مقاله

خشونت علیه زنان، گرافی رو به افزایش

خشونت علیه زنان روز به روز در حال تشدید و گسترش است. در آخرین مورد زهرای سیزده‌ساله از سوی خانواده شوهرش در ولایت غور به آتش کشیده شد. همین‌گونه حداقل در یک ماه اخیر شاهد چند مورد دیگر از تیزاب‌پاشی به روی خانم‌ها در پایتخت نیز بودیم. بی‌گمان خشونت علیه زنان در افغانستان، بیشتر خاستگاه‌های جامعه‌شناختی و روانشناسانه دارد. بافت و ساخت اجتماعی افغاستان به گونه‌یی است که شوربختانه درصد بسیار بالایی از مردان و شاید هم نزدیک به کل مردان، از سکولار و لاییک تا مذهبی و سنتی، از بی‌سواد تا باسواد، فقیر یا ثروت‌مند همه به نحوی به صورت بالقوه آمادگی قتل و خشونت علیه زنان را دارند.
البته در موارد خاص این ظرفیت بالقوه تبدیل به ظرفیت بالافعل می‌شود و ما شاهد انواع آن از زمان‌های دور و دیر تا این دم بوده‌ایم. خوش‌بختانه با توجه به افزایش روزافزون خشم و خشونت علیه زنان و پامال شدن پی‌هم ارزش‌های انسانی، هنوز هم زنان و مردان مبارز و نستوهی هستند که برای از میان برداشتن عرف‌های ناپسند و خشونت‌ورزی علیه زنان مبارزه می‌کنند.
هم‌اکنون تنها دو خیمۀ دادخواهی برای زنان قربانی در جاده دارالامان برافراشته است. برافراشتن خیمه دادخواهی و تحصن در چنین موارد بیانگر زنده بودن و تپش وجدان‌های شهروندان با مسوولیت است. هرچند به صورت طبیعی، تعدد خشم و خشونت و افزایش روزافزون بدرفتاری و بی‌قانونی و انسان‌کشی آدمی را دچار گیجی و بی‌حوصلگی و بی‌تفاوتی می‌کند؛ اما هستند کسانی که ذهن و ضمیرشان برای انسانیت و برابری می‌تپد و برای ترویج و نهادینه‌کردن ارزش‌های انسانی تا پای جان حاضر به مبارزه هستند. البته کاری بیشتر و بهتر از این از دست شهروندان آگاه ساخته نیست و انتظار هم نباید داشت. از آن‌جایی که میزان خشونت و آدم‌کشی و بریدن گوش و بینی انسان‌ها در این جغرافیا به اوج رسیده است و هر روز با اتفاق تازه و در نوع خود بی‌سابقه سر می‌خوریم، اعتراض‌ها و دادخواهی‌های وجدان‌های بیدار و شهروندان مسوول و فعال هم به گونه‌های مختلف و مخالف صورت می‌پذیرد.
بی‌گمان در سال‌های پسین در ادامۀ اتفاقات ناگوار و بی‌مسوولیتی حکومت، ما شاهد تجربه دادخواهی و اعتراض شهروندان به شیوه‌ها و انواع مختلف بودیم. از برافراشتن خیمه و راه‌پیمایی و تحصن و تاثر که بگذریم حتا یکی از شهروندان پایتخت سال گذشته به دلیل این که نیک می‌دانست نظام عدلی و قضایی و نهایتن حکومت فاسد است و به حق‌اش نمی‌رسد، خودش را به رسم اعتراض در مرکزی ترین نقطۀ شهر به آتش کشید. اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاد و آب از آب تکان نخورد. ما شوربختانه در شرایط واماندگی و سردرگمی به سر می‌بریم؛ ما ناگریزیم در حالی دست به اعتراض و دادخواهی بزنیم که به دادستانی‌مان باور نداریم. دادخواهی وقتی معنا دارد که نهادی و مسوولی وجود داشته باشد تا به داد ما برسد و حق را به حق‌دار برساند و مردم به آن اعتماد داشته باشد؛ اما باید تذکر داد که راهی جز دادخواهی هم نیست.
یکی از مهم‌ترین مسایل افغانستان عدم وجود حاکمیت قانون است. هرچند یکی از منابع قانون در افغانستان عرف می‌باشد و عرف در بیشترین موارد ناپسند و غیرعقلانی است؛ اما روی هم رفته قوانین مدون و تقریبن منظمی داریم و نسبت به کشورهای همسایه قوانین ما نسبتن مدرن و انسانی‌تر هم است؛ اما قوانین در وضعیتی که حاکمیت قانون وجود نداشته باشد، نمی‌تواند هیچ دردی را درمان کند.
مادۀ پنجم قانون منع خشونت علیه زنان از فقره ششم تا فقرۀ دهم به ترتیب، لت‌وکوب، معلول یا مجروح کردن، خرید و فروش به بهانۀ ازدواج و نکاح اجباری را جرم می‌پندارد. اما هم‌اکنون ما هیچ محکوم و مجرمی را در زندان‌های افغانستان نمی‌یابیم که به جرم بد دادن دختران یا خواهران‌شان و بالاخره به جرم خشونت‌های متذکره زندانی باشند.
بنابراین تا زمانی که حاکمیت قانون وجود ندارد و نظام عدلی و قضایی شفاف و عادلانه وجود نداشته باشد، هرگونه دادخواهی به جایی نمی‌رسد.
از سوی دیگر تا زمانی که عرف‌ها مهم‌تر از قانون عمل کنند و غیرت افغانی و ناموس تعریف نشود، بافت و ساخت پارادوکسیال جامعه افغانی اصلاح نشود، زنان قربانی خشونت‌های پی‌هم خواهد بود و مردان زیادی که عاملین بالقوۀ خشونت علیه زنان هستند در موادی، یعنی هر مرد در حد و سطح خود خشونت خواهد ورزید و این دور باطل شوربختانه در چرخش خواهد بود.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا