حذف تراژدی یا حفظ تراژدی؟
یک
در روزهای پیشین، شماری از بانوان کابلی (مینا رضایی، لیلا حیدری، کریمه دلیجم، فرشته عباسی، سها نایمن، سمیرا سادات و معصومه حکیمی) «کمپاینی را به راه انداختند زیر نام «حذف تراژدی». هدف این کمپاین که به مناسبت «شانزده روز محو خشونت علیه زنان» به راه انداخته شده بود، محو خشونت علیه زنان بود. در این کمپاین از مردم خواسته شده بود که تجربههای شخصیشان از خشونت در برابر زنان را بنویسند. مردان زیادی به خشونتهایی که در خانه، خیابان و دیگر جایها مرتکب شده بودند، اعتراف کرده بودند و زنان نیز، خاطرات تلخ خشونتهای که در زندگی بر آنان روا داشته شده بود را به یاد آورده، روایت کرده بودند.
خشونتهای روایتشده، به مدت دو هفته روی یک «بلبورد» نارنجیرنگ در سالون پذیرایی کافه «تاج بیگم» به نمایش گذاشته شده بود. در پایان هفته دوم، طی یک برنامهای مختصر در همان کافه، این تجربههای زهر، تحلیل و بررسی شدند. خوانش، تحلیل و بررسی روایتهای خشونتآمیز نشان میدهد که زیر پوست اجتماعمان چه جریان دارد؛ انگار خشونت به مثابۀ یک امر بدیهی، تبدیل شده است به قاعدۀ زندگی ما و مهرورزی و حرمتگذاری یک امر استثنایی است.
دو
قصۀ خشنونت به ویژه خشونت در برابر زنان، قصۀ همان اصطلاح جدید «ابد و یک روز» است. ابد و یک روز اصطلاح حقوقیِ است که به زندانیانِ ابد و یک روز اطلاق میشود. بر اساس قوانین برخی از کشورها، محکومان یک بار به ابد، پس از شانزده سال و محکومان دو بار به ابد پس از سیودو سال حبس میتوانند، درخواست آزادی دهند، اما جنازۀ ابد و یک روزها تا یک روز پس از مرگ در زندان میماند. انگار زن در این مرز و بوم به ابد و یک روز خشونت محکوم است. شکیلا، فرخنده، رخشانه … نه! امید رهایی نیست انگار. اگر هست، فقط شعر است. شعار است فقط. شعارهای مانند حذف تراژدی، محو خشونت، وزارت امور زنان، حقوق بشر!
به باور این قلم هر حرفی از حذف و محو خشونت، نه تنها در افغانستان؛ بل در سراسر جهان شعار است و خیال است و محال. اگر دست از ایدآلیزم، سفیدگرایی، خوشبینی و شیریناندیشی برداریم، پدیدههای نظیر خشونت، فقر، جنگ، اعتیاد، نادانی، تبعیض، بیماری و … هیچگاه از زمین حذف و نابود نخواهند شد. با نهایت تلاش تنها کمرنگ کردن این مفاهیم ممکن است. انسانهای خوب و مهربان، نظیر این بانوان، پس از تلاش در جهت کمرنگسازی این مفاهیم، صرف میتوانند از قربانیان خشونتها حمایت و دستگیری کنند.
به نظر میرسد، کشورهای توسعهیافته این حقیقت را دریافته است؛ زیرا از آن کشورها کمتر شعار شنیده میشود. در عوض شاهد تاسیس و فعالیت بیشمار نهادهای دستگیری و کمکرسانی آن کشورها به قربانیان این پدیدهها در سراسر دنیا هستیم. باید یادآور شوم؛ لیلا حیدری نیز، در حوزۀ عمل دقیقن همین کار را میکند. او با تاسیس «کمپ مادر»، سالهاست که از قربانیان اعتیاد دستگیری میکند و تلاش میورزد آنها را به زندگی سالم برگرداند.
سه
در افغانستان قاعدۀ مالوف و مرسوم این است؛ وقتی از پدیدهها، رفتارها و آدمهای ناخوشایند بدمان میآید، علیه آن میجنگیم. برای مثال: از فقر بدمان میآید. آنگاه به جای اینکه از ثروت و دارایی حمایت کنیم، پیوسته از فقر و فلاکت اظهار تنفر میکنیم. با تمام توان و انرژیمان متمرکز میشویم بر پیامدها و تبعات ناشی از فقر. اظهار تنفر از فقر، از خشونت و از نادانی نمیتواند، سبب کاهش فقر، خشونت و نادانی شود. چه بسا که باعث افزایش آنها شود. من با این سخن «مادر ترزا» باکمال میل موافقم. او گفته بود: «من هرگز در راهپیمایی ضد جنگ شرکت نخواهم کرد. هرگاه برای صلح راهپیمایی داشتید خبرم کنید.» این قدیسه حلبی آبادها گویا به این حقیقت دست یازیده بوده که مبارزه علیه فقر، خشونت، جنگ و تراژدی، فقر، خشونت، جنگ و تراژدی بیشتری تولید میکند. او که پیشتر «آگنس بویاکسی» نام داشت با این طرز تفکرش عالیترین جایزه دنیا، یعنی جایزه صلح نوبل را از آن خود کرد. این زن سادهدل در سال ۱۹۴۹ به تنهایی بنیاد «مبلغان احسان» را در کلکته تاسیس کرد که بعدها سرمشق محبت، ایثار و نیکی در جهان شد. او احسان و محبت را تبلیغ میکرد، نه تراژدی و خشونت را.
