خشونت زنان دیروز بر زنان امروزی!
بعضی زنان برای سرکوب زنانِ نسل بعد از خود با مردان همدست میشوند
روز گذشته خانمی را دیدم که با خانوادهام آشناست. پارسال به قصد خواستگاری برای پسرش از دوست و همکار سابقم به خانه ما آمده و از من خواسته بودند تا او را برای دیدن دوستم به خانهشان ببرم. علیرغم مصروفیتهای زیادی که آن روزها داشتم او را همراهی کردم و با او رفتم.
روزها گذشت تا روزی همان دوستم را ملاقات کردم و ماجرایی را برایم گفت که بسیار تاسفآور بود. گفت: «آن خانم و پسرش راضی به کار کردنم در بیرون از خانه نبودند و میخواستند تا بعد از ازدواج استعفا بدهم و به خانه بنشینم، اما پدرم مخالفت نمود و خواستگاری فسخ شد.»
از پسر آن خانم که چنین طرز فکری داشت متعجب نشدم، زیرا مردان زیادی هستند که مایلند زنان خود را محدود به فضای خانه نمایند و زنان را تنها برای برآوردن نیازهای جنسی خود، فرزندآوردن، انجام کارهای خانهشان بخواهند، اما دیروز که آن زن را دیدم میگفت: «من دوست ندارم عروسم به کار برود. من میخواهم مثل ملکه در خانه زندگی کند و ما به پولش نیاز نداریم که صبح تا شب به کوچهها باشد، پسرم هر چه خواست برایش فراهم میکند.»
چرا باید یک زن از حقوق و آزادی خود و دیگر زنان، چنین سطحی بیندیشد و به خودآگاهی نرسیده باشد که فکر کند، اگر دختری سرکار میرود فقط برای پول درآوردن است نه رشد فکری و اجتماعی؟ چرا باید چنین فکر کند، اگر عروسش در خانه حبس شود میتواند مثل یک ملکه زندگیکند؟
به راستی، چه طرز فکری در بین چنین زنانی جریان دارد که تمام مشاغل را برای خود و همجنسان خود ناپسند میبینند؟ وقتی دوستم معلم است و معلمی پیشه انبیاست این چه طرز فکر و ایدیولوژیست که معلمبودن را گناه میداند؟ چنین زنانی، چه هدفی از حبسنمودن دختران و عروسهای خود در چهاردیواری خانه دارند؟
نگرشهای سنتی و عقبمانده، هنوز هم در هر بخش از جامعه ریشه دارد و این افکار غلط صرفا متعلق به مردان نیست، بل تعداد عظیمی از زنان جامعه دچار افکار و باورهایی دور از انتظار و نادرست هستند. درست همین چند روز پیش در یک مهمانی، شاهد بودم که زن میانسالی برخلاف ظاهر آراسته و شیکی که داشت، حرفهایش بوی فقرفرهنگی و تعصب میداد، میگفت: «فلان زن، به صفحه فیسبوک خود عکس نیم رخ خودش را گذاشته و تخلصش را «تنها» نوشته و تا صفحهاش را دیدم فهمیدم دیگر زن درستی نیست و باید از او دوری کنم.»
و من مثل همیشه از این همه جهل و بیشعوری، از این حجم تحجرگرایی به فکر فرورفتم و چیزی جز سکوت در مقابل زنی که شصتسال از عمرش را با چنین طرزفکری گذرانده، نداشتم.
زنان در خانواده نقش بسیار مهمی دارند، اما اکثر آنها از جایگاه و منزلتی که خداوند به آنها بخشیده بیخبرند. ضمن اینکه مردان سلطهگر اجازه و مجال شناخت حقوقشان را به آنها ندادهاند، بعضی زنان خود نیز تلاشی برای شناخت ارزشهای خود نداشتهاند. دختران و نسل بعد خود را محدود میکنند و در اکثر مواقع با مردان سرکوبگر برای سرکوب زنانِ نسل بعد از خود همدست می شوند.
