هلو آقای شهردار! صدایم را میشنوید؟
شهردار جوان و گرامی!
این سطور را در یک شب عبوس تابستان، در حالی مینویسم که ساعت یک شب شده است و من بیش از ساعتی میشود پهلو میزنم اما به دلیلی که بعدن خواهم نوشت خوابم نمیبرد. خوب، حق دارید با نیشخندی بپرسید که این چه طرح احمقانهیی است؟ من شهردارم و حیطه وظیفه و صلاحیتام معلوم است؛ بیخوابی شما چه ربطی به کار من دارد؟ تا دیر نشده است، تصریح میکنم که این چند سطر بر بنیاد روحیه توأم با اعتمادی نوشته شده است که: جوانی در مقام یک شهردار، حرفی جوان دیگر را به خوبی میفهمد. ورنه در گذشته گاهی ایده نوشتن نامه به شهردار هرگز ذهنم را دقالباب نکرده، چون اطمینانی وجود نداشته که آیا کسیکه مخاطب قرار داده شده است، نویسنده آن را درک خواهد کرد و حرف او را خواهد فهیمد یا نه.
از هزار و یک مشکل دیگر این شهر که بگذریم (که مسلمن به شما بهتر معلوم است)، اینکه: در این شهر روند ساخت و ساز به شکل غیر سامانمندش در حال گسترش است و کابل شاید نخستین پایتخت در جهان باشد که فاقد کانالازیسیون است، کابل فاقد سیستم نظاممند ترانسپورت شهری است، کابل یکی از آلودهترین شهرهای جهان است، کابل شهر بینظمی است و …، در این شهر هیچ میکانیزمی برای تفکیک ساحت مسکونی و تجاری ظاهرن در نظر گرفته نشده است و یا اگر هم در جایی پیشبینی شده است و در این زمینه اگر قانونی تسجیل شده باشد هم، در عمل چنین نمینماید. در کنار دیگر ریخت و پاشیدگیها مدتی میشود که برخی از همشریان ما در شهرهای بزرگ، به ویژه در کابل، به ساخت استودیومهای ورزشی در ساحات مسکونی، تاکید میکنم کاملن مسکونی، مبادرت ورزیدهاند و از اینکه، این کار نوعی “سرمایهگذاری” است و به نیت تجارت راهاندازی شده است، نه تنها که در قسمت تعیین مکان ساخت استودیوم ورزشی ظاهرن کسی پاسخگو نیست و شاید قانون و راهکارهایی که نزد شما (در شهرداری) موجود است نیز آن را پیشبینی نکرده است؛ که “زمان” و یا تایم کاری این باشگاههای ورزشی نیز هرگز در روشنی هیچ اصلی تعیین نشده است، جز اصلی به نام “سود” جویی و رشد درامد پولی شخص سرمایهگذار. از نظر شما آیا حل این مساله ناممکن است که هیچ اقدامی برای آن صورت نگرفته است؟ یا اینکه مبارزه با آلودگی صوتی در دستور کار شما نیست؟ خوب نمیتوان این بخش نوشته را به معنای مخاصمت با “ورزش” برشمرد. هرگز نه. بحث ما این است که چند راهکار حد اقل در این زمینه میتواند وجود داشته باشد، آن هم که از عقل قاصر ما برامده است، شما که با گروه کاریتان در این راستا بیشتر از همه اشراف خواهید داشت بر اصول. یکی از راه حلها این است که به همه باشگاهها و سالونهای ورزشی، طی مکتوبی از آدرس اداره شما دستور داده شود که استودیومها را “سوند پروف” بسازند و صدا بیرون نشأت نکند. راه دیگر تخصیص جایی مناسب در حوالی شهر است که ساحتهای غیر مسکونی باشد، راه سومی که سادهتر است: شهرداری میتواند طی نامهیی یا مکتوبی به آدرس این سالونهای ورزشی بنویسد و وقت کاریشان را تنظیم کند و در پرتو این برخورد اداری، هر گاه خلافورزی میشود، برخورد قانونی صورت بگیرد. به هر حال راههای دیگر را شما جستوجو کنید.
