فردای نامعلوم جنرال …
جنرال عبدالرشید دوستم، درست در همان روزهای نخست شکلگیری تیم تحول و تداوم که به عنوان معاون اول محمداشرف غنی برگزیده شد، حضورش در کنار محمداشرف غنی و در صورت پیروزی این تیم، به عنوان معاون اول رییسجمهور با اما و اگرهای بسیار همراه بود.
خیلی از کارشناسان امور سیاست، این چیدمان سیاسی را خلاف منطق سیاست، بدون تنش تعبیر میکردند. سرانجام محمداشرف غنی وارد ارگ ریاست جمهوری گردید و جنرال دوستم بر کرسی معاونت اول ریاست جمهوری تکیه زد.
اما دیری نگذشت که تنشهای خفته دهان گشود و شکوه و گلایههای معاون اول از اینکه از صلاحیتهای لازم برخوردار نیست و به پیشنهادهای او توجه صورت نمیگیرد، فضای مطبوعاتی و مجالس و محافل سیاسی را فرا گرفت.
جنرال جنگدیده که از میادین جنگ نام و نشان گرفته است، ناگهان هوای نبرد با طالبان بر سرش زد و به یاد روزگاران گذشته لباس رزم بر تن کرد و عازم فاریاب شد تا دمار از روزگار طالبان برآرد، اما فراموش کرده بود که او معاون اول ریاست جمهوری است و میتواند این وظیفه را به جنرالان دیگر بسپارد و خود از کرسی معاونتش بر اعمال و کردار آنها نظارت کند.
جنرال دو مرتبه از میسره عازم میمنه شد و طالبان را تارومار کرد، اما کسی برایش نگفت و خود هم دقت نکرد که به نوعی وصلۀ ناجور در اندام این دولت تلقی میشود و میدان جولانگریهایش دیگر چنان نیست که در سالهای قدیم بود. او دیگر آن سرباز خوشبخت نیست که از برکت حضور روسها در افغانستان به جنرالی رسید و راه رسیدن به مقام و مکنت برایش هموار گردید.
اکنون که افغانستان در آستانۀ پساطالبان قرار دارد، زمان تغییر کرده و بازیهای سیاسی نیز رنگ و بوی دیگر گرفته است. درست آن گونه که تاریخ بازیگران عصر طالبان به انقضا نزدیک شده، جنرالی که در آن سالها پلههای شهرت را طی کرده، اکنون ستارۀ اقبالش رو به افول گرایش دارد. دیگر به نظر نمیرسد که کسی راههای ایتلافهای سیاسی را برای او هموار کند. هرچند گزارشهایی وجود دارد که محمدکریم خلیلی پادرمیانی دارد تا غایله حل شود، ولی وضعیت حالا به مرحلۀ حساسی رسیده که راه حل آن درایت و ظرافت بیشتری میطلبد.
با آنکه جنرال در بازیهای آشفتۀ موجود برای برخی کشورها جذابیت دارد و میتواند برای منافع آنان ترکتازی کند، اما مشکل سلامتی جسمی و کهولت سنی او، چیزی نیست که از کنار آن به سادگی گذشت؛ درست در همین وضعیت است که خشم جنرال فواره زد و تیری از چلۀ کمانش ناگهان پرید و بر عمق جان ایشچی نشست ….
آگاهان امور میگویند که جنرال در طول اقتدار خود، تیرهای زیادی از چلۀ کمان رها کرده است، اما در پرده پنهان مانده و این تیر آخر که رها شد، جنرال تصور نمیکرد تشت رسوایی او عالمگیر گردد. رقیبانی که در کمین نشسته بودند، طبل کوس رسوایی او را از بام تا شام نواختند و خبر ایشچی را به اکناف عالم رساندند و بدینسان غایلهیی خلق گردید که اکنون بودن و نبودن جنرال را زیر سوال برده است.
حالا سخن از رفتن و ماندن جنرال بر سر زبانهاست، اما او هشدار داده که فرو ریختن او فرو ریختن دولت وحدت ملی خواهد بود. تردیدی نیست که مخالفت او با دولت دردسرساز خواهد بود، اما او باز هم همان جنرال «دولتبرانداز» و «دولتساز» خواهد بود؟
اکنون که وضعیت بدینجا رسیده؛ سوالهای اساسی این است که سرنوشت جنرال و در نتیجه سرنوشت این حکومت به کجا خواهد کشید؟ آیا او همچنان بر کرسی معاونت خواهد ماند و یا سرنوشت چیز دیگری خواهد نوشت؟
گمانۀ غالب اما این است که فشار فراوان از طرف دولت بر جنرال اعمال خواهد شد تا آنجا که او قعود و سجود به جا آورده، از کردۀ خود پشیمان گردد و در نهایت بر آنچه از طرف رییسجمهور مقرر میگردد قناعت نماید و خلاف اقتدار سابق، معاون فرمانبردار و مطیع باشد.
گمانۀ دیگر این است در صورتی که مسالۀ تعلیق وظیفۀ معاونت اول ریاستجمهوری پیش آید و کار به آنچه قانون وضع میکند برسد، ستارۀ اقبال کسانی دیگر برای احراز سمت معاونت به درخشش میآید.
برخی منابع میگویند که عطامحمد نور و یونس قانونی کسانیاند که چپن تلاش بر شانه انداختهاند تا بر کرسی معاونت اول ریاست جمهوری تکیه زنند. هرچند این مساله نیاز به درنظرگرفتن یک روند قانونی جدی دارد، اما تجربۀ تفاهمهای سیاسی در کشوری مثل افغانستان نشان میدهد که احتمال دارد وضعیت به گونۀ دیگر تغییر کند.
به هر حال، صورت مساله چنان است که میبینیم و سیرت مساله اما چنین خواهد بود که اشاره رفت. جنرال در وضعیت مناسبی نیست و جناب رییسجمهور نیز باید به این واقعیت تلخ دقت بفرماید که اگر امنیت شمال برای افغانستان مهم پنداشته میشود، فشار بر جنرال نباید آن گونه اعمال شود که وضعیت کشور با مشکل مواجه گردد.
نویسنده: محمدالله باتور