تحلیل

شروع دوباره جنگ تنظیمی!

چند وقتی‌ست، احزاب دوره جنگ داخلی دوباره به تحریک و تحرک افتاده‌اند. و متاسفانه جنگ‌های خونین خویش را دوباره آغازیده‌اند. دوباره، قصه بردن زن و دختر و بچه مردم نقل زبان‌ها شده و کاری هم از دست کسی ساخته نیست.
ماجرا شاید از روزی شروع شد که جنرال دوستم برای احیای قدرتش و ظاهرن جنگ با طالبان، قومندان‌های سابقش در جنبش ملی را تسلیح و آماده کرد. این تحریکی بود برای قومندان‌های جهادی جمعیت که از اربابان‌شان پول بگیرند و سلاح بخرند یا بگیرند و با هم درگیر شوند.
آنچه این روزها در فاریاب، تخار، سرپل و … رخ می‌دهد، به حدی شرم‌آورست که قابل گفتن نیست. پیرام قل، نامی بود که پس از سال‌ها زنده شد. دوازده نفر همین هفته در درگیری جنبش و جمعیت در فاریاب کشته شدند. قومندان‌های جنبش در سانچارک خانواده‌یی را تاراج کردند.
قومندانان جمعیت در سرپل انتقام گرفتند. قومندان وحدت در سرپل، دشمنان‌شان را زمین‌گیر کردند. در این بین هر روز دختری ربوده می‌شود، بچه‌یی مورد تجاوز قرار می‌گیرد و خانه‌یی آتش می‌گیرد. شاید هم ماجرا بر می‌گردد به برنامه احمقانه‌یی که دولت کرزی ساخته بود به نام ملیشه‌های قومی یا نیروهای محلی.
این نیروهای محلی جان دادن دوباره به قومندان‌های زهرریخته بود. ماجرا فقط به شمال ختم نمی‌شود. در هزاره‌جات هم قومندان‌های قدیمی قدرت گرفته و در این قدرت گرفتن به جان هم افتاده‌اند. در بغلان، جنگ بین نیروهای حزب اسلامی و جمعیت است. در جنوب هم قومندان‌های احزاب جهادی سابق، دوباره به نام نیروهای محلی به قدرت رسیده‌اند. جنگ گروه‌های حزب اسلامی، گروه‌های وفادار به جمعیت و حتا گروه‌های وفادار به یونس خالص مرحوم دوباره، بر سر تقسیم قدرت گاهی طالب می‌شوند، گاهی داعش و گاهی طرفدار دولت.
فاجعه در آن است که حالا هر کدام از این احزاب سیاسی در داخل دولت لابی‌های قدرتمندی دارند. دولتی که نمی‌تواند حتا یک قومندان امنیه یا رییس امنیت فاسد را برطرف کند، چطور می‌تواند توازن بین این‌ها را برابر کند.
گزارش‌ها از تخار که دو سه سال قبل، آرام‌ترین ولایت افغانستان بود، حکایت از ازدیاد شکاف قومی بین ازبیک‌ها و تاجیک‌ها دارد. دو قوم همیشه متحد تخار حالا به جان هم افتاده‌اند. برادر شهید جنرال داوود، بر جان مردم فرخار، تبدیل به بلایی خانمانسوز شده، فرزندان و اقارب هر قومندان دیگری هم حالا اژدهاهای هفت‌سری شده‌اند که هر روز فربه‌تر می‌شوند.
در شهر سرپرست سابق و حالا معاون امنیت؛ اندراب، تنها چیزی که وجود ندارد قانون است. 98 درصد زمین‌های اندراب در سال گذشته زیر کشت چرس و تریاک رفته بودند و مافیای مواد مخدر، قدرتمندانی شده‌اند که زور فلک هم به آن‌ها نمی‌رسد.
پسر مارشال فهمیم مرحوم، معاون دیگر امنیت ملی است. معاون دیگر امنیت را فرزند قوی‌ترین قومندان تخار، مطلب بیک شهید، تشکیل می‌دهد. پسر جنرال انوری بعد از وفات او، رهبر حرکت اسلامی شده و پسر محمد محقق نیز جانشین وکیل شدن پدر و رهبری حزب است، همان طور که پسر جنرال دوستم، باتور دوستم، جای پدر را در تعارفات رسمی بر عهده دارد. نسل نو قومندان‌های جهادی را پسران‌شان رهبری می‌کنند. همان طور که در مراسم فاتحه وردک و صحبت با دولت، پسر حکمتیار به کابل آمده بود. استاد سیاف، اما خواهرزاده‌هایش، فرمان‌فرمایی امورش را دارند و بنی‌آدمی، جرات ایستاد شدن در مقابل این خواهرزاده‌ها را ندارد.
جنگ داخلی دوباره شروع شده است. افغانستان در آتش التهاب جنگ داخلی تازه‌یی صورتش را داغ نگه داشته و هر روز بیم اشتعال فراگیر آن وجود دارد. با این فرق که در سال‌های آقای کرزی به اندازه‌یی به تنش‌های قومی دامن زده شده، که حالا سر باز ایستادن تب تند قومی با چاشنی جنگ داخلی، حتا به وسیله خارجی‌ها میسر نیست.
این جنگ تازه را طمع و آز بی‌شمار نسل نو قومندان‌ها ساخته، قومندان‌هایی که پیش روی‌شان، سیال‌های‌شان صاحب همه چیز شدند. ترس بعدی افغانستان، نه طالب و داعش، که قومندان‌های قومی و تنظیمی است که جنگ داخلی را فریاد می‌زنند.

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا