پنجهزار سال گندیدگی اخلاقی و رسانههای منفعل
پنجهزار سال قدمت تاریخی مردان ما رقم خورده است با انسانآزاری، خودکشی ایجاد جنگهای فراوان که آسیبش دامنگیر خودشان هم بوده و دیگرکشی. نه یک روز کم نه یک روز بیش. به درازای تاریخی که بشر افغانستانی به آن میبالد، در پشت مرزهای همان جغرافیایی که علم غیرت بلند کرده، از مرزهای انسانیت و قداست انسانی گذشته است.
افغانستان با جغرافیایی کوچکش، درفش ننگین تاریخ انسانستیزی را بر قلب خود فرو برده است تا گیوهیی برای پوشاندن امیال سرخورده خویش دست و پا کند. و البته و صد البته که این درفش و این گیوهی ننگ به مردان همیشه (غیور) و مرگپرور این سرزمین میرسد. مردانی که تمام شرافت و حیثیت خود را با گوشهی شال سر زنان این سرزمین گره میزنند. مردانی که هویتپریشی و درماندگی خویش را در پستوهای تنگ و تاریک سیاهبختی زنان میجویند، مردانی که با تولد دختری در خاندان میمیرند، و با تولد پسری شاخ تفاخر بر آسمان تجاهل میسایند. مردانی که مفسر تمام بایدها و نبایدهای طبعیت بشری زنان میشوند و تعاریف واژهها را سمت و سوی یکقطبی میدهند. مردانی که تاریخ زیست زنان به دلخواه آنان نوشته میشود و صد رسالت و صد بعثت هم رنگ تاریخشان را عوض نمیکند و زنگ بدخواهیشان را از بین نمیبرد.
همین تاریخنویسی مغرضانه و پرزنگ تکصدا، گواه امتداد هویتپریشی این گروه بزرگ اجتماعی است. مردان افغانستانی نه تنها آدم بد داستانهای سیاسی و اقتصادی این سرزمین هستند؛ بل بدی نقششان و خوبی بازیشان در ژانرهای اجتماعی و فرهنگی به مراتب بیشتر دیده میشود.
به حتم که نفوس مردانِ روسیاه در دنیا کم نیست، اما تراکم این روسیاهی در جغرافیای کوچک و کوهی افغانستان، سر سلامی به تمام دنیا بلند کرده است. حوادثی که در این خطه اتفاق میافتد از تجاوزهای گروهی بر زنان، تا تجاوز بر کودکان … تا تجاوز پدر بر دختر، از گوش و بینی بریدن تا اسیدپاشی، از سنگسار زنان تا زدن گردنشان با تبر، و دردآورتر از همه، از سوزانیدن زنان تا خاکستر کردنشان چه با نام فرخنده، چه با نام زهرا چه در تنور خانه در دهی دور یا که در پایتخت کشور… همه تاریخ این روسیاهی را هم قدمت میبخشد و هم قدرت.
با تکیه بر آنچه گفته شد، زنان گوش بریده شده، سنگسار شده و سوزانده شده، هویت جان گرفته مردان باغیرت این سرزمین هستند که هرچه سنگ بزرگتر، غیرت بیشتر.
این ادعا به حتم گوش مردان این سرزمین را کر میکند و هر کدامشان از مکتبدیده و مکتبندیده، داعیه عدالتخواهی برخواهند افراشت که ما جزو آن مردان کثیر زنکشِ زنستیز نیستیم که زن مادر است. بگذریم از این جمله کلیشهیی که تیشه به ریشه حضور مستقل زنان فارغ از هر گونه پیشوند و پسوندی است. نباید از یاد برد که این ادعای کلیشهیی دل تمام زنانی را که مادرند و دل تمام زنانی را که هیچگاه مادر نمیشوند به یک اندازه خون میکند.
