«وحدت ملی» مسأله اصلی ما
سفارش آخر باراک اوباما؛ چهل و چهارمین رییسجمهور ایالات متحده امریکا به رهبران حکومت وحدت ملی، از جایگاه ابرقدرتی که ساختار فعلی حکومت کابل میراث دوران وی است، حفظ وحدت ملی بود.
اشارۀ آقای اوباما دقیقن به حلقۀ مفقودهیی است که در کشور ما نام آن است و نشان آن ناپیدا مینماید؛ زیرا هرچند از یک و نیم دهه به این سو، وحدت ملی یگانه مؤلفهیی است که دولتمردان، فعالان سیاسی و مدنی، فرهنگیان و شاعران و شهروندان ما آن را سرلوح شعارهایشان قرار داده و همواره به دنبال این اکسیر گمشده بودهاند، اما هرچه بیشتر در جستجوی آن بودهایم، کمتر آن را یافته و در دسترسمان قرار گرفته است.
دلیل اصلی این نقیصه نیز همانا ناهماهنگی گفتار و کردار سران سازمانی و سیاسی ما بوده است؛ زیرا کسانیکه وحدت ملی را شعارشان قرار دادهاند، در عمل به دنبال تحقق آن نرفته و کارنامههایشان مملو از عملکردهایی بوده که رنگ قومی، مذهبی، سمتی و حتا منطقهیی و ولایتی در آن بیشتر بوده است.
اما در حقیقت، وحدت ملی مفهومی نیست که ما انتظار تزریق آن را از حلقههای بیرونی و کشورهای خارجی داشته باشیم یا در قالب کمکهای بینالمللی برای ما مساعدت شود. این آموزه، از ضرورتهای اساسی زندگی در سرزمینی است که سالیان زیادی از نفاق و شقاق، تفرقه و توطیه رنج برده و رگ رگ آن نیازمند خونی است که باید از رمق واحد و ملی برخاسته و در آن جاری شده باشد.
با این وصف، حداقل کاری که دولتمردان ما میتوانند این است که وحدت ملی را در اندیشههایشان جاری ساخته و در رفتارهای سیاسی و سازمانیشان جاری و ساری سازند.
چنین رویکردی زمانی به حقیقت مبدل خواهد شد که سران سیاسی و مسوولان عالی دولتی در عزل و نصب مقامهای کاربردی و اجرایی کشور، بیش از آنکه معیارهای قومی، قبیلهیی، نژادی و سمتی را مد نظر قرار دهند، شایستگی و لیاقت آنان را معیار گزینششان قرار دهند. به همینگونه هر نگاه و نیازی که در حوزههای کاری و مسوولیتیشان احساس شود، باید برخاسته و برگرفته از یک دیدگاه فراگیر ملی و همگانی باشد نه اینکه فیلترهای محدودساز دیگری فرارویشان قرار گرفته و شرایط را برای شایستهسالاری مضیق سازد.
بدون شک، وقتی آقای اوباما به دولتمردان ما «تحکیم وحدت ملی» را سفارش میکند، معنای آن این است که این مفهوم در حوزههای کاری و عملی دولتمردان ما محقق نشده و هنوز هم به عنوان مسألۀ اصلی و نقیصۀ جدی فراروی دولتداری و حکومتداری ما مطرح است. از این رو، اگر ما ثابت نتوانیم که وحدت ملی را در عمل نیز رعایت کردهایم، از نگاه حامیان جهانی به عنوان اشخاص و افرادی معرفی خواهیم شد که کمترین ظرفیت حکومتداری و دولتداری را در کشوری داریم که نیازمند مدیران شایسته و مدیریت بحرانهای سیاسی- اجتماعی هستند.
بنابراین، باید اندیشه و دیدگاه خویش را عوض نموده و طرز دیدمان را به نحوی عوض نماییم که قضاوت دنیا دربارۀ ما عوض شده و تغییرپذیری مثبت را از خود به تصویر بکشیم. تنها در آن صورت است که مستحق مساعدتها بیرونی و ملتسازی درونی خواهیم شد.