ضرورت سياست خارجى اقتدارگرايانۀ ملى
موضوع سياست خارجى، همواره يكى از بحثهاى داغ در محافل سياسى است. خصوصن با توجه به مقولۀ جهانى شدن و گسترش روابط و همكاريهاى منطقوى و بينالمللى، كشورها تلاش دارند در روابط خارجى با كشورهاى همسايه خود، منطقه و جهان خطوط سياست خارجى خود را تنظيم و تعيين نمايند. اما سوال مهم و اساسى در اين است كه سياست خارجى خود را چگونه تنظيم و تعيين نموده و توسط چه راهكارهايى ما مىتوانيم سياست خارجى موفق داشته باشيم؟ روابط خارجى موفق بيانگر سياست خارجى كارآمد در عرصۀ روابط بينالمللى است. اگر تعريف سادهاى از سياست خارجى داشته باشيم، ميتوان نوشت كه در سياست خارجى چگونگى تعامل و رابطه دولتها، نهادها و در نهايت مردم با يكديگر در يك سيستم بينالمللى تعريف مىشود. البته اين تماس و روابط مستلزم در نظر گرفتن منافع ملى و داشتن دورنماى استراتژيك است.
سياست خارجى در افغانستان را بايد به صورت دورهیى مورد مطالعه قرار داد. در هر دورهیى كه حاكمها و رژيمهاى سياسى متفاوت آمدند، سياست و منش سياسى آنها از همديگر متفاوت و قدرتطلبى و حتى مسايل ايدیالوژيك خطوط سياست خارجى حاكمهای گذشته را ترسيم مىنمودند. در اين نوشته بيشتر سعى شده است تا به صورت مختصر به آسيبشناسى سياست خارجى در افغانستان، آنهم پس از كنفرانس بن پرداخته شود.
پس از ايجاد حكومت انتقالى و به تعقيب آن حكومت موقت، افغانستان وارد مرحلۀ جديدى از روابط با كشورهاى جهان شد و در مرکز توجه كشورهاى غربى و متحدانش قرار گرفت. دليل اصلى اينهمه توجه جهانى جنگ ناخواسته بينالمللى مبارزه با تروريزم به رهبرى ايالات متحده بود. جنگى كه ناتو و متحدينش بيش از يكصدهزار عساكر نظامى در افغانستان داشتند. رجال سياسى افغان به محافل بزرگ بينالمللى میرفتند و در كنفرانسهاى متعدد براى جذب كمكهاى بينالمللى و حمايت سياسى از دولت نوپاى افغانستان شرکت میکردند.
همانطور كه پايههاى دولتدارى در افغانستان در حال گذاشتن بود، افغانستان با يك سياست خارجى جوان و نابالغ وارد عرصۀ كارزار شد. بيشتر دولت افغانستان سرگرم نهادسازى، جنگ با مخالفين مسلح و رقابت براى سلطۀ بيشتر در ميان خود بودند. دستگاه سياست خارجى ما هم، از اين مشكلها در امان نمانده بود و بيشتر به صورت سطحى و براساس منافع قدرتطلبانه و گروهى با سياست خارجى برخورد شد تا با يك ديد ملى و افغانشمول كه بتوان روابط خود را به درستى با همسايهها و قدرتهاى جهان تنظيم نمايد.
در دوران حكومت كرزى، سياست خارجى افغانستان تلفيقى از سياست خارجى واكنشى و انفعالى بود.
