موسا شفیق؛ صدراعظم محبوب روشنفکران
محمدموسا شفیق (زادۀ ۱۳۰۸خ – درگذشتۀ ۱۳۵۷خ)، شاعر، ژورنالیست و نویسندۀ افغان و آخرین نخستوزیر دهه دموکراسی افغانستان در دورۀ سلطنت محمدظاهر شاه بود. او کسی است که در پارلمان کمپاین آزادی مطبوعات را شروع کرد و در مقابل پدرش ایستاد.
از صحنههای زیبای تاریخ افغانستان معاصر تقابل این پدر و پسر است. پدر، مولوی کامهوال در مقابل پسر شکست خورد و با بزرگی به او تبریک گفت. این شروع دورهیی تازه در افغانستان بود که دیگر ریشسفید حجت نبود. در مقابل ریشسفید ولو پدر، میشود ایستاد شد و برنده شد. سنتی که متاسفانه خیلی عمر نکرد و برای یک دوره سیاه دیگر با مرگ موسا شفیق که به خدعه و علارغم میل قلبی سران حزب خلق کشته شد، باز ریشسفید قدرت یافت. امروزه، خلاقیت و توانایی نسل تازه قربانی حرمت ریشسفیدانه است.
به این بهانه، و به یاد سالروز درگذشت او، یادی باید کرد از مردی که در کنار میوندوال، اعتمادی، شهید بلخی و میرغلام محمد غبار و البته فرهنگ و خیلی از مردان دیگر که در حافظه پریشان تاریخ معاصر ما گمشده، شاخصهای روشنفکری تاریخی ما را شکل می دهند. روشنفکری افغانی با ستاره شدن مصدق ایرانی یا مالروی فرانسوی اتفاق نمیافتد. با متن و در متن تاریخ اجتماعی ما باید اتفاق بیفتد و به این خاطر شناختن قهرمانان این جنبش همچنان سرگردان از اهم موضوعات است.
محمدموسا شفیق فرزند مولوى محمدابراهیم كاموى در پنجم جوزا ۱۳۰۸ خورشیدی[٢] و طبق سالنامۀ ۱۳۵۱، در سال ۱۳۱۰ خورشیدی، در شهر کابل زاده شد. اصلن از کتمه ننگرهار و از خانواده قضا بودند.
شفیق تحصیلات ثانوی را در مدرسۀ علوم دینی به انجام رساند و تحصیلات عالی را در رشتۀ حقوق اسلامی در دانشگاه الازهر مصر به پایان برد و مدرک کارشناسی دریافت کرد. سپس از همان دانشگاه در رشتۀ علوم قضایی فوقلیسانس گرفت و نیز، در رشتۀ حقوق بینالدول، از دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک به درجۀ فوقلیسانس نایل آمد. وی همچنان، در مسایل بینالمللی از دانشگاه هاروارد آمریکا گواهی بهدست آورد.
در وطن به عنوان استاد دانشگاه و مدیر عمومی قوانین وزارت عدلیه و سپس، بهعنوان معاون (معین) وزیر کار کرد.
شفیق در کابینۀ دکتر عبدالظاهر، وزیر امور خارجه بود و در ٢۱ قوس سال ۱۳۵۱، نخستوزیر افغانستان شد.
از مهمترین اقدامات شفیق، در دوران صدراعظمی، تغییرات اساسی در سیاست خارجی افغانستان، از جمله بستن پیماننامهٔ تقسیم حق آب رود هیرمند با امیر عباس هویدا نخستوزیر وقت ایران بود.
حقیقت این بود که در سالهای پایانی سلطنت، هم شاه و هم مردم بهخوبی پی برده بودند که روسها در دوستی خود با افغانستان صادق نیستند و نفوذ آنان اقتصاد کشور را ورشکست کرده است. از این روی، منافع ملی افغانستان ایجاب میکرد که حکومت در روابط خارجی خود با همسایگان تجدید نظر کند. همین امر، یکی از عوامل عمدۀ سقوط سلطنت شد. گفته میشود موسا شفیق از دوستان نزدیک محمدظاهر شاه بود. میرمحمدصدیق فرهنگ دربارۀ کارنامۀ وی مینویسد:
معلوم نیست که در کدام وقت با محمدظاهر شاه مناسبات نزدیک و شخصی برقرار کرد، اما بعدها معلوم شد که در دورۀ صدارت محمدداوود خان با شاه ارتباط و تبادلنظر داشت؛ چون علاوه بر مناسبات رسمی در حلقۀ دوستان شخصی شاه هم راه داشت. احتمال دارد که وی در تشویق شاه به سوی دموکراسی در این هنگام مؤثر بوده باشد. وی شخصی هوشیار و بیدار بود و ذکاوت را با جرأت توام داشت. برای رسیدن به مقاصدش نقشۀ دقیق طرح میکرد و آن را با جسارت در محل اجرا میگذاشت. وی نقشهیی برای پایانبخشیدن به هرجومرج در داخل و باز گردانیدن سیاست افغانستان به خط میانه در خارج روی دست داشت. بزرگترین قصور او در وظیفه، بیاعتنایی به افواهات مربوط به کودتا بود که کشور را با مصایب عظیم مبتلا ساخت و برای شخص او به قیمت جانش تمام شد.
کودتای ٢٦ سرطان ۱٣۵٢، به دولت محمدموسا شفیق پایان داد و او را روانۀ زندان کرد. وی دو سالونیم در زندان ماند و در سال ۱٣۵۴ از زندان آزاد شد. بار دوم، پس از کودتای هفتم ثور در سال ۱٣۵٧، شفیق در شمار نخستین کسانی بود که راهی زندان شد و دیری نگذشت، که پس از آزار و شکنجه بسیار در ۱۱ ثور به قتل رسید.
محمدموسا شفیق، به زبانهای پشتو، دری، عربی، انگلیسی و فرانسوی مسلط بود و به زبانهای پشتو و دری شعر میسرود و مطلب مینوشت. او حدود یکصدوبیست مقاله برای جراید و مجلات افغانستان و مطبوعات خارجی در موضوعات سیاسی، حقوقی و ادبی نوشته است؛ از جمله در مجلۀ حقوق بینالدول، دو مقاله او پیرامون تابعیت و تاریخچۀ حقوق بینالدول خصوصی منتشر شده است. از وی دو اثر بهشکل کتاب، بهنامهای «عبقریان و قصههای دیگر» و «شاعران ننگرهار» نیز به چاپ رسیده است.
موسا شفیق از چهرههایی در تاریخ معاصر ماست که دربارهاش به ندرت تحقیق شده، مردی شگفت با فکری وسیع، دشمن تعصب و آرزومند آزادی و دموکراسی و ترقی افغانستان. او که در کابینهاش دو وزیر هزارهتبار داشت، علاقهیی وافر به تنوع قومی افغانستان و آزادی فکری و قومی داشت.
نشر مجموعه مقالات او میتواند، چهره او را درستتر نشان بدهد و به جوانان امروز، شرم قومپرستی و شکوه آزادیخواهی و ملیگرایی را دوباره برجسته بسازد. چرا که هر کشوری تنها وقتی کشور میشود که شخصیتهای سیاسی آن از لاک قوم و تنگفکری بیرون شده باشند. آیینه تمامنمای روشنفکران سیاسی ما میتواند بسیاری از داعیهداران سیاست و روشنفکری امروز را بشرماند. کسانی که در وزارتشان از صدر تا ذیل مردم قریه و قبیله خود را جابهجا کردهاند.