خاطر پریشان کودکان کارگر
این روزها، کم نیستند کودکانیکه با چهرههای پر از درد و رنج، لباسهای مندرس و کهنه، از بام تا شام، در جادههای غبارآلود شهر مصروف کارند. این کودکان، همه نانآوران خانوادهشان استند. مشکلات زندگی خوشیها را از آنها گرفته، و آنان را به «کودکان کار» تبدیل کرده است.
علیخان، یکی از دهها نمونۀ این کودکان با صورت خاکآلود و ابروی سوخته، مصروف کار شاقه است و در تلاش رسیدن به قوت لایموتی. او 12 ساله است و سه سال در موترسازی کار کرده است؛ از خالگیری تا دستکاری پرزههای موتر را انجام داده است. در بدل، مزد نامقدار اما؛ مزد او در این مدت «پنجاه افغانی» در هفته بوده است که به گفته خودش، «پول حمام»اش هم نمیشد. او در این تقلا که روزی برای خودش کسی شود و مستری با نام و نشانی باشد و کار مستقل داشته باشد، همه این رنجها و دشواریها را تحمل کرده است.
علی، مثل دیگر کودکانِ دنیا، به امید داشتن آیندۀ روشن مکتب میرود؛ اما تفریح روزانۀ او «کار» است. او باید صبح زود به مکتب برود و پس از آن تا نا وقت شب کار کند.
علیسینا، نیز شاگرد مستری/ میکانیک است. در ساعات اولیۀ صبح به کار حاضر میشود و پس از چاشت مکتب میرود. او فقط شبانه درس میخواند، اما زمان کافی برای مرور درسهایش ندارد و از فرط خستگی خوابش میبرد.
علیسینا تصمیم دارد مستری موتر شود. چون خانوادهاش پول کافی تعلیم و تحصیل وی را ندارد. وی میگوید:« پدرم پول کافی ندارد، من مثل دیگران بهکورس آموزشی رفته نمیتوانم، اگر در موترسازی شاگردی نکنم دیگر کاری نمیتوانم.»
او ده ساله بوده است که به یادگیری موترسازی روی آورده و دو سال به یادگیری مصرف است. باید دو سال دیگر را نیز زحمت بکشد. در آمد روزانهاش 100 افغانی دارند.
صالح محمد، مالک کارگاه ترمیم موتر است و کودکان زیادی را در این زمینه آموزش داده است. او بیش از 20 سال است که در این بخش کار میکند. فعلن دو شاگرد زیر سن 15 سال دارد و میگوید که دلیل روی آوردن اطفال زیر سن به کار شاقه، مشکلات اقتصادی خانوادههاست.
به گفته صالح محمد، او تا حال اکثر شاگردانی را که تربیه کرده، زیر سن بوده است. کودکانی که به دلیل ضعف اقتصادیشان نتوانستهاند به مکتب بروند. به گفته آقای صالح، بیکاری و فقر خانوادهها را مجبور میکند اطفال شان را به جای مکتب، به یاد گرفتن حرفه و کار و کسب بفرستند.
آمار دقیقی از کودکان کار در افغانستان در دست نیست. اما شمار کودکان کارگر در شهرهای بزرگ کم نیست و اکثر این کودکان آینده نامعلومی را در پیش دارند. یا با مکتب و درس تا همیشه خدا حافظی کردهاند، و یا هم با خاطر پریشان از درس و بحث بهرهیی نمیبرند و به کار و نان فکر میکنند.
هرچند در قانون اساسی افغانستان آمده است «کار اجباری ممنوع است.» وهمچنان در قانون کار، سن قانونی کار 18 ساله تعیین شده است. با این وضعیت، آیا همین کافی است که صرف مفادی به این شرح در قوانین گنجانیده شده باشد؟