دستآوردها و چالشهای سیاست خارجی ما/ حلقۀ پنجم (سازمانهای بینالمللی)
در پی بررسی چهار حلقۀ سیاست خارجی افغانستان، در این نوشتار به بررسی حلقۀ پنجم سیاست خارجی، یعنی سیاست خارجی افغانستان در قبال سازمانهای بینالمللی میپردازم.
سازمانهای بینالمللی به عنوان یکی از پدیدههای لیبرال به مثابه مهمترین میکانیزم نظمسازی در سیستم نظام بینالملل پنداشته میشود. بر این اساس تقویت این میکانیزم به معنای گسترش نظم بینالمللی تفسیر میشود. در حالی که ریالیستها آن را بیشتر برای گسترش هماهنگی و کاهش هزینه ارتباطات با کشورهای دیگر مفید تلقی میکنند، در عین حال، سازمانهای بینالمللی را به مثابه میکانیزمهایی میشناسند که بازیگران فاتح برای مشروعیتسازی قدرت خویش از آن بهر میبرند و این عنصر همواره مورد سوءاستفاده بازیگران فاتح قرار گرفته است.
سازمانهای بینالمللی برای کشوری مانند افغانستان خواه از دید لیبرالیستها و یا از ریالیستها؛ از اهمیت بهسزایی در هماهنگی و یا اعمال فشار سیاسی برخوردار است.
افغانستان به عنوان قربانی تروریزم و مداخله کشورهای رقیب در خاک خویش، ضرورت به سازمانهای بینالمللی به عنوان نیروی نظمبخشنده دارد.
از این رو دسترسی قدرتمند به دیپلماسی چندجانبه از طریق سازمانهای بینالمللی و آگاهی از شیوهها و تکنیکهای موثر در سازمانهای بینالمللی؛ یکی از الزامات مهم سیاست خارجی افغانستان پنداشته میشود.
بر اساس این اصل مهم، حکومت وحدت ملی تعامل با سازمانهای بینالمللی را به مثابه یکی از حلقات سیاست خارجی افغانستان در نظر گرفته است.
حکومت وحدت ملی در طول این دوره اقدامهای متکثری را از طریق سازمان ملل متحد به عنوان مهمترین سازمان بینالمللی انجام داده است. در عین حال عضویت سازمانهای بینالمللی اقتصادی متعددی را اخذ کرده که هر کدام به گونههای مختلف بر منافع ملی افغانستان تاثیرگذار بوده است که به بررسی آنها میپردازیم.
مهمترین اقدامهای نمایندگان افغانستان در تریبون دیپلماسی چندجانبه سازمان ملل متحد، ارایه بیانیهها در مجمع عمومی و شورای امنیت است. این نمایندگان با ارایه این بیانیهها تلاش میکنند که از موضع افغانستان در برابر بازیگران دیگر حمایت کنند.
از سویی، شرکت در کمیتهها و ملاقاتهای مختلف سازمان متحد و داشتن موضعگیری فعال بخش دیگری از فعالیت نمایندگی دایم افغانستان در سازمان ملل متحد به شمار میرود. با نگاهی به جایگاه سیاسی افغانستان میتوان بحث مهم ذیل را طرح نمود که ضرورت دفاع آن در سازمان ملل متحد ضروری به نظر میرسد:
- افغانستان قربانی تروریسم منطقهیی و جهانی است. تروریستها از آن طرف دیورند، در سینکیانگ، دره فرغانه، چچن و کشورهای عربی خاورمیانه با حمایت جریانهای داخلی، به ناامنی در افغانستان میپردازند. مهم ترین پناهگاه این تروریستها در پاکستان است که با حمایت سازمان استخباراتی این کشور در خاک افغانستان ناامنی ایجاد میکنند.
با نگاهی به اقدامهای صورتگرفته و بهخصوص بیانیههای نماینده افغانستان در سازمان ملل متحد، میتوان مشاهده نمود که بخشی از این پیامها به خوبی انعکاس یافته و افغانستان به عنوان قربانی تروریسم همچنان در اولویت جامعه جهانی قرار دارد و در عین حال جایگاه پاکستان به عنوان حامی تروریسم بیش از هر زمان دیگر در این سازمان و جامعه امریکا شناخته شده است.
پاکستان در این دوره بیش از هر زمان دیگر در جامعه بینالمللی چهره حامی تروریسم را به خود گرفته و این موضوع بیشتر موجب انزوای سیاسی این کشور میگردد. حتا طرح انزوای اقتصادی این کشور از طریق تحریم های اقتصادی نیز بر سر میز امریکا و برخی از کشورها قرار گرفت.
در سوی دیگر، با توجه به وجود تروریستهایی با هویت خاورمیانهیی و آسیای مرکزی، روسی و چینی در خاک افغانستان؛ به نظر میرسد که باید فصل تازهیی از بیانیهها علیه این حوزهها نیز آغاز شود.
کشورهای این منطقه بهرغم دفع تروریستهای خویش به خاک افغانستان حاضر به حمایت و همکاریهای امنیتی در امر مبارزه با تروریسم نیستند و در عین حال همواره از دیپلماسی قربانی بودن از وضعیت افغانستان بهره میبرند.
