دستاوردها و چالشهای حلقۀ اول سیاست خارجی ما
اگر از یک چشمانداز کلان سیاست بینالمللی به سیاست خارجی کشورهای کوچک بنگریم، کمتر کنش فعال برای سیاست خارجی کشورهای کوچک و شکننده قابل تصور است. کشورهای کوچک با ماهیت شکننده و ضعیف بیشتر به مثابه متغیر وابسته و تاثیرپذیر از متغیرهای کلان یعنی دولتهای بزرگ پنداشته میشوند. بر اساس این نگرش اگر به دو سال و چند ماه از حکومت و سیاست خارجی پنج حلقهیی حکومت وحدت ملی بنگریم؛ کنشهای نسبتن فعالی در سیاست خارجی به مشاهده میرسد.
سیاست خارجی حکومت وحدت ملی بر اساس پنج حلقۀ معروف تبیین گردیده است. در این نوشتار تنها به ارزیابی کلی از اقدامهای صورتگرفته در حلقۀ اول پرداخته میشود. حلقۀ اول سیاست خارجی افغانستان، اشاره به روابط دو و چندجانبه با کشورهای همسایه به علاوه هند دارد. این حلقه به عنوان مهمترین حلقه سیاست خارجی افغانستان نگریسته شده است. رهبران حکومت وحدت ملی در محور این حلقه دیدارهای متعددی انجام دادهاند. به منظور بهتر مطالعه کردن اقدامهای صورتگرفته لازم است تا کشورهای حلقه اول بر اساس ویژگیهای مشترک تفکیک شوند.
در یک دستهبندی کلان حلقه اول و یا کشورهای همسایه را میتوان در سه مجموعه امنیتی مجموعه جنوب آسیا، آسیای مرکزی و آسیای غربی تفکیک نمود. علیرغم اینکه در آسیای غربی تنها ایران قرار دارد، اما با این حال نمیتوان عربستان و ترکیه را بیتاثیر در رفتار ایران دانست. به عبارت دیگر کشورهای همسایه ما در این سه حوزه، نمایندگان حوزه امنیتی خویش هستند که رفتار آنها را نمیتوان بدون تاثیر از رفتار بازیگران درون مجموعه شان در مسایل امنیتی پنداشت. بر این اساس حلقه سیاست خارجی حکومت وحدت ملی را در سه حوزه ذیل میتوان مورد بررسی قرار داد:
ضلع آسیای جنوبی
این ضلع سیاست خارجی افغانستان اشاره به دو کشور پاکستان و هند دارد که بیشترین تاثیرهای سلبی (ناامنی) را افغانستان از این حوزه دریافت میکند. گفتمان و طرح سیاست خارجی افغانستان در این حوزه اغلب دفع انرژی رادیکالیزم دولتی و خودمختار و در عین حال جلب حمایت اقتصادی از هند است.
رهبران حکومت وحدت ملی در امتداد سفرها و دیدارهای مختلف و امتیازدهی به پاکستان، اولین گام دیپلماسی خویش را گذاشتند. رییسجمهور پس از سفر به چین رهبری مشترک و میزبانی پروسه قلب آسیا را به پاکستان واگذار کرد. در حوزه امنیتی حکومت علیه تحریک طالبان پاکستان در خاک افغانستان حملات جدی نمود. نشست چهارجانبه در مورد صلح افغانستان میان کشورهای افغانستان، امریکا، چین و پاکستان برگزار گردید. متاسفانه در امتداد این برنامه هر کشور برنامه خویش را دنبال مینمود: چین تلاش داشت، جریان تروریستی ترکستان شرقی را در هماهنگی با پاکستان و افغانستان مدیریت کند و پاکستان نیز در پی کسب امتیاز از امریکا و اعتبار بیشتر از چین، به عنوان بازیساز صلح وارد این مذاکرات گردید. در نتیجه مذاکرات صلح چهارجانبه منجر به شکست شد. روابط افغانستان با پاکستان پس از حمله تروریستی شاه شهید و خبر مرگ ملا عمر، به سردی گرایید. موارد دیگر مانند جنگهای سطحی مرزی و راکتپرانیها نیز بر گسترش بیاعتمادی میان دو کشور افزود.
عدم همکاری پاکستان حکومت را مجبور به برداشتن گام دوم سیاست خارجی، یعنی بهرهبرداری از اهرم فشار نمود. علیرغم اینکه افغانستان از اهرمهای کمتری برای اعمال فشار علیه پاکستان برخوردار است با این حال از دو اهرم هند، امریکا و تا حدی چین برای اعمال فشار بر پاکستان استفاده کرد.
بر این اساس فصل تازه از حمایتهای هند اعلام گردید. افتتاح پارلمان و بند سلما، اعطای سه هلیکوپتر نظامی، برگزاری نشست پروسه قلب آسیا در هند و حمایتهای دیگر، از جمله مثالهای مناسبات عالی با هند پنداشته میشود.
