دست بهدست شدن ولسوالیها/ از مسوولیت حکومت تا بازی پیچیده خارجی
ولسوالی خاننشین هلمند در حالی در 24 ساعت گذشته بهدست طالبان و مخالفان مسلح نظام سقوط میکند که روز قبل سیگار یا اداره بازرس کل ایالات متحده امریکا برای بازسازی افغانستان گزارش افزایش کنترول طالبان در مناطق ناامن کشور را به نشر سپرد.
در گزارش سیگار از افزایش 4 درصدی مناطق تحت کنترول طالبان در شش ماه گذشته خبر داده شد. اکنون پس از 24 ساعت ولسوالی خاننشین هم به کنترول طالبان درآمد.
در برخی موارد منابع مسوول، این وضعیت را نوعی عقبنشینی تکتیکی نیروهای مسلح کشور قلمداد کرده، درصدد توجیه میبرآیند. در مواردی هم نا همآهنگیها میان بخشهای مختلف قوای مسلح کشور یا عدم همآهنگی میان مرکز و پیرامون توصیف میشود.
حالا هر چه باشد، رها کردن مناطق بیشتر در اختیار طالبان موجب افزایش ناامنی برای مردم، بلند رفتن تهدیدهای امنیتی برای نیروهای مسلح کشور، موجب تقویت مورال جنگی تروریستان و تضعیف مورال جنگی سربازان در حال جنگ میشود.
شاید کمبود تجهیزات نظامی و کمبود حمایتهای هوایی یک دلیل قانعکننده برای کاهش میزان تلفات نظامیان کشور در رها کردن میدانهای نبرد و سقوط ولسوالیهای ناامن باشد، در حالی که این نوع دلایل نیز با توجه به میزان تجهیزاتی که دهشتافکنان در اختیار دارند قابل توجیه نبوده در خور پذیرش نمیباشند.
واژه نظام یا نظامی خود مبین یکسری مفاهیم خاص و تعریفشدهیی است که در آن ناهمآهنگی و یا عدم رابطه میان مرکز و پیرامون حرفهای مفت و غیر قابل پذیرش است. مقامهای مسوول با چه منطقی بهانههایی از این دست را برای روشویی خودشان مطرح میکنند؟
بازی موش و پشک حکومت با دهشتافکنان طالب و دست بهدست شدن چندین ولسوالی در ولایتهای کندوز، ننگرهار، هلمند و سایر ولایتهای دیگر آرامش در زندگی را از مردم این مناطق سلب کرده و تمام ساختارهای روبنایی و زیربنایی در این مناطق را منهدم ساخته است.
در این مناطق نه خبری از روال منظم در مکاتب است، نه فرصت کاروبار عادی و نه هم دسترسی به خدمات صحی و نیازهای اساسی. پس در این میان تقصیر مردم بیگناه در این ولسوالیها چیست که گرفتار این دادوستد شوم جنگی میان حکومت و برادران ناراضی آقای کرزی شدهاند؟
در مدت دو سال حاکمیت حکومت وحدت ملی اوضاع ناامنی بهبود نیافته و سطح تهدیدهای امنیتی در حال نوسان است و رفاه اجتماعی و روانی از مردم سلب شده و با برادران ناراضی جناب کرزی با مدارا و تساهل برخورد میشود.
هرچند افزایش میران مهاجرت جوانان به کشورهای همسایه و اروپا بیکاری و فقر تلقی میگردد ولی واقعیت این است جدا از فقر و بیکاری مشکلات روانی شدید نیز مردم را به ستوه آورده است. امنیت روانی، مهمترین شاخص زندگی تعریف میشود. وقتی بیکاری و فقر به شکل مزمن و گسترده مردم را تهدید میکند، ناامنیها و خطرهای جانی این ناامنی روانی را شدت میبخشد.
در چنین وضعیت، چارهیی جز آزمایش شانس مرگ و زندگی چیزی دیگری برای مردم باقی نمیگذارد. وقتی خانوادهها و جوانان بهخوبی میدانند که رسیدن به اروپا گذشتن از هفتخوان مرگ است و شانس فقط سلامت رسیدن به منزل مقصود، اصلن وجود ندارد باز هم راه مهاجرت را در پیش میگیرند، خود وضعیت روانی به شدت بحرانی یک جامعه را هویدا میسازد.
شاید بازیهای پیچیده امنیتی میان مسوولان ارشد امنیتی کشور و در عین حال بازی همکاران بینالمللی افغانستان در منطقه جریان داشته باشد که بذر آن باید در افغانستان کاشته شود، ولی این حقیقت را نباید از دید دور نگه داشت که همین بازیهای کوچک امنیتی، فردای بس خطرناک برای نظام، مردم افغانستان و حتا منطقه در بر دارد.
چنانچه اگر جناب کرزی در مدت 14 سال حاکمیتاش لااقل از لحاظ امنیتی خالصانه به مردم افغانستان میاندیشید و دست به بازیهای سادهلوحانه نمیزد؛ امروز اوضاع امنیتی این گونه شکننده نبود و مردم نیز با آرامش بیشتر روانی زندگی میکردند.
هلمند ولایتی است که مظلومانه در 15 سال گذشته در میان این بازیهای چندگانه کثیف داخلی و خارجی در آتش جنگ سوخت و هنوز هم شعله جنگ در این ولایت همچنان شعلهور است.
این گونه بازیها نتیجه مطلوب برای بازیگران نداشته جز اینکه نتایج عکس داده و همیشه از مردم قربانی گرفته است. پس بهتر خواهد بود که حکومت وحدت ملی با جدیت لازم و با یک رویکرد جدید امنیتی با مسایل و معضلات امنیتی برخورد کرده، اجازه ندهد بیش از این روند توسعه در کشور افت و انحراف داشته و مردم مایوس گردند.
در عصر جدید و گسترش اقتصاد بازار، تنها وظیفه اصلی حکومتها تامین امنیت و تامین یک فضای سالم روانی جمعی برای مردم است. اگر حکومت نیز قادر به تامین امینت فزیکی و روانی مردم شود، دریافت ما این است که سایر کارها را مردم خود به پیش میبرند. چنانکه در 15 سال گذشته، نقش مردم در بازسازی کشور برجسته بوده و جهشهای خوب فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی هرچند در یک فضای متشنج و نامتوازن؛ توسط مردم انجام شدهاند.
وقتی به سیمای شهرها، به میزان سرمایهگذاریهای خصوصی، تقویت ساختارهای اجتماعی و سرمایهگذاریهای بشری در 15 سال اخیر در افغانستان به دقت توجه گردد، دیده میشود که حکومت فقط قدمهای ابتدایی و نخستین را برداشته؛ در حالی که باقی کارها را مردم خود انجام دادهاند. حالا نیز توقع میرود حکومت به تامین امنیت که در واقع اولین مسوولیتاش است اولویت دهد و آن را استحکام بخشد. مردم افغانستان فقط کافیست امنیت داشته باشند. در کنار وجود امنیت به مفهوم امروزی آن، سایر کارها را خود میتوانند راه بیندازند.