حتما خیلی از ما، در برخی از خانوادهها این جملات را از زبان مادران آن خانه شنیدهایم: «عیبی ندارد پدرت است تو را لت زد که زد، اگه تو برادرش بودی نمیگذاشتی دیگر از خانه بیرون برود، پدرت خوب بلد است تو را آدم کند و …»
زنانی که چنین طرز فکرهایی توسط مردان و رسومات گذشته، در باور آنان نهادینه شده است، دیگر نهتنها با دخالتهایشان مانع دختران و عروسهای خود از داشتن آزادی، آرامش و استقلال فردی میشوند، بل تمام زنان موفق، فعال و شاغل در جامعه را با نامهایی مانند ( زن خودسر، زن غیر قابل کنترول، زن هرجایی و زن بدکاره) معرفی میکنند و از اینکه یک زن میتواند پا به پای مردان در بسیاری از ادارات کار و وظیفه داشته باشد و در عین حال با آبرو و اعتبار اجتماعی به فعالیت در جامعه بپردازد، متنفر و بیباورند.
خشونت زنان علیه زنان، مسالهیی جدید و نوظهور در جامعه ما نیست، بل زنان زیادی در گذشته قربانی خشونتِ همنوع خود بودهاند. این حقیقت را نباید نادیده گرفت که صدها سال سلطه مردان بر زنان و نظام مردسالاری در افغانستان، باعث ایجاد و تشدید خشونت زنان بر یکدیگر گردیده و تقلید و فرمانبرداری از مردان، آنان را زنستیزتر و مرد پذیرتر نموده است. برای مثال حتی در قسمت داشتن وظایف بهتر و پستهای بالاتر در ادارات، اکثریت زنان ترجیح میدهند که یک مرد مدیر و مافوق باشد تا یک زن.
با توجه به کلیت موضوع، نقش زنان روشنفکر در افغانستان را نباید نادیده گرفت. نسل جدید زنان که متاثر از مدرنیسم و فمنیسم هستند، تا کنون کمپاینهای بسیاری بههدف کاهش خشونت زن علیه زن راهاندازی نمودهاند. زنان نسل امروز برای کاهش یافتن خشونت زن بر زن، شناخت حقوق و ارزشهای فردی همچنین شناخت درست از آزادی زنان را لازمه مبارزه خود میدانند.
برای مثال، به نقل قولی از خانم مریم برمک، استاد دانشگاه در کابل، اکتفا مینمایم که معتقد است: «آزادی در این نیست که ما بتوانیم بیرون از منزل کار کنیم و یا هر طور لباسی که خواستیم بپوشیم، بل آزادی در این است که به تمام حقوق انسانی ما با توجه به ظرفیتها و ظرافتها و تفاوتهای ما با مردان در نظر گرفته شده و مراعات شود. ما حق داریم بیرون از منزل کار کنیم. این کار نه تنها به رشد فردی خود ما کمک میکند، بل با ایفاکردن نقش همکار در اقتصاد خانواده یک مقدار بار از دوش مردان خانواده نیز کم می¬شود، اما در مقابل مرد باید مسوولیت پذیرفته، بخشی از مسوولیتهای کار خانه و پرورش فرزند را از دوش زن بردارد.
اگر زنان می¬خواهند به آزادی، باید اول به آگاهی برسند و بدانند که آزادی یعنی چه؟ در کدام بخشها؟ و به چه شکل؟ در غیر آن تحمیل هرگونه آزادی، اسارت است. این ما هستیم که با عدم درک دقیق موقف و جایگاه خود در اجتماع و ناآگاهی از تواناییها و حقوق خود، زنجیرهای جدیدی را بهنام آزادی بر دست و پا می¬زنیم، اگر بهتاریخ جهان و کشورهایی که زنانشان دستکم به آزادی نسبی رسیدهاند، نگاه کنیم، درخواهیم یافت که زنان اول به موقف و جایگاه خود منحیث انسان آگاهی یافتند، بعد مبارزه کردهاند. این را نیز باید بدانیم که مبارزه بدون آگاهی و دیکتهشدن توسط دیگران، نتایج عکس خواهد داشت، ولی مبارزهیی که با آگاهی کامل صورت گیرد، بینتیجه نخواهد ماند.»
الهه موسوی، جامعه شناس