جنگ بر سر لحاف ملا نصرالدین
سران جبههی شمال یا در حقیقت، سران گروهی که قبلا جمعیت اسلامی نامیده میشد و در طی بیست سال گذشته بازیگران اصلی و تکهداران اصلی قدرت در افغانستان بودهاند، این روزها دوباره در کابل گرد آمدهاند.
دعوای همهی آنان حاشیهنشینی اکثرشان است. این گروه از قومندانانیکه به نام قومیت، به کام شخصی خودشان سالها همهچیز را نصیب بردهاند و از خانه و مال و شرکت و معدن و دارایی چیزی کمبود نماندهاند، امروزه از قطع روزی خدادادشان ناراضی اند.
اگر چه این گروه از قومندانان در طی چند سال گذشته، با هم به شدت دشمن شده بودند و هر کدام چشم دیدن دیگری را نداشتند، اما باز عسرت مشترک آنها را به سفرهی مشترک نشانده است.
خانوادهی یونس قانونی که بیشترین سهم را در قدرت دارند و نسبت به همه همراهانشان، مقبولیت بیشتر و ملیگرایی بیشتری دارند تقریبا از دیگران بریدهاند. با اینهمه کسانی از این خانواده مثل بسمالله خان، در هر دو سوی ماجراست.
خانوادهی داکتر عبدالله، با خواهرزادههای قدرتمندش و همینطور اعیان و انصار دستپروردهی خودش، فعلن سکاندار قدرتند، اما در بیم جدی از استیصال به سر میبرند.
سخنان تند آقای عبدالله، شوکی نسبت به شخصیت او بود. این دیپلمات خوشلباس نیمهپنجشیری که بعد از قدرتگرفتن از چشم پنجشیریها افتاده بود، با سخنانی تند، خواست بار مسوولیت را از شانههای خود برداشته و به گردن رییسجمهور بیندازد. مثل اینکه رییسجمهور مقصر است که آقای رییس اجراییه، مجبور شده از سر بیکاری دست به آرایش بزند، وگرنه او خیلی برنامههای توسعوی برای افغانستان داشت.
ضلع سوم این ماجرا، استاد عطامحمد نور والی پرقدرت بلخ یا سرپرست ولایت بلخ است. او که در طی دو دههی گذشته به مدد رابطهی خوب با ایرانیها و از طرفی شراکت با خلیلزاد و کرزی، امپراتوری وسیعی را در همهی شمال به راه انداخته بود از شروع حکومت تازه متزلزل است.
او که توانسته بود با هوش سیاسی و توانایی مالی جدیدیافتهاش شرکت بینالمللییی را در دبی راه بیندازد و هم از کنر تا قندهار و بدخشان و فاریاب، چهرههای قدرتمند را به علاوهی رسانههای محلیشان در اختیار شبکهی خود قرار بدهد، تا حالا یازده بار حکومت را تهدید کرده است و امروزها به هر دری میزند تا دولت را تحت فشار قرار بدهد.
شایعات از جابهجایی او با عبدالله و دوستم با هم حکایت میکنند، اگرچه شایعهی دوریست، اما نشان از قدرت اوست. او که رهبری تاجیکهای غیر پنجشیری را برای شکستن سلطهی پنجشیریها در اختیار دارد به هماناندازه در بین پنجشیریها ترسناک و منفور است.
با این حال، قدرت او در سالهای گذشته به خاطر، پرشدن اطرافش از چاپلوسان حرفهیی و مشاوران احساساتی، دستخوش تزلزل شده است. استاد عطا را امروز تنها چند جوان از هم متنفر میچرخانند بهعلاوه که گروهی از قومندانهای برجسته از شمالی تا شمال که البته همه ناسیاسی و بدون دانش سیاستند، به او وفادارند.
ضلع چهارم این قدرت برادران شهید مسعودند که البته هر دو به یک اندازه از هم متنفرند. ضیا و ولی، هر دو خود را وارث احمدشاه مسعود میدانند و به هیچوجه در یک چتر با هم جمع نمیشوند. ولی، گروهی از اهل رسانه و جوانان فرهنگیمآب را با خود دارند، با پولی که از پارو بالا میرود. ضیا در حال گسترش قدرتش به کمک رییسجمهور و پسرش و البته عربهاست. تازگیها به این جمله، پسر احمدشاه مسعود هم اضافه شده. او که چهرهی به شدت آرام و مودب و فرهنگی است از سیاست دوری میجوید، اما پنجشیریهای سابقه، ولکن رهبری او نیستند. ایرانیها و غربیها هر دو او را شخصیتی با آینده میدانند. با اینهمه او به شدت از همهچیز بیخبرست و نمیخواهد هم در حوزهی پنجشیر محدود شود.
ضلع بعدی این حلقه را اسماعیل خان تشکیل میدهد. امیر افسانهییِ که در طی سالهای گذشته همهچیزش را از دست داد. یاران نزدیکش را استاد عطا و دولت خرید. پسرش را رقبایش گرفتند. محبوبیتش را عمر از او گرفت و خبرهای تازه که حاکی از فساد بیاندازهی او در وزارت آب و برق بود هم به اندازهی کافی محبوبیت او را زیر سوال قرار داده و دستش را زیر سنگ رییسجمهور گذاشته است.
این تصویر عمومی مجاهدین افسانهیی شیر پنجشیر است. گروهی تازهبورژوا که بیش از همه نگران ثروت تازهی خویشاند. از شجاعت جهادی تنها لافش را با خود دارند و به اندازهی کافی هر کدامشان، قصه و قضیهیی در بین مافیاهای قدرت دارند. گروهی قهرمان پوشالی که با ترس و حرمان و ادعا میخواهند دوباره قدرت خویش را اعاده کنند.
با اینکه خودشان هم میدانند که حتا به خودشان اعتماد ندارند و با کمترین سهمگیری شخصی هر کدامشان، بین خودشان به جنگ خواهند برخاست. گروهی که دیگر ملت باسواد و شهری تاجیک را هم با خود ندارند. ازبکها را که مطلق از دست دادهاند و هزارههای همزبانشان هم بیش از اندازه به آنها بدبینند. بدتر از همه پشتوزبانها را به تنهایی در مقابل خود دارند.
دون کیشوتهای تنهای سروانتس در افغانستان، این بهترین نامی است که میشود به آنان داد و البته امیدوار بود که تاجیکها نیز مثل هزارهها، از افسانهی رهبران سنتی بگذرند. تلالوی این نسل تازه در حال دمیدن است.