به یقین هنگامی که بحث از جمعیت کثیر مردان همیشه زنستیز میشود، مردان تحصیلکرده شهری هم شامل آن خواهد بود از اربابان سیاستمدار قانونخور گرفته تا خورده برزگران زنخور. از خارجدیده رییس تا چوپان کوههای دوری در غور… (برای وضاحت و به عنوان مثال از تحصیلکردههای زنستیز، میتوان از جناب آقای کرزی یاد کرد که هشت سال زندانبان داکتر زینت کرزی در پشت دیوارهای سر به فلک کشیده ارگ بود. سلطان کرزی زنستیزترین مرجع افغانستانی است، او با سطح سواد و جهاندیدگیاش، با سفرهای متعدد و حامیان مدرنش در سطح دنیا، نوع برخوردش با همسرش که بانوی اول افغانستان بود هیچ تفاوتی با برخورد چوپانی در فلان کوه و یا دره افغانستان نداشت. کثرت انواع زنستیزی در افغانستان این اجازه را به نگارنده مقاله میدهد که سلطان کرزی را به عنوان یکی از زنستیزان معروف آن مرز و بوم معرفی کند. او با زندانی کردن یک داکتر زن نه تنها به عرصه طبابت کشوری محتاج زیان زد؛ بل با پنهان کردن داکتر زینت کرزی در ارگ، جایگاه بانوی اول کشور را به شدت خدشهدار نمود و همچنین با اجازه ندادن به وی برای اشتراک در مراسمهای رسمی ملی و بینالمللی چهره افغانستان را در سطح بینالمللی همچنان، چهرهیی شکلگرفته بر خواستههای مردان معرفی کرد. با همین قیاس میشود در مورد دیگر مقامهای بلندرتبه دولت هم صحبت نمود که با تعمق در نوع رفتارهایشان انواع زنستیزی را به وضوح میتوان دید. با این تفصیل، بحث زنستیزی مردان بیسواد که دیگر باید حل شده باشد).
اما سوال اساسی با نگاه خودمانیتر اینجاست: چراغ خانه ظالم تا کی میسوزد؟
زنان افغانستانی، حاشیهنشینان اجتماعی هستند که در طول تاریخ پنجهزار سالهشان، پنجهزار سال به ظلم و تبعیض، خشونت و تکبر مردانه، پاسخ مثبت دادهاند. گروهی که سلسله مراتب جنسیت برتر و کهتر را پذیرفتهاند. جنس دوم بودن خود را ارج میگذارند. برای زن ماندن، به دامن مادر شدن میغلتند، پدرسالاری را اطاعت میکنند، به کدگزاریهای جنسیتی به دیده احترام و تواضع مینگرند، رعیت بودن را لازمه وجودی خویش میدانند، بر امیال طبیعیشان پیش از اینکه سنگسار شود، سنگ میکوبند… و در بین این همه تمکین ناپسند و گندیدگی سکوت، اگر گاهی تکصدایی سکوت این مرداب ظلم را موج میدهد و میشکند، از بین همین زنان تمکینخواه و تنده به ظلم، گروهی پیدا میشوند که طغیانهای کوچک همنوعان خویش را بیشرمی و یا بیحیایی اجتماعی میدادند و مستقیم و غیر مستقیم در مقابل آنها جبهه میگیرند و ناخواسته پایههای یک انقلاب فرهنگی اجتماعی را برای بازخوانی و بازریزی یک جامعه سالم متزلزل میکنند و پیشرفت انسانی یک جامعه در حال گذار را به تعویق میاندازند.
زنانی که به دلیل تاثرپذیری بینهایت از مردان به صورت تن دادن به شرع مردانه که هیچ جایگاهی بر پایه شرع اسلام ندارد، عرف مردانه که هیچ ستون مدنی ندارد، خودآگاهی جمعی زنان را برای بودنی موثر و خودکفا نمیپذیرند و حتا به مخاطره میاندازند. مسلمن این گروه آسیبهای اجتماعی را که هر روز بر گردهشان سوار میشود، بررسی نکردهاند.
گروهی که مادران نسل گذشته نسل جدید محسوب میشوند. گروهی که به شدت در خشونتهای آموزشی غرق شدهاند و اکنون به عنوان پیشکسوتهای جامعه، باز هم ناخواسته به عنوان سدی در راه ترقی همنوعان خویش محسوب میشوند. مادرانی که ظلمهای آموزشی را بر دخترانشان میپذیرند و آنها را برای حرمسراها و آشپزخانههای بزرگ تربیت میکنند. زنانی که تعریف خوب و بد خویش را بر پایه خصلتهای وجودی خویش بیان نمیکنند. زنانی که دیدگاهشان به جنسیت و خواستههایشان، مردانه است. زنانی که همواره کودک درونشان پسری بهانهگیر است و شرور. و با این سعه صدر بیاساس زنان است که مردان افغانستانی هر روز برای تعریف واژه غیرت ظلمی تازه بنا میکنند تا غیورترینهای تاریخ بشری باشند.
بنابراین شاید جواب خلاصه و نزدیک به درست پرسشی که مطرح شد این باشد که تا مظلومی نباشد ظلمی هم رنگ نمیگیرد.
