رسانههای اجتماعی و ترویج روزمرگی
امروزه استفاده از شبکههای اجتماعی چون فیسبوک، تویتر، انستاگرام و… میان افغانها به شدت رایج و نهادینه شده است. کارگیری از رسانههای اجتماعی به یک امر معمول و اجتنابناپذیر مبدل شده است.
بیگمان امروزه هر شهروند یک رسانه یا صاحب رسانه است. بیهیچ تردیدی تعدد رسانههای اجتماعی در امر اطلاعرسانی به شدت مفید واقع شده است. اما در عین حال تعدد و اجتنابناپذیری و ناگزیر شدن برای کارگیری از انواع مختلف این رسانههای اجتماعی برای انسان مدرن، وقتگیر و درد سر زا هم است.
هرچند هر یک از این شبکههای اجتماعی دارای ویژگیهای منحصر به خودشان است که در نهایت وجودشان را در میان این همه شبکه اجتماعی توجیه میکند و اصولن لزومی وجود ندارد که یک شهروندان در تمامی این شبکهها حساب کاربری داشته باشد. اما از آنجایی که هرچیزی به محض ورود در جوامع ما خاصیتاش را از دست میدهد و رنگ عوض میکند، شبکههای اجتماعی هم از این قاعده بیرون نبوده و امرزوه تقریبن همه شهروندانی که به انترنت دسترسی دارند، همزمان در بیشتر این شبکهها حساب باز کرده اند.
طبیعتن در هر کشوری یکی از این شبکههای اجتماعی عمومیت بیشتر پیدا میکنند و در افغانستان فیسبوک بیشترین کاربر را دارد. اما بدبختی مساله در اینجاست که فیسبوک به عنوان یک شبکۀ همهگیر جایی برای طرح مسایل جدی نیست. چسبیدن و اتکا به فیسبوک از سوی همه صنفهای اجتماعی سبب ترویج روزمرگی و دوری از گپوگفتهای جدی و راهگشا شده است.
فیسبوک به جایی میماند که همه در آن حضور دارند، شاه و گدا، باسواد و بیسواد، کودکان و بزرگسالان، سیاسی و هنرمند، خلاصه چیزی شبیه مندوی که از همه صنفهای اجتماعی در آن دیده میشود. تکیه کردن به یک چنین فضایی خواسته یا ناخواسته آدمی را دچار روزمرگی میکند.
از آنجایی که گذارکها (پستها) در شبکۀ فیسبوک به صورت سیلآسایی سرازیر میشود، ذهن کابران به صورت خودکار و گزینشی عمل کرده و مجال خواندن گذارکهای طولانی را از کاربران میگیرد. چنان که گفته شد هر پدیده عمدتن در کنار مزایا، اضراری نیز دارد؛ فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی در افغانستان درشتترین تاثیر مثبت غیر قابل انکاری که داشته است، بالا بردن شعور اجتماعی بوده است. اما از آنجایی که در طول تاریخ در افغانستان حضور و وجود یک رسانه، رسانههای دیگر را زیر شعاع قرار داده و کمرنگ کرده است، فیسبوک نیز این آسیب را به جا گذاشته است.
هرچند در دیگر کشورها، پیدایی رادیو و بعدها تلویزیون به کار روزنامهنگاری و فرهنگ روزنامهخوانی آسیب چندانی نرسانده است؛ چون شهروندان آنجا قدرت تشخیص تفاوت و تفکیک را دارند و هر کدام به دلیل کارکرد منحصر به خودش، در میان شهروندان از جا و جایگاه ویژهیی برخوردار است. اما شوربختانه ترویج فیسبوک، تویتر، انستاگرام و… در افغانستان جدیترین آسیبی که برجای گذاشت، نابودی فرهنگ وبلاگنویسی و وبلاگخوانی بود.
هرچند شبکههای یادشده از حیث کارکرد هیچ گاهی نمیتوانند جای وبلاگ را با توجه به ویژگیهای که دارند، پر کنند؛ اما این تفاوت در میان شهروندان افغانستان درست درک نشد.
امروزه نویسندهها و صاحب حرفههای افغانستان مثل همه کاربران دیگر درگیر روزمرهترین خبرها و اطلاعات فیسبوکی هستند و مجالی برای نوشتن و پرداختن و تولید فکر در شبکههای اجتماعی رایج را ندارند. اما حداقل نویسندهها به عنوان یک صنف اجتماعی در فضای مجازی، میباید فرهنگ وبلاگنویسی را زنده نگه میداشتند تا از یکسو، خود دچار روزمرگی مفرط نمیشدند و از سوی دیگر خوانندهها و تشنگان فکر و فرهنگ هم امکانی برای خواندن و رفع تشنگی فرهنگی و آموزشی را میداشتند.