در عین حال در سوی دیگر تلاش برای انزوای سیاسی پاکستان از طریق روشهای مختلف در سطوح چندجانبه گسترش یافت. در نتیجه این تلاش، گسترش روابط امریکا با هند، قطع شدن کمکهای امریکا به پاکستان و داده نشدن طیاره F16 ، تحریم سارک و موارد دیگر از جمله پیامدهای مستقیم و یا غیر مستقیم دیپلماسی افغانستان در برابر پاکستان به حساب میآید.
در مقابل پاکستان نیز طرح خروج اجباری مهاجران افغان را روی دست گرفت که این موضوع با پیامد ناامنی در داخل افغانستان همراه بوده است. گفته میشود که از طریق مهاجران گروههای تندرو نیز جابهجا شده است.
به نظر میرسد که دیپلماسی افغانی در گام نخست در سطح رسمی (تراک یک دیپلماسی) بر اساس امتیازدهی و تشویق نتوانسته است، دستاورد به همراه داشته باشد.
در گام دوم در سطح رسمی، اعمال فشار از طریق هند، امریکا و دیپلماسی چندجانبه توانسته است، پاکستان را تا حدی منزوی و تحت فشار قرار دهد. دسترسی افغانستان به تریبونهای دیپلماسی چندجانبه، به خصوص پروسه قلب آسیا، بروگسل و … توانسته است «گفتمان پاکستان حامی تروریزم» را بیشتر از هر زمان دیگر تقویت نماید. در عین حال، گسترش روابط با هند و توافقنامه چابهار در غرب کشور از جمله دستاوردهای مهم پنداشته میشود.
با این حال ما در حوزه غیر رسمی (تراک دو دیپلماسی) و سطوح خرد جریانهای رادیکال دستاوردها کمتر بوده، که این موضوع نگرانکننده است. حکومت در مدیریت جریانهای تندرو به استثنای جریان حزب اسلامی، نقش موثر در مدیریت این جریان در جنوب نداشته است. از این حوزه پاکستان به خوبی میتواند بهرهوری نماید.
به نظر میرسد که حکومت باید در سطح خرد اقدامهای جدیتر در تاثیرگذاری بر جریانهای نیمه خودمختار رادیکال اسلامی در صفوف طالبان داشته باشد. بیتوجهی نسبت به این جریانها موجب گسترش ناتوانی در کنش فعال در سیاست خارجی شده و میتواند موجب گسترش نفوذ تروریزم دولتی پاکستانی شود.
ضلع آسیای مرکزی
آسیای مرکزی از یکسو به عنوان یکی از اضلاع مهم اقتصادی، برای آسیای جنوبی اهمیت دارد و از سوی دیگر به علت داشتن دره فرغانه و جریانهای تندرو در این دره، پیامدهای ناگوار امنیتی را برای افغانستان به همراه داشته است. افغانستان تلاش دارد به عنوان دروازه اقتصادی به آسیای جنوبی در این ضلع نقش ایفا کند و در سوی دیگر تلاش دارد از حمایتهای امنیتی این کشورها و بهخصوص روسیه استفاده کند. سلاحهای روسی، برای وضعیت کوهستانی افغانستان بیشترین تطابق دارد.
بهرغم گسترش ناامنی در مناطق شمال افغانستان، دستاوردهای حکومت وحدت ملی در امتداد تحقق برنامههای اقتصادی مانند، تاپی، کاسا 1000، خطوط ریل به ترکمنستان، چین، راه لاجورد و در نهایت عضویت در برنامه راه ابریشم چین خوب بوده است. کشورهای آسیای مرکزی بهرغم اینکه در مورد وضعیت افغانستان ابراز نگرانی میکنند، اما همچنان امیدوار به بهبودی وضعیت امنیتی افغانستان هستند و برای تحقق برنامههای اقتصادی تلاش میکنند.
در سوی دیگر روسیه به عنوان مهمترین بازیگر امنیتی منطقه آسیای مرکزی که تاثیرگذار بر رفتار همسایگان ماست؛ تلاش برای گسترش نقش امنیتی بهصورت مستقل و یا در هماهنگی با بازیگران همسوی خویش در این حوزه میکند. با گسترش رقابت روسیه با امریکا در خاورمیانه، حمایت تسلیحاتی روسیه به نیروهای امنیتی افغان در همکاری با امریکا توام با کارشکنیها و افزایش قیمتها همراه است. در سوی دیگر گسترش روابط روسیه با طالبان و رقابت روسیه با امریکا در افغانستان موضوع نگرانکننده بهشمار میرود. با این حال احتمال رقابت امریکا و روسیه با آمدن ترامپ و اعلام دکترین سیاست خارجی روسیه، ضعیف شده و احتمال همکاریها بیشتر به نظر میرسد.
در سوی دیگر در میان کشورهای آسیای مرکزی، مرگ اسلام کریماف و آمدن شوکتمیر ضیائف نیز در بهبود روابط ما با ازبکستان و شانگهای میتواند تاثیر مثبتی به همراه داشته باشد.
