جوانان و صلح /صلح تقسیم قدرت نیست
تعریف صلح باید متضن مالکیت جوانان و مردم، مشارکت آنان و شنیده شدن صدای آنان باشد. اگر مذاکرات صلح همچون گذشته در حلقۀ معدودی صرف حول محور تقسیم قدرت صورت گیرد، صلح نیز محدود میگردد به تقسیم قدرت در میان گروههای متنازع.
جوانان و نقش آنان در روند صلح فوقالعاده مهم است، چرا که جوانان هم محقاند که در موضوع صلح دخیل باشند، و هم بیشترین هزینۀ جنگ را با جان و سرنوشت خود میپردازند. بنابراین حقمحوری و عدالت ایجاب میکند که جوانان در فراگرد صلح بیش از دیگران دخیل باشند و خواستههای خود را که از خاستگاهی متفاوت از نسل گذشته سرچشمه میگیرد، پرحرارت و با نشاط که لازمۀ شور و هیجان جوانی است مطرح کنند و در تن بیرمق و سالخوردۀ مدیریت صلح روحیهیی جوان ایجاد کنند.
جوانان اهمیت صلح را حد اقل با تأکید بر دو بحران پیوسته طرح کردهاند: زوال کرامت انسان و نیاز به اعتلای میهن عزیزمان.
چندی پیش بار دیگر آمار شهدا و مجروحان و شمار عظیم قربانیان جنگ اعلان شد که نسبت به سال پار هنوز هم آمار کاهش نیافته و تعداد فراوانی از شهروندان بر اثر حملات و بمبگذاری و کمین جان باختهاند. تنزل جایگاه شهروندان به اعداد و ارقام و انسانیتزدایی از ماهیت بشری وفروکاست ارزش آنان -حتا به سپر انسانی- بحرانی است که به جز بحران زوال کرامت انسان نمیتوان نامی دیگر بر آن نهاد. جوانان بر اهمیت احیای کرامت انسانی در افغانستان واقفند و به همین دلیل تلاش میکنند تا صلحی که منجر به قطع دایمی کشتار و احیای ارزش و حیثیت و کرامت انسان گردد و تداوم آن را و عدم تکرار جنایت و پایان خشونت را تضمین کنند، در کشور محقق گردد.
افغانستان در دهکدۀ زمین، جزو محدود خانههایی است که اعضای آن طولانیترین جنگ تاریخ این دهکدۀ جهانی را تداوم میدهند. در حالی که دیگر خانههای این دهکده در صلح بهسر میبرند و با سخاوت هزینۀ معیشت و نیازهای اولیۀ ما را فراهم میسازند، اما هرگز از وضعیت فلاکتبار، مصیبتزده و وحشتآفرین خاک ما غافل نیستند. نام افغانستان با ترور و کشتار و مافیای مواد مخدر و خشونت و فساد فزاینده عجین شده و نسل جوان دیگر این وضعیت را تحمل نمیکنند. آنان میخواهند کشوری بپرورانند که باعث سرافرازی و افتخار آنان باشد و جایگاه شایستۀ خود را بر محور زندگی صلحآمیز مبتنی بر مشارکت، همدلی، همگرایی، اعتدال، مدارا، تکثر، گفتگو، صلح، حاکمیت قانون و مردمسالاری بنا نهند. بنابراین جوانان عزم خود را جزم کردهاند تا جور دیگر ببینند و گذشته را زیر باران صلح پایدار بشویند و طرحی نو در اندازند.
با آن که عزم این جوانان عمیقا قابل درک و تقدیر است، اما یکی از سوابق مخرب سیاستورزان این کشور شکست پی در پی صلح و پشت کردن به مصالحهها و قراردادهای آشتی است و متاسفانه این مورد هم جزو عناوینی چون فاسدترین دولت، مولد بیشترین میزان مواد مخدر و منبع تولید تروریزم است که همین سیاستورزان به قیمت قربانی کردن جوانانی بیشمار بر کارنامۀ سیاه و خونین خود افزودهاند. پس صلح در این کشور هم خود شدیدا آسیبپذیر بوده و هم مصالحههایی که صورت گرفته بیش از آنکه باعث تقویت نظام و دولت گردد، آن را متزلزلتر ساخته است.
