لنین و انقلاب روسیه؛ سفری که مسیر تاریخ را تغییر داد!
یکی از افسران سرویس اطلاعاتی بریتانیا “ولادیمیر لنین” و انقلابیهای طرفدارش را «متعصب و تنگنظر» خواند. در واقعا اما او لنین و طرفدارانش را دست کم گرفته بود؛ با این وجود، تصاحب قدرت در روسیه تا پیش از سال 1917 میلادی [برای لنین] ممکن شده بود.
پایان خاندان سلطنتی رومانوف پس از 300 سال حکومت بر روسیه در ماه فبروری همان سال [1917] از راه رسید؛ دیکتاتوری رومانوف به یکباره در عرض چند روز برچیده شد و هیچ چیز سر جای خودش نبود.
روسیه، خسته و مایوس از سه سال جنگ سهمگین با آلمان و متحدانش، توسط میانهروهای خوشنیت اما ناموفق و بیثمر اداره میشد. لنین دقیقا میدانست چه میخواهد و برای رسیدن هدفش، بیرحمی تمام عیار و انرژیِ فوقالعادهیی را خرج میکرد.
پاسپورت جعلیِ لنین
اما گام اول برای لنین این بود که به هدفش برسد. رهبر آینده شوروی جنگ را در سوییس سپری کرد؛ در جزیرهیی آرام در دل دریایی پرآشوب. لنین با شنیدن اخبار مربوط به انقلاب احتمالی در روسیه، بیش از پیش ناامید شد. او حتا تلاش کرد تا با یک پاسپورت جعلی، خودش را به جای یک سویدنی ناشنوا جا بزند و به روسیه برگردد.
البته همسر همیشه فعالِ لنین به او تذکر داد که نقشهاش عملی نخواهد شد، زیرا لنین عادت داشت در خواب با حالتی عصبانی و به زبان روسی در مورد سیاست حرف بزند.
کاترین مریدِیل (Catherine Merridale) از جمله مورخان خارجی صاحب نام در زمینه روسیه است که در نوشتههایش، بینش کنایهآمیز و نگرانی عمیق در مورد رنجهای بشری را با هم ادغام میکند.
خانم مریدیل با کتاب «شب سنگی» که در مورد قربانیان خشونتهای شوروی در سال 2000 نوشت، نامی برای خود دست و پا کرد. سال آینده میلادی (2017)، یکصدمین سالگرد انقلاب بلشویکها خواهد بود و احتمالا آثار زیادی در این رابطه تولید خواهد شد؛ با این حال، خانم مریدیل روایت خودش از یکی از مهمترین سفرهای ریلی تاریخ را بازگو میکند.
ماجرای سفر لنین حاوی دسیسهچینی دیپلماتیک، جاسوسی، شخصیتهای جالب، کاغذبازیهای پیچیده و همچنین ایدیالوژی و تاریخ نظامی است. خانم مریدیل به بهترین شکل ممکن اطلاعات موجود و مرتبط با آن سفر را با هم ترکیب کرده و کاملا زیرکانه حال و هوای آن زمان را برای خواننده خلق میکند. البته وی ارجاعی به اثر “جان باکن” و شخصیت کتابش که شبیه لنین است نیز دارد. جزییات فراوانی نیز به خواننده داده میشود: برای مثال فرقهگرایی لنین و اینکه او به هیچ وجه حاضر نبود اهداف ضد جنگ خود را با دیگران تقسیم کند.
لنین حتا مقاله ضد جنگی که در اکونومیست به چاپ رسیده بود را به سخره گرفت و به طور طعنهآمیزی گفت که این اکونومیست «ژورنالی است از زبان میلیونرهای بریتانیایی.» منطق صحبت لنین نیز این بود که مولفان این ژورنال فقط به خاطر اینکه «از انقلاب میترسند،» خواهان برقراری صلح هستند. هسته اصلی کتاب مریدیل حول محورِ سفر ریلی لنین به طول 3200 کیلومتر است که هشت روز طول کشید.
خانم مریدیل راویِ یک قصهی ریلی نیست که همین نکته برای بیشتر خوانندگان خوشایند است. وی کاملا ماهرانه کاراکترهای شخصی و سیاسی کتابش را شکل میدهد.
