مردی در مقابل مافیا
معصوم استانکزی از وقتی سرپرست وزارت دفاع و بعد نفر دوم شورای عالی صلح بوده است تا حالا تقریبن هر روز علیه او مطلبی نوشته شده است. اکثر این نوشتهها هم از چند آدرس و شخص مشخص بوده، اما او بهرغم قدرت و توانایی تنبیه یا انتقام یا هر چیز دیگری که اسمش را بگذاریم، نجیبانه و متواضعانه بیتوجه از کنار همه اینها گذشته است. کسانی که قصه سیاوش را در شاهنامه شنیدهاند، میدانند که چطور خانواده او به خاطر حسادت، او را آماج تهمتها قرار دادند، اما او به جای نفرت، تلاش کرد با کار بیشتر برای وطن و بعد به لحاظ شخصی با گذشتن از آتش، بیگناهیاش را ثابت کند.
نگارنده نیز از کسانی بودم که علیه او نشسته و نسبت به او به شدت بدبین بودم. هنوز هیچ وقت او را از نزدیک ندیدهام. جز چند سخنرانی از او نشنیدهام.
البته به عادت مالوف روزنامهنگاری درباره زندگی شخصیاش فراوان فضولی کردهام. آنچه دریافتم کاملن با برداشت مرسوم فرق داشت. او را مردی دیگرگونه یافتم. سخنرانی اخیر او درباره برچیدن فساد در وزارت دفاع و پولدار شدن مافیا بدون هیچ زحمتی مرا به او علاقهمند ساخت.
بعد از دوستان وزارت دفاع شروع کردم به جستجو. دانستم چطور در مدت کوتاه سرپرستیاش، سیستمی تازه برای مبارزه با فساد در وزارت ساخته است. تمام شرکتهایی که قراردادهایی دروغین و شرمآور با وزارت برای لباس، غذا و تیل داشتند، همه را خلع قرارداد کرد.
قراردادها را از سر به اداره ملی تدارکات فرستاد که به گواهی همه، ادارهی سالم و درستی است. به عده زیادی از مافیای پول در افغانستان ضربه زد و به طبع این مافیا علیه او شروع کردند به توطیه. اینها عادت دارند و استادند در زدن آدمهای سالم. این کار را با خیلیها انجام دادهاند.
صحبتهای او درباره سیستم سرمایهداران نو به دوران رسیدهی بیهمهچیز، بسیار دلچسپ بود. این که باید همه مسوولان دولتی و اقوام و افراد مرتبط با آنها زیر چوبه تحقیق و میزان تفتیش قرار بگیرند، سخن به جایی است و البته شجاعانه. چون خود او سالها در دو ادارهی بسیار پولدار مسوول بوده و خود، قوم، خویش و افرادش را هم شامل این لیست میدانسته، دعوای او این بود که پرسیده شود از مسوولان و متعلقینشان که موتر، خانه و پیسه را از کجا کردهاند؟ معاش دولتی که معلوم است، این قدر نیست و نمیشود. در صد سال هم چنین موتر یا خانهیی نمیشود؛ پس جز دزدی دیگر هیچ معنایی ندارد!
این صحبتها مرا مشکوک ساخت. جستجوی چندماهه در زندگی شخصی او راز سلامت نفس او را آشکار ساخت. این که ما سالها چه سیاوشی را در آتش سوزاندهایم و چشمان گنهبار ما بیگناهی و پاکنفسیاش را نمیبیند. البته هیچ کس معصوم مطلق نیست جز خدا، اما این معصوم زیادی معصوم است. در جستجوهایم یافتم که همراهان کاری و شخصی او گروهی از دوستان روشنفکر ملیگرای خودم است. رفقایی که از دیرزمان همدیگر را میشناختیم و میدانستم که تنها بهخاطر خدمت و ادای دین به افغانستان آمدهاند. بعضی از اینها حتا از گرفتن معاش خودداری میکنند و اکثر اهل فرهنگاند. و اهل شعر و فرهنگ هیچ وقت، رذل، پست، وطنفروش و مال مردمخور شده نمیتواند.
بعد به عملکرد او جدا از مبارزه با فساد دیدم. این تنها دوره در وزارت دفاع بود که عملیاتهای نظامی جدی علیه دشمن انجام شد.عملیات در شمال، دند شهابالدین و بالاخره عملیات شفق از مهمترین این کارها بود. در عملیات دند غوری، قاطعیت او را دریافتم که چطور منطقهیی آفتزده را بیتوجه به قومیت ساکنانش با خاک یکسان ساخت. این از عهده هیچ مسوول دیگر بر نمیآمد. و بعد در عملیات شفق که موفقترین عملیات اردوی ما بوده و دشمن را کمرشکن ساخته است. این که به صورت فردی مهرههای اصلی و مهم طالب شناسایی و بعد کشته شوند، این گونه بخش مهمی از دشمن زبون ما نابود شد.
یعنی در شش ماه به اندازه سیزده سال دوره کرزی، کار مفید کرد. از این رو، میخواهم برای بدبینیام از او عذر بخواهم و برای کارهایش از او تشکر کنم.
و مهمتر این که از او بخواهم رابطهاش را با اهل معنا و فضیلت با فرهنگیان و روشنفکران قطع نکند. تنها نشستهای ممتد او میتواند، فرهنگیان را با او آشنا کند. در غیاب و تاریکی طبیعی است که وهم و بهتان تولید میشود و شایعه جای واقعیت را میگیرد. آن هم در مملکتی آشفته چون افغانستان. باید مرتب به مطبوعات گزارش بدهد و در مورد اتهامهای علیهاش، شفاف علیهشفافشش صحبت کند. سرنخ تهمتسازان را پیدا و معرفی کند. و بالاخره این که ناامید نشود. ما ملتی هستیم که در نابود کردن بهترینهایمان تخصص داریم!