صلح تقسیم قدرت نیست
به نظر میرسد که جوانان میبایست طرحی نو در اندازند، و صلح را فارغ از سازوکارهای نسل حاضر تعریف کنند. چرا که گسستی مشهود میان نسل حاکم و نسل آینده وجود دارد و جوانان نمیبایست با سیاستی که از جنگ و خون گذشته و کمتر کارگزار آن به مقتضیات عصر حاضر آشناست مدارا کنند. تعریف صلح باید متضن مالکیت جوانان و مردم، مشارکت آنان و شنیده شدن صدای آنان باشد. اگر مذاکرات صلح همچون گذشته در حلقۀ معدودی صرف حول محور تقسیم قدرت صورت گیرد، صلح نیز محدود میگردد به تقسیم قدرت در میان گروههای متنازع.
این نوع رویکرد به صلح، دولت را بیثبات میسازد، چرا که به ویژه گروههای شورشی – که اصولا به هیچکس پاسخگو نیستند و ضوابط اخلاق، هنجارهای اجتماعی و عقلانی را گردن نمینهند و تابع هیچ قانون و یا معاهدۀ بینالمللی نمیباشند و به غیر از تداوم جنگ هیچ هدفی ندارند- میتوانند هر لحظه بار دیگر به شورشگری روی آورند و معاهده را نقض کنند. این چنین قراردادهایی که صرف معطوف به تقسیم قدرت است هم خود ماهیتا متناقضاند و هم دولت را در معرض آسیبپذیری و پارادوکس قرار میدهد و باعث میشود که روند دولتسازی هیچگاه در این کشور طی نشود.
صلح همگانی
جوانان میتوانند با آسیبشناسی آشتیهای گذشته، در بازآفرینی رابطههای اجتماعی و تعریف طولی و عرضی دولت، مانع بازتولید این چرخۀ خونین گردند. مذاکرات صلح نباید محدود به دو جناح درگیر بماند، بل همۀ مردم، بهویژه زنان و جوانان و بهخصوص قربانیان را در بر گیرد و در نهایت میبایست توثیق مردم را در یک فرایند همهپرسی ملی بهدست آورد. جوانان میتوانند قراداد صلح را قرار همگرایی و التیام گسستهای اجتماعی نموده و بر قطببندیهای خشونتبار پایان دهند. فراگیر کردن مذاکرات و مصالحه باعث میشود تا هزینه نقض آن برای گروههای متعارض فوقالعاده سنگین تمام شود و علاوه بر دستیابی به صلح پایدار، روند دولتسازی معنادار آغاز گردد.
جوانان میتوانند به چرخۀ خونین خشونت خاتمه دهند و ساختارها و روایتهای ستیزهجویانه را به آشتی دایمی بر مبنای تداوم ارتباط جمیع مردم این خاک تبدیل کنند. آشتیی که مشتمل بر فراگیری و نه انحصار و محدودیت باشد. طرحهای آشتی باید منافع و اولویتهای جوانان را به رسمیت بشناسد؛ طرحهای جوانان برای تأمین شرایطی که متضمن عدم تکرار چرخۀ منحوس خشونت و کشتار است و التیام زخمهای ناسور گذشته و رسیدگی به مصایب قربانیان جنگ باید در محور مصالحهها، به جای تمرکز بر تقسیم قدرت و منابع قرار گیرد و فرهنگ پاسخگو بودن در برابر خشونت و کشتار از میان خون و خاکستر سر برآورد و به جای فرهنگ معافیت ببالد تا ارزش و حیثیت ذاتی و کرامت بشری شهروندان احیا گردد.
جوانان میتوانند با مشارکت در مراحل مختلف صلحسازی اعم از مذاکره، آتشبس، خلع سلاح، ملکیسازی و ادغام، اصلاحات ساختاری و اجتماعی پس از منازعه و اصلاح ساختار تشکیلات نظامی، طرحهای سازندۀ خود را مطرح کنند.
با این حال جوانان به عنوان رهبران آینده، باید پیش بین شکستهای بیشتر نسل حاکم باشند، شاید سیاستمردان فعلی نتوانند آشتی و صلح را سامان دهند، جوانان با ابتکار و رویکردی فعال میتوانند طرحهای بدیل خود را بیان کنند. طرح رسیدگی به ریشههای منازعه از قبیل شکافهای مختلف طولی و عرضی، تبعیض، محرومیت، نابرابری – که فعال شدن آنها میتوانند باعث نزاع گردند- رسیدگی به مصایب قربانیان و دادخواهی، تعریف مفهوم قربانی جنگ از منظر جوانان و صلحپروری از جمله اقداماتی است که امیدهای فردای روشن و پرشکوه افغانستان در کارنامۀ درخشان خود خواهند داشت. صلح تنها یک مطالبه و خواسته نیست، صلح تمامیت زندگی و هستی است.
نویسنده: ضیا مبلغ؛ فعال حقوق بشر