به صورت کلی، در این ضلع سیاست خارجی، «گفتمان اقتصاد برای تامین امنیت» به جای«امنیت برای اقتصاد» که در بیشتر حوزه جنوب و شرق وجود دارد؛ حاکم بوده است. بر این اساس لازم است تا دیپلماسی اقتصاد برای امنیت، بیشتر در حوزه جنوب و شرق در امتداد اعمال فشار علیه پاکستان، بهره برده شود.
ضلع آسیای غربی
این ضلع در دو بعد ایجابی اقتصادی و سلبی امنیتی برای افغانستان اهمیت دارد. ایران مهمترین رقیب عربستان که در عین منافع متعارض با امریکا دارد، در جستجوی گسترش منافع اقتصادی، نفوذ و دفع تهدیدهای احتمالی در حوزه شرقی خویش در افغانستان است. از این رو، از یکسو تلاش دارد مکمل اقتصادی و تجارتی افغانستان باشد و از سوی دیگر تلاش برای گسترش نفوذ در رقابت با عربستان و امریکاست.
حکومت وحدت ملی، در مورد این حوزه و تعارضات موجود میان عربستان و ایران، بیشتر تلاش نمود تا در تنشهای میان عربستان و ایران در یمن؛ از عربستان حمایت کند. در این رابطه وعدههایی از حکومت عربستان مبنی بر جذب کارگران افغان در عربستان و همکاری در مصالحه با طالبان وجود داشت، اما تا به اکنون خبری از این موضوع به گوش نمیرسد. با این حال قرضه 500 میلیون دالری عربستان در پروژه تاپی و احتمالن حسن نیت این کشور در صلح و موارد دیگر از جمله پیامدهای این روابط پنداشته میشود. در سوی دیگر روابط افغانستان با ایران نیز مانند گذشته با وجود فراز و فرود محدود حفظ شده است. پیشرفتهایی در چابهار، فرصتهای ترانزیتی از طریق ایران، برق و موارد محدود دیگر به وجود آمده است. مشکل مهاجران در مقایسه با پاکستان کمتر به نظر جدی میرسد. افغانستان در امتداد سیاست خارجی خویش در این حوزه؛ بر اساس برنامه اقتصاد برای امنیت تلاش دارد طرح اتصال ریلی ازبکستان، تاجیکستان با ایران را روی دست بگیرد. پیوند کشورهای آسیای مرکزی بهخصوص تاجیکستان و ازبکستان به ایران و چابهار از جمله برنامههای درازمدت افغانستان است. این سیاست میتواند از یکسو فرصتهای اقتصادی را گسترش دهد و از سوی دیگر اهتمام و انگیزه کشورهای آسیای مرکزی و ایران را برای تامین امنیت جلب کرد.
در سوی دیگر، ایران در امتداد منافع متعارض خویش با عربستان و امریکا، اقدام به حمایت طالبان در برابر داعش و امریکا با هدف حفظ قدرت نفوذ حتا در میان جریانهای تندرو نموده است. لازم است تا مقامهای حکومت وحدت ملی نه تنها اقدامهای موثر برای جلوگیری از این رفتار ایران، بل روسیه، ترکیه از طریق پیشدستی در مدیریت این جریانهای داخلی نماید.
در نتیجهگیری از سیاست خارجی افغانستان در حلقه اول باید گفت که ما در دو ضلع آسیای مرکزی و غربی دستاوردهای خوبی داشتهایم که در درازمدت موجب رفاه کشور میشوند. در حالی که در ضلع آسیای جنوبی، بهرغم حمایتهای موثر هند، هنوز نه از طریق تشویق و نه فشار به دستاورد قابل ملاحظهیی دست نیافتهایم. در عین حال دستاوردهای ما در حوزه شمال و غرب، اغلب برنامههای موثر اقتصادی با ماهیت بلندمدت و کوتاهمدت است. امید میرود این برنامه نقش موثر در گسترش امنیت در این حوزه داشته باشد. میتوان گفت دیپلماسی افغانی در دوره حکومت وحدت ملی بهرغم چالش فراوان موفق بوده و مشکلهای موجود بیشتر به ماهیت حاکمیت در داخل برمیگردد. ماهیت حاکمیت در حکومت وحدت ملی بیشتر نسبی بوده تا مطلق. در نتیجه نوعی ناهماهنگی در مدیریت ساختاری و در سوی دیگر ناهماهنگی در مدیریت و یا مقابله با جریانهای کوچک ضد ساختاری به مشاهده میرسد. نسبیت حاکمیت و کاهش حمایتهای بینالمللی در آغاز حکومت، موجب بیکاری و کسادی بازار و شروع شدن موج سوم مهاجرت به کشورهای همسایه و اروپایی گردیده است. به نظر میرسد که مدیریت سیاست داخلی، مدیریت اجتماعی گروهها، تطبیق عدالت اجتماعی از جمله مواردی است که اهمیت بیشتری نسبت به تلاشهای بیرونی دارد.
سید مهدی منادی
پژوهشگر روابط بینالملل و سیاست خارجی