- برجسته نمودن تهدید تروریسم و اینکه ممکن است تهدید تروریسم تنها در داخل مرزهای افغانستان باقی نماند؛ تروریزم ضرورت به مبارزه جهانی دارد؛ مبارزه با تروریزم در خاک افغانستان از جمله منافع حیاتی تمام کشورها پنداشته میشود. در میان بیانیههای ارایهشده در سازمان ملل متحد نیز میتوان این موضوع را به خوبی مشاهده نمود.
با این حال، جامعه جهانی در نشستهای لندن، ورسا و بروکسل از طریق حمایتهای سیاسی و مالی خویش نشان دادهاند که همراه با افغانستان به مبارزه علیه تروریسم میپردازند. به نظر میرسد که حمایتهای مالی و سیاسی این کشورها در نتیجه صدای رسای دیپلماسی دوجانبه و اغلب چندجانبه افغانستان در مجامع بینالمللی و بهخصوص سازمان ملل متحد باشد.
دیپلماسی چندجانبه افغانستان در سازمان ملل متحد نشان میدهد که ما از فرصت هماهنگی موجود در این سازمان بهره بردهایم؛ از این سازمان به مثابه ابزاری برای تقویت منافع ملی افغانستان نیز استفاده کردهایم. در نتیجه میتوان گفت که نوعی دیپلماسی فعال چندجانبه را از طریق سازمان ملل متحد پیش بردهایم.
در امتداد این حلقه سیاست خارجی، افغانستان عضویت در سازمان بینالمللی جادهها را نیز کسب کرد که فرصت مناسبی را در تعامل با کشورهای تاجیکستان، قرغیزستان و ایران به وجود آورده است.
در عین حال بهرهبرداری از میکانیزمهای این سازمان ضرورت به اصلاحات و ایجاد زیربناهای حملونقل در افغانستان و برخی از کشورهای منطقه دارد.
در سوی دیگر، افغانستان 164مین عضو سازمان تجارت جهانی شد. بهرغم اینکه تلاش گسترش برای عضویت در این سازمان صورت گرفته است، اما با این حال مخالفتهایی بر سر این عضویت وجود دارد. متاسفانه بررسی فرصتها و ضررهای عضویت در این سازمان در مجال نوشتار نمیگنجد.
با توجه به اینکه این پنجمین مقاله از پنجمین حلقۀ سیاست خارجی افغانستان است، یک ارزیابی کلی از تمامی حلقات سیاست خارجی افغانستان خواهم نمود.
در یک جمعبندی کلان از سیاست خارجی افغانستان باید گفت که در حلقۀ اول و چهارم؛ -همسایگان و کشورهای آسیایی- افغانستان با شعار «افغانستان چهارراه منطقهیی» از یکسو توانسته است برنامههای اقتصادی خویش را از قبیل، بندرچابهار، تاپی، کاسا 1000، راه لاجورد که در امتداد راه ابریشم امریکا نیز قرار دارد، پیش ببرد.
در سوی دیگر، بهرغم بیمیلی چین برای عضویت دادن افغانستان به ابتکار اقتصادی کمربند و راه، افغانستان توانست به عنوان کشور عضو، تفاهمنامه امضا کند.
در حلقۀ دوم (کشورهای اسلامی) نزدیکی افغانستان به عربستان و تلاش برای جلب حمایت این کشور در مذاکرات صلح، بهرغم اینکه نتوانسته است مشکلهای ما را حل کند، اما پیشرفتهای مناسبی داشته است. شکلگیری تعارض و گسترش آن در میان کشورهای اسلامی، مانع از دستیابی به منافع بیشتر در این حوزه میشود.
در حلقۀ سوم (امریکا و همپیمانانش) ما بیشترین دستآورد را داشتهایم. بهرغم خروج بخش اعظم نیروهای خارجی از افغانستان و کاهش تعهدهای جامعه جهانی؛ تعهد دوباره جامعه جهانی نسبت به افغانستان از طریق امریکا و همپیمانانش با امضای پیمان امنیتی و حضور فعال در کنفرانسهای ورسا و بروکسل به وجود آمد.
در حلقۀ پنجم (سازمان ملل متحد) که تا حدی همپوشانی دارد با حلقۀ سوم، افغانستان توانست از یکسو جایگاه افغانستان را در صدر موضوعهای مهم جهانی حفاظت کند و در عین حال علیه پناهگاههای تروریسم در پاکستان نیز توانسته است اطلاعرسانیهای خوبی در این سازمان انجام دهد.
رهبران حکومت وحدت ملی، از طریق دستگاه دیپلماسی کشور توانستهاند در سیاست خارجی نقش فعال و موثری ایفا نمایند و از این طریق منافع ملی را حفظ و افزایش دهند. در حالی که این نقش در محیط داخلی با چالشهای متعددی همراه بوده است. متاسفانه به نظر میرسد که ساختار تازه این حکومت، اختلاف نظرها در مورد تعیینات و موارد دیگر که از مجال این نوشتار خارج است، موجب بینظمیها و گسترش شکافهای قومی شده است.
نویسنده: سید مهدی منادی؛ پژوهشگر روابط بینالملل و سیاست خارجی