بازگشت لنین و کمک به آلمان
اولین کسی که پیشنهاد آوردن لنین به خانه را داد، یک استونیایی خلافکار به نام «الکساندر کِسکولا» بود. او در سرویس اطلاعاتی آلمان کار میکرد و معتقد بود که بازگشت لنین به خانه، اهداف استراتژیک مهمی را محقق میسازد. تقویت اردوگاههای ضد جنگ در روسیه موجب افزایش احتمال دست کشیدن این کشور از جنگ به صورت موقتی میشد که همین امر به آلمان فرصت کافی میداد تا پیش از ورود ایالات متحده به میدان جنگ بتواند بریتانیا و فرانسه را شکست دهد.
دیری نپایید که آلمانیها متقاعد شدند. از آغاز پیشنهاد تا زمان اجرایی شدندش تنها 2 هفته زمان نیاز بود: لنین اصرار داشت که آن قطار باید یک نهاد برون مرزی تلقی شود. قرار شد که قطار در جایی توقف نکند و اینکه هیچ یک از مسافرانش (حدود 32 نفر) نباید در جایی کنترل شوند.
سفر تفریحی نبود!
آن سفر لنین به هیچ وجه یک سفر از سر دلخوشی و تفریح نبود. مقامات سوئیس امکان سفر لنین و همراهانش را از آنها سلب کرده بودند. لنینِ سختکوش تمام افکارش را در سیستم فکریِ “بولشویکها” جای داد: مثلا خواب شیفتی و دو دسته بلیط برای تنها دستشویی موجود. همین امر سبب شد تا بحث و مجادله پیرامون اهمیت سگرت کشیدن و استفاده از دستشویی کم مطرح نشود.
دقیقترین قسمت داستان به بخش عبور لنین از سویدن به روسیه مربوط میشود. خانم مریدیل اصل ماجرای اتفاقات مرز را از دل روایتهای متناقض بیرون میکشد. لنین و همراهانش پافشاری کردند که فقط ژورنالیست هستند و در راه بازگشت به خانه هستند. یک جاسوس بریتانیایی که به عنوان افسر کنترلکننده پاسپورت به آن منطقه مرزی فرستاده شده بود، عمدا کاری کرد که در حرکت آنها تاخیر ایجاد شود. اما پس از آن، مقامات پتروگراد (که بعدها لنینگراد شد و اکنون نیز سن پترزبورگ است) باور داشتند که یک کشور دموکراتیک باید مانع ورود شهروندانش شود.
به خاطر همین اشتباه بود که میلیونها نفر (در سالهای بعد) جانشان را از دست دادند.
لنین، بیخبر از استقبال غیرقابل انتظار و نمایشیِ طرفداران بلشویک خود در ایستگاه قطار پتروگراد، سوار یک موتر زرهی شد و یک سخنرانی فیالبداهه را صورت داد. پیام انقلابی لنین کاملا امیدبخش و وسوسهانگیز بود: صلح، نان و قدرت برای توده مردم به جای ثروتمندان، توزیع مجدد رادیکال ثروت، تغییر روابط اجتماعی از طریق خشونت افراطی نظیر کشتار دسته جمعی، تغییرات اقتصادی عظیم، نابودی کامل آزادیهای سیاسی و ایجاد نهایی کاست بروکرات برتر.
تفکربرانگیزترین صفحات کتاب خانم مریدیل در مورد تاریخ هضم نشدۀ روسیه مدرن نوشته شده است. تقویم سیاسی علاوه بر قربانیان ترورهای کمونیستی، یاد مهاجمان آن را نیز زنده نگه میدارد. همه چیز مقدس است لیک بیمعنا؛ همچون حسد مومیایی شده لنین که در میدان سرخ مسکو نگهداری میشود.
کتاب بینظیر خانم مریدیل با اشاره به ساعت دیواری آپارتمان لنین در پتروگراد تمام میشود؛ ساعتی که همچنان در موزه از آن نگهداری میشود، اما آن قدر ارزشمند است که نمیتوان آن را به حرکت آورد و آن قدر گران است که نمیتوان تعمیرش کرد.
منبع: اکونومیست/ فرادید