در همین حال، این را که خوب میدانید که مطالبات و توقعات مردم ما امروز در سطح بسیار بلندی است و معیارها برای “زندگی خوب” هم حالا نزد مردم دستخوش تغییر شده است، اینکه اگر ما عملن در شهر بینظم و غیر قانونمند زندگی میکنیم، نیک میدانید که امروز دریچههای متعددی بر ما گشوده شده است و از این طریق معیارها برای زندگی آرام و خوب تا حدی معلوم شده است. بحث من این است که شعار “جهان به مثابه دهکده کوچک” عملن شامل حال ما نیز شده است و مرزهای “سیم خاردار دار” را زیگنالهای دیجیتالی مدتهاست که درنوردیده است، این مساله سبب شده است که مردم، شهر ِایدهآلشان را دستکم در تصورات شان خلق کنند و همه میدانند که کابل با این همه بینظمیاش در برابر این ایدهآلها، در هیأت یک دهِ بزرگ و فاقد نظام شهری است. پس لازم تکانی به گلیم کهنه شهر داده شود تا باشد کمی صیقل یابد.
شهردار گرامی!
من در مورد شما نمیدانم که آیا در این شهر زندگی کردهاید و بزرگ شدهاید و با خبرید که زیر پوست شهر چه میگذرد یا اینکه از سفر درازی برگشتهاید. اگر این جا بزرگ شدهاید؛ نمیدانم در چه شرایط و با چه امکاناتی؟ آیا گرمای تابستان را حتا بدون داشتن یک “پکه” گذراندهاید یا از ایرکاندیشنها و سیستمهای مدرن تهویه هوا استفاده کردهاید، هرچه باشد؛ مهم این است که دشوار نخواهد بود که تصور کنید، جوانی را که در این شهر مسافر است و پس از یک روزِ کاری سخت و طاقتفرسا، به خانهاش میرود، به خانه کرایی که از ابتداییترین امکانات برخوردار است، تا شب از هجوم همه دغدغهها و تکالیف، به ظلمات شب پناه ببرد و بگیرد یک چشم بخوابد؛ اما تا نزدیکیهای صبح، سروصداهای مفرطی که در حوالی ساحه مسکونی و در مجاورت در به دیوار خانه، از استدویوم یا همان سالون ورزشی برخاسته است، نتواند بخوابد و به آرامش حد اقلی برسد، و از روی دلیل همه خوابهای آشفته مردمان این شهر میتوان به سادگی فهمید.
آقای شهردار! صادقانه بگویم تنها این پریشانی خوابهای من نیست که مرا واداشته است دست به نگارش این نامه بزنم. حقیقت این است که ما در محاصره مجموعه بزرگی از بینظمیها در این شهر به سر میبریم، به پیمانهیی که حتا گاهی آدم با خود خجالت میکشد که چرا این شهر تا این حد در مسیر گمراه ظلمانی گسیل شده است و هیچ دلسوزی ندارد که کاری برایش بکند و دست نوازشی بر صورت خستهاش بکشد. مردم از شهردارهای پیشین شکایتهای وافر داشتند، به شما با کدام چشم نگاه کنیم، آیا توفیری میان شما (همراه با گروه کاریتان) و دیگر شهردارها وجود دارد؟ آیا برای برقراری اندکی نظم در این شهر برنامهیی روی دست دارید؟
جناب شهردار! اینها را برای این مینویسم که اگر اراده دارید که در این شهر کمی نظم بیاید و زندگی شهری حاکم شود به این بینظمیها نقطه پایان بگذارید. این کار ناممکن نیست و ما نباید بیش از این اجازه دهیم؛ یک مشت آدم سودجو که به هیچ اصلی جز اندوختن زر، آنهم به هر قیمتی باشد، ایمان ندارند، ما را به شرمساری به این بزرگی سقوط بدهند که در این قرن معاصر تصویر غیر فرهنگی بودن شهرمان را همه مردم ببینند و بر حال اشک ترحم بریزند که چقدر این شهر در محاصره گرگان و اوباشان قرار گرفته است.