سیندخت؛ روایتهایی از دخترانی که مهاجر، زاده میشوند
سیندخت، مجله الکترونیکی روایتهای دختران افغانستانی ساکن ایران است که شماره چهارم آن با موضوع همسایه به تازگی منتشر شد. این مجله را تعدادی از دختران پیش میبرند که ساکن ایرانند یا تجربۀ زندگی در آنجا را دارند. سهشمارۀ پیشین آن با موضوع شوهرخارجی، آشپزی و عکس یادگاری در فصلهای گذشته منتشر شده است.
معصومه امیری، سردبیر سیندخت میگوید که این مجله را برای داشتن روایتی از زبان خود پیش از اینکه دیگران با پیشداوری، ترحم و یا بیرحمی دست به روایت ما بزنند، آغاز کردیم. تلاش برای کلیشهزدایی از روایتهای موجود، بیان دغدغههایی که گاهی به قدری عادی و قابل تعمیم است که میتواند از زبان دختری در اروپا باشد و گاهی چنان خاص که اگر روایت نشود، شاید جهان روایت یک تجربۀ ناب را از دست بدهد. سیندخت از این جهت از سایر کارهای مربوط به مهاجران متفاوت میشود که بسیاری از راویان متولد ایرانند و خود تصمیمی در مهاجرت نداشتهاند که این خود مسایل هویتی قابل توجهی برای آنان بهوجود میآورد.
او دربارۀ ایدۀ کار و نحوۀ انجامش میگوید: هستۀ اولیه تعدادی از داستاننویسان ساکن شهر قم بودند که میخواستند، کار را کمی اجتماعیتر انجام دهند به این معنا که قادر به برقراری ارتباط با مردمی باشد که لزوما داستانخوان نیستند.
معمول است که داستان را یک قالب ادبی نخبهگرا میدانند و در کشورهایی چون ما که داستان بهمعنای مدرنش سابقۀ بلندی ندارد، تا حدی مملو از نمایشهای شبهروشنفکریست که داستان را بیشتر از مردم دور کرده است. بنابراین وجود گونهیی زبان ارتباطی که قادر به انتقال و بیان تجربه باشد را حس میکردیم و مناسبترین قالب را روایت دیدیم که نه مسایل داستان را دارد نه به حد خاطره شخصی میشود.
سردبیر سیندخت در رابطه با انتخاب نام این مجله میگوید: تا بهحال علت این نامگذاری از او بارها پرسیده شده، میگوید: سیندخت نام یکی از زنان شاهنامه است، مادر رودابه و بهعبارتی مادرکلان رستم و زن مهراب، شاه کابل، اما چیزی که او را مهم میکند نه این نسبتها با مردان شاهنامه، بل نقشیست که او با سیاست و ذکاوتی زنانه در جلوگیری از جنگ میان ایران و توران داشت. زمانی که زال عاشق دختر او رودابه میشود، دختری که از نسل ضحاک است؛ بیم لشکرکشی منوچهر، شاه ایران به کابل میرود.
سیندخت به مهراب پیشنهاد میکند تا بهعنوان میانجی صلح به پیش سام، پدر زال، برود و او میپذیرد. سام در ابتدا از اینکه زنی سفیر شده تعجب میکند، اما در نهایت (سخنها چو بشنید ازو پهلوان/ زنی دید با رای و روشنروان/ به رخ چون بهار و به بالا چو سرو/ میانش چو غرو و به رفتن تذرو/ چنین داد پاسخ که پیمان من/ درست است اگر بگسلد جان من/ تو با کابل و هر که پیوند توست/ بمانید شاداندل و تندرست) و منوچهر را از لشکرکشی منصرف میکند.
سیندخت هم خطر جنگ را رفع میکند و هم موجبات رسیدن زال و رودابه از عشاق معروف شاهنامه را فراهم میکند. این زن برای من الهامبخش است. هر بار که کسی علت نامگذاری را میپرسد من با اشتیاق تمام، آنچه به شما گفتم را به او هم میگویم، چیزی شبیه رسالتی برای اشاعۀ الهامی که او به من داد. البته این در مورد هدفی که ما درمورد کلیت کار داریم، جانبیست، اما بیاهمیت نیست.
او سیندخت را یک کار کاملا داوطلبانه میخواند که تا به حال هیچ حمایت مالی دریافت نکرده و توضیح میدهد که کار تا به حالا دوستانه و حتی مشتاقانه پیشرفته و این را مدیون فداکاری همکارانم در مجله میداند.
مجله در کانال تلگرام سیندخت بارگزاری شده و بهطور رایگان قابل دسترس است. پادکستی از روایتها هم موجود است که روایتها را بهصورت شنیداری در اختیار علاقمندان قرار میدهد. در هر شماره موضوع شمارۀ آینده اعلام میشود تا آثار دریافت و در آن شماره استفاده شود.
نجمه رسا