم!
ما در سرزمینی زیست و زندگی داریم که گواهِ انواع خشونت و جنایتهاست. هرازگاهی قصههای پرغصه از اطراف و حوالی این خطه به گوش میرسد. داستانهایی که حاکی از قساوت و غلظت قلوب مردانی است که با تمام توان و قوت، بدترین جنایت را بالای زنان و دختران روا میدارند و آن را به نام «غیرت» اعلان میکنند. واقعیت این است که در کشور ما پیش از آن که مردان به دین و شریعت پابند باشد، به سنتها و رسوم پیش پاافتاده باورمند هستند.
زن حق دارد دانش بیاموزد و برای دیگران دانش بیاموزاند. این حق اساسی و حیاتی بانوان است. کسی حق ندارد بانوان را از این حق، محروم سازد و به سرنوشت او خیانت نماید. خیانت به سرنوشت و آیندۀ بانوان یک گناه غیر قابل جبران است. با این که در مادۀ چهل و سوم قانون اساسی، حق تعلیم و تعلم برای زنان داده شده و چنین نگاشته که «تعلیم حق تمام اتباع افغانستان است؛ تا درجۀ لیسانس در موسسات تعلیمی دولتی از طرف دولت رایگان تامین می گردد» ولی متاسفانه هنوز هم هستند خانوادههایی که این حق را از دخترانشان سلب کردهاند. حتا در شهرها چنین موانعی وجود دارد. ما ملتی هستیم که ادعا داریم از لحاظ عقیده به دین و دیانت و شریعت، محکم و ثابت هستیم، ولی این صِرف ادعاست. در هیچ کجای دین و شریعت نیامده که زنان حق تعلیم و تحصیل ندارند.
گذشتن از این حصارها وقت و زمان لازم دارد. تلاشهای شبانهروزی لازم است تا بتوان این موانع را شکستاند و از این هفتخوان رستم عبور کرد.
حکومت نیز در راستای احقاق حقوق زنان ناکام بوده و با وعدههای دروغین، هم جامعۀ جهانی و هم زنان را فریب داده است. هر سال کمکهای سرسامآوری به نام حقوق زن، از منابع بینالمللی اخذ میشود و در کام مافیا فرو میرود و پروژههای خیالی و مکاتب تخیلی میسازند.
با این که ماده چهلم قانون اساسی دولت را مکلف ساخته برای امحای بیسوادی در کشور، پروگرامهای موثر طرح و تطبیق کند، اما این مواد، فقط در سیاهه مانده، هیچ مسوول، وزیر و رییس و آمری، پروگرامهای موثر طرح و تطبیق نکرده است.
هنوز هم نوع نگاه مردان، به زنان یک نگاه خشونتآمیز است. رسوم ناپسندی که در بسیاری از مناطق حاکم است، حکم میکند زنان به عنوان نوکر و چاکر مردان آفریده شدهاند، حق کار و شغل و وظیفه ندارند و فقط در خانه بنشینند.
این نوع نگاه، نگاهی است که زنانِ وظیفهدار را نیز انگشتنمای خاص و عام میسازد و مجبور میکند که شغل و وظیفه را ترک بگوید. آن چه قانون اساسی به آن در ماده چهلم حکم کرده که «کار حق هر افغان است» در برابر حصارهای محکم قبیلوی، کارساز نیست. قوانینی که تطبیق نگردد و فقط نوشته شده باشد، هیچ دردی را دوا نمیتواند.
این حصارهای قبیلوی به حدی مخرب است که سرنوشت بسیاری از جوانان را تباه کرده است. مسالۀ مهمتر و ضروریتر از همه، حق انتخاب شریکِ زندگی است که بدبختانه، سنتهای مذمومه، دختران را در امور سرنوشت خودشان در حاشیه قرار داده و پدران و مادران بهجای دخترانشان، سرنوشت آیندۀ آنان را رقم میزنند؛ حتا در بعضی مناطق، پسر نیز محکوم به همین حکم است.
با این که شریعت، فقه و دیانت، حق انتخاب همسر را از بانوان نگرفته است و حتا در نظر بعضی از مذاهب اسلامی، پدر و جد، هیچ ولایتی بالای دختر بالغ و عاقل ندارد؛ عنعنات قبیلوی و غیرت افغانی اقتضا میکند که دختر و پسر که نامزدند، فقط بعد از عروسی همدیگر را به بینند! رضایتِ دختر مطرح نیست و کسی در این مورد فکر هم نمیکند، با این که اگر رضایت نباشد، نکاح از اصل باطل است.
چاره چیست؟ علتالعلل وضعیت نامطلوبِ موجود، بیسوادی و نافهمی است. تجربه شده که زنان با سواد، بیشتر از حقوق خودشان دفاع کرده و خانوادههایی که اهل دانش و بینش هستند، بالاترین حق را به بانوان دادهاند؛ بنابراین نخست: عالمان دین، از طریق منابر و مساجد، برای همۀ منتفذان محل، بفهمانند که تعلیم و تعلم مختص مردان نیست و آن چه شما به عنوان «غیرت» از آن یاد میکنید، «خشونت» است نه «غیرت». دوم: قوانین موجود و نافذی که در موردِ بانوان، حقوقی در نظر گرفته – مثل قانون اساسی – تطبیق گردد. سوم: نوع نگاه و دیدِ همۀ مردان نسبت به زنان تغییر کند. تا زمانی که این نگاههای مخرِب، تغییر و اصلاح نشود، مشکلات همچنان خواهد کرد که مختص مناطق دوردست هم نیست. این نوع دید، در شهرها نیز معضلآفرین و مشکلزاست.
بیایید نوع نگاه مان را به زنان تغییر داده و به انسانیت بیندیشیم. جنسیت را از یاد ببریم!
علیظفر یوسفی