در پس سکوت پرعجز زنان، دست همیشه کوتاه قانون است که بر پایه نوع شکلگیریاش از زنان حمایت نمیکند و اگر حمایت کاغذی هم موجود است، اجرایی صورت نگرفته تا ذهن دچار خشونت را بترساند. قوانینی هم اگر هست بیشتر در پی حمایت حرمسراهاییست که متعلق به خود قانونگزاران است. مسلمن میتوان در پارلمان افغانستان از مردان قانونگزاری یاد کرد که ازدواجهای مکرر دارند و سوگلیهای فراوان. تبصرههای مدنی هم کمتر حامی قوانینی شده که به نفع زنان است؛ زیرا این تبصرهها نیز با تفسیرهای مردانه مخلوط هستند. در کنار مدنیت نمکشیده و قانونهای جان نگرفته، عرفهای جاری نیز مردستایی دارند و کمتر گوش و بینی مردی بریده میشود. در افغانستان قانون، مدنیت و عرف، مردان زنستیز را که جمعیتی به اندازه همه مردان افغانستان دارد، میستاید. عرفهایی که مدنیت را با سنگ و آتش، گوش بریدن و سربریدن، اسید و تبر تعریف میکند و بر آن مهر تایید میگذارد.
پس گراف آسیبشناسی چنین است: مردان ظالم و مقتدر، زنان ساکت و فرمانبردار و قانون ناکارا.
با این آسیبشناسی به وضوح میتوان دید که عمق و ابعاد فاجعهیی که جامعه درگیر آن است، بسیار قابل تامل است. سوالی که پیش میآید این است که چه راهکارهایی برای بیرونرفت از این معضل بزرگ موجود هست؟
مسلمن برای داشتن یک جامعه انسانی راهکارهای اساسی فراوانی وجود دارد. راهکارهایی که در جوامع شبیه به هم به آزمایش گرفته شده و در بسیاری مواقع نتیجه مطلوب هم داده است. آنچه در دنیای امروز اهمیت دارد پرورش و تربیت جامعه از مسیرهای پربیننده و پرطرفدار است. مسیرهایی که باسواد و بیسواد را در کنار هم مینشاند و تحت تاثیر قرار میدهد. شاید هیچ کشوری به اندازه افغانستان از آمار همیشه بلند بیسوادی رنج نبرد. کشوری که مردمانش کمتر دارای معلومات و اطلاعات کافی و شیوهها و عقاید سالم و درست برای زندگی هستند. یکی از راه حلهای دادن اطلاعات کافی به خورد چنین جامعهیی، استفاده از وسایل ارتباط جمعی است. رسانههای شنیداری و دیداری ضمن گزارش واقعیتها میتوانند نقدهای سازنده برای اصلاح امور داشته باشند. که این خود گام مهمی در ایجاد و شکلدهی افکار عمومی برای بهتر زیستن است.
رسانهها باید بحرانهای اجتماعی را شناسایی کنند و برای برخورد با آن با درنظرداشت نظریات کارشناسان راهکارهایی ارایه کنند. یک رسانه به جای بازی با فکر و ذهن مخاطب، باید مخاطب را به فکر وادارد و با طرح ایدههای جدید در عرصههای گوناگون وی را برای یک زندگی سالم ترغیب نماید. یعنی با حفظ بیطرفی کامل در بالابردن سطح علمی جامعه موثر واقع شود و در نهایت اینکه به عنوان بازوی یاریگر برای ساختن جامعه در کنار نظام حاکم انجام وظیفه نماید.
اما طعم ماسمالی چنان ذایقه افغانستانی را به هم ریخته است که هم خیرخواهیهای سنتی رنگ باخته و هم ساختوسازهای خیرخواهی مدرن. تلویزیونها و رادیوها چنان در مسایل مالی و سیاسی غرق شدهاند که یادشان رفته است در قبال ملت و جغرافیای خود نقشی دارند و مسوولیتی. به این مفهوم که گاهی این رسانهها همانندی میکنند با سوپرمارکیتهای بدون نظارت در شهر که فقط برای به دست آوردن فایده مالی بیشتر خویش جنسهای بیکیفیت به خریدار ارایه میکنند.
رسانههای مستقل و دولتی هر کدام به گونهیی از نداشتن افراد باکفایت که بتواند به برنامهها سمتوسوی سازندگی بدهد، رنج میبرند. هئیت رهبری که در رشتههای متفاوت صاحب نظر باشد و تعهد انسانی و کامل به سرزمین خویش داشته باشد. به گونه مثال رادیو و تلویزیون ملی افغانستان با داشتن کارمندان فراوان و حمایت دولت هنوز نتوانسته است جایگاهی در ذهن ببیننده بیابد و گرهیی از مشکلات فرهنگی و اجتماعی جامعه بگشاید.