جنگیدن با تراژدی و خشونت نمیتواند، تراژدی و خشونت را حذف کند؛ بل آنها را حفظ میکند. اگر مادر ترزا اشتباه میکرد که مبارزه علیه بدیها و زشتیها سبب افزایش بدیها میشود، من با مطالعات اندکم اشتباه نمیگویم. من میگویم پشتبانی از خوبیها هرچه نباشد شیوه تاثیرگذارتر است؛ چرا؟ شما پاسخ دهید؛ اگر بگویم به رنگ سیاه فکر نکنید؛ به چه فکر میکنید؟ اگر بگویم: به رنگ سبز فکر کنید! حالا به چه فکر میکنید؟
چهار
بر اساس یک نظریه جامعهشناختی، اساس رفتار انسانها در «فرایند جامعهپذیری»، شکل میگیرد. در این فرایند، انسان متوجه چیزی مهمی میشود به نام «کنترول و نظارت اجتماعی». او پی میبرد که رفتارهایش پیوسته از سوی جامعه کنترول، نظارت و در نهایت داوری میشود. اگر رفتاری مطابق پسند اجتماع از او سر زند، پاداش دریافت میکند. اگر دست به عمل زشتی بزند، کیفر در پی خواهد داشت. این فهم به صورت یک انگیزۀ رفتاریِ کاملن ناهشیار در ناخودآگاه او حک میشود. بنابراین او همواره بر اساس میزان و تکرار دریافت تنبیهها و تشویقها رفتار خواهد کرد. در واقع پاداشها و کیفرهایی که در مقابل رفتارهایش دریافت میکند، میزان و تکرار رفتارش را تعیین مینماید. دریافت پاداش در برابر رفتار پسندیدۀ مثل احترام گزاردن به زنان، معمولن احتمال بروز حرمتگذاری به زنان را افزایش داده و امکان استمرار آن را فراهم میسازد. همچنان که عدم دریافت پاداش، میزان تکرار رفتار را کاهش میدهد. پاداش ممکن است کاملن ذهنی و غیر قابل لمس باشد. چیزی مثل تحسین و تمجید و یا ارایه یک محرک لذتبخش و خوشایند. پس اگر در مقابل رفتاری به فرد، پاداشی ارایه شود که برای او لذتبخش باشد، یا آن پاداش از رنج او بکاهد، فرد رفتارش را تکرار خواهد کرد. افزایش لذت و کاهش رنج در هر دو صورت، به تکرار و احتمال افزایش یک رفتار کمک میکند. هرچند کاهش لذت و افزایش رنج نیز تاثیرگذار است.
کیفر یا مجازات یا محرکهای ناخوشایندی مانند تمسخر، استهزا، تحقیر و بیاحترامی در مقابل رفتار زشتی که از یک فرد سر میزند، برای مثال در برابر عمل بیحرمتی و خشونتی که او در برابر زنان روا می دارد و عمل او ممکن است از دست دادن پاداش را در پی داشته باشد و رنج را بر او تحمیل کند. در این صورت نیز فرد ممکن است دست از کارهای ناشایستهاش بردارد. اما هرگز این رفتار در وی خاموش نخواهد شد؛ زیرا رفتاری خاموش خواهد شد که مورد توجه قرار نگیرد و پاداش و تنبیه دریافت نکند، در آن صورت رفتار به مرور زمان به خاموشی میگراید. روانشناسان نیز تشریح میکنند: انسانها در شرایط خاص، تحت تاثیر دو پارامتر دست به عمل میزند. یک: برای افزایش لذت. دو: برای کاهش رنج. آزمایشها و تجربهها نشان میدهد، انگیزۀ افزایش لذت در هر حال دهها بار نسبت به انگیزۀ کاهش رنج قویتر و تاثیرگذارتر است.
پنج
یکی از خشونتهای عجیب و غریبی که در کمپاین حذف تراژدی روایت شده بود، از زاویده دید خانمی بود که در تاکسی مشاهده کرده بود. او روایت کرده بود: راننده تاکسی با دیدن او در شیشۀ عقب، در مسیر را، در جلو او با بیشرمی تمام دست به خودارضایی زده است. اگر منظور این خانم از بازروایت این خشونت فجیع این بوده باشد؛ تا این نوع خشونتها به عنوان رفتارهای زشت و ناپسند اجتماعی تبلیغ شوند، تا کسانی که این رفتارها را مرتکب میشوند، مورد کنترول، نظارت و داوری اجتماعی قرار گیرد، یعنی با تحقیر، و تمسخر، از سوی جامعه رو در رو شود، دقیقن به ما گفته به رنگ سیاه فکر نکنید! و ما شبها و روزها به رنگ سیاه میاندیشیم. رنگ سیاه چه هست؟ یعنی تراژدی چه هست؟ چگونه هست؟ چرا هست؟ آیا اگر در این کمپاین تجربههای مهرورزی روایت میشد، تجربهها و صاحبان تجربه مورد تحسین، تمجید و احترام قرار میگرفت، موثریتی بیشتر نداشت؟ چرا کسی به ما نمیگوید؛ به رنگ سبز بیندیشید! چرا کسی برای اینکه ما خوب باشیم، به ما پاداش نمیدهند؟ چرا همیشه بدیها را مورد کیفر قرار میدهیم؟
نویسنده: سهراب سروش