سياست خارجى واكنشى: در اين نوع سياست تمركز بيشتر براى پلانهاى كوتاه مدت است و دولتها بیشتر، بايد از يك موضع بسيار قوى اين نوع سياست خارجى را اتخاذ كنند. به عنوان مثال براى درك بهتر سياست خارجى واكنشى ميتوان به سياست خارجى افغانستان در قبال پاكستان پرداخت. سياست پرفرازونشيب و اغلب واكنشى حكومت افغانستان در بيانيهها، سفرها و صحبتهاى رسمى حامد كرزى و تيم آن كاملن مشهود است و نتيجه اين سياست، ناكاميها در عرصۀ سياست خارجى افغانستان در قبال پاكستان بود كه هنوز ما از آن متضرر هستيم. درحاليكه دولت حامدكرزى تلاش ميكرد از يك موضع اقتدارى با پاكستان تعامل داشته باشد، اما بهدليل نبود يك پايگاه قوى در سياست خارجىاش همواره با سرسختى رهبرهای پنجابى مواجه ميشد كه نتيجهیى هم براى ما در پى نداشت. بهخصوص در مورد طالبان و نقش پاكستان در اكمال و حمايت طالبان كه همواره يكى از موارد مهم در سياست خارجى واكنشى افغانستان در قبال پاكستان بود.
سياست خارجى انفعالى: يكى از دلايل عمده داشتن سياست خارجى انفعالى، نبود چشمانداز روشن و برنامۀ ملى در سياست خارجى است. در اين سياست بيشتر روابط ما براساس چگونگى روابط ديگران با ما تنظيم مىشود. دراين سياست، به دو مقولۀ ملى و اقتدارگرايانه، كمتر توجه صورت رفته و تمركز ما بيشتر قبول نمودن و خوش نگهداشتن دونرهاى غربى و شرقى بود، تا كمكهاى وعده داده شده آنها را جذب كنيم. دراين سياست خارجى ما نمىتوانيم اهداف استراتژيك ملى خويش را دنبال كرده و بيشتر همگام با سياستهاى خارجى ديگر كشورها عمل مىكنيم.
حكومت وحدت ملى و سياست خارجى
اشرفغنى، ریيسجمهور حكومت وحدت ملى، با طرح حلقوى نمودن سياست خارجى خويش به اهميت ايجاد يك رابطۀ مفيد و موثر منطقوى تاكيد مىكند. از تلاشهاى حكومت وحدت ملى براى گسترش روابط با كشورهاى اسلامى بهخصوص عربستان سعودى و كشورهاى حوزه خليج فارس ميتوان اشاره نمود و مستحكمسازى روابط با غرب و قدرتهاى جهانى مانند چين و روسيه هم در طرح و برنامۀ سياست خارجى حكومت وحدت ملى ميتوان ديد.
اما سوال اينجاست كه آيا سياست خارجى حكومت وحدت ملى، موفقيتآميز است و خواهد بود؟ يا همان نتايج سياست خارجى حكومت پيشين را كسب خواهد كرد؟ به نظر من تجربه ١٦ سال گذشته، در سياست خارجى معاصر ميتواند كليد پيدا كردن راه مناسب براى داشتن يك سياست خارجى موثر و كارآمد باشد تا ديگر كشورهاى منطقه و يا چين و روسيه براى صلح ما، كه يك موضوع داخلى افغانى است نقشه نكشند.
اين كليد در سياست خارجى، اصل ملى بودن و حمايت همه جانبۀ مردمى مىتواند باشد. اصلى كه در طى اين سالها قربانى شده و بعضى از گروههاى قومى و حزبى به دنبال منافع و قدرتطلبى مقطعى خودشان طرح “ملىسازى سياست خارجى افغانستان” را خواسته يا ناخواسته متوقف يا مختل مىسازند. با توجه به روابط تازه در سطح منطقه و جهان، خطر اينكه باز افغانستان قربانى حركتهاى منطقهیى شود زياد است. بنابراین در كنار يك عزم ملى براى داشتن يك حكومت مقتدر و مشروع، سياست خارجى “اقتدارگرايانۀ ملى” مىتواند جايگزين خوبى براى سياستهاى واكنشى و انفعالى باشد. دراين نوع سياست ما میتوانيم دخالتهاى احتمالى كشورهاى منطقه و بيرونى را كمتر نموده و تاثیر سياست خارجى را افزايش دهيم و افغانستان را در معادلات منطقهیى و بينالمللى در سمت پيروز ميدان باشد.
ميثم واحدى؛ دانشجوی دوره دكتورا و محقق در انستيتوت صلح و مطالعات سياست امنيتى