تنها وظیفه این دستگاه عریض و طویل، خبررسانی از جلسات و دیدارهای مقامات دولتی است. در کنار این دستگاه دولتی رسانههای شخصی نیز بودهاند که باید به داد بنبستهای اجتماع میرسیدند، هرچند این رسانهها در بعضی از موارد کوتاهی نکردهاند و بازده چشمگیری داشتهاند اما با تمام اینها نسبت به چگونگی قالبی که یک رسانه در آن تعریف میشود، کار آنچنانی از پیش نبردهاند.
با در نظر داشت موضوع این مقاله، تمام خبرهای تلخ مربوط به زنان در حد تیترهای خبری باقی میماند، گزارشهایی که کمتر حاوی پرسش و پاسخ است. رسانهها به جای بررسی عوامل بحرانزای اجتماعی، معمولن به آهنگهای فرمایشی که حتا در پیشبرد هنر اصیل موسیقی هم سهمی ندارند، ارجحیت بیشتری میبخشند. این نشان میدهد رسانههایی که باید یاریگر مردم باشند با کمبود افراد متعهد و کارشناس روبرو هستند. رسانههایی که معمولن یا با جیب شخصی پولداران جامعه جان گرفتهاند و یا جیرهخور همسایگانند.
رسانههای افغانستانی کاملن با تکیه بر مسایل مالی دامن از مشکلات مردم برچیدهاند. مشکلات زنان در رسانهها پروژهیی شده است و بانگ مسلمانی هم در قبال پرداخت پول به گوش میرسد.
خشونتهای رایج و جاری در این مرزوبوم هرگونه شکی را برای رسیدن به جامعهیی سالم از بین میبرد و این نیاز در حالی احساس میشود که هنوز حکومت به شدت دچار مشکلات داخلی و تقسیمات ۵۰ ۵۰ خود است و هیچ گونه تمایلی برای برنامهریزیهای درست و اعمال آن برای بهبود این جامعه و بنبستهای موجود ندارد.
به بهانه حمایت از خیمه دادخواهی برای زهرای سوخته.
در اين شك نيست كه در طول چند سال اخير كثافات در افغانستان زياد شده، معنى اين را ندارد كه تاريخ پنج هزار ساله را كثيف بخوانيم ، و از شنيدن چند خبر زن ستيزى بالاى همه پدران با شخصيت ما قضاوت شود، در تمام كره زمين و در پيشرفته ترين كشور ها زن پامال است، در استراليا مُشت نمونه خروار از دنياى “متمدن”!!! لطفا با حوصله بخوانيد Facts and figures
Violence against women is now recognised to be a serious and widespread problem in Australia, with enormous individual and community impacts and social costs.
However this significant social problem is also ultimately preventable.
But to prevent violence against women we first need to understand it.
Get informed with these key statistics, facts and definitions.
KEY FACTS
The following basic statistics help demonstrate the prevalence and severity of violence against women:
On average, at least one woman a week is killed by a partner or former partner in Australia.1
One in three Australian women has experienced physical violence, since the age of 15.2
One in five Australian women has experienced sexual violence.2
One in four Australian women has experienced physical or sexual violence by an intimate partner.2
One in four Australian women has experienced emotional abuse by a current or former partner.3
Women are at least three times more likely than men to experience violence from an intimate partner.4
Women are five times more likely than men to require medical attention or hospitalisation as a result of intimate partner violence, and five times more likely to report fearing for their lives.5
Of those women who experience violence, more than half have children in their care.6
Violence against women is not limited to the home or intimate relationships. Every year in Australia, over 300,000 women experience violence – often sexual violence – from someone other than a partner.7
Eight out of ten women aged 18 to 24 were harassed on the street in the past year.8
و غيره……….
نا گفته نماند كه معاش زن و مرد در افغانستان فرق ندارد، ولى در كشور هاى “متمدن”!! هفتاد و پنج فيصد مرد است
خلاصه با نظر شما موافق نيستم
با ادب و منطق
ملالى ستانيزى
داکتر قادری از عکسش معلوم دار است که چه قسم انسان است . این ها از جمله همان زن های استند که پوشش برجنه را افتخار میدانند معلوم دار است که خانم قادری از همان یهود های پلیت معاش میگیره
محترم داكترقادري سلام هايم نثارتان باد !
انچه نوشتيد به قلب هرانسان روشن انديش وچيز فهم چنگ مي زند ازاحساس انساني وتفكر واقع بينانه شما كران تاكران سپاس .
به نظر بنده حقير ، عامل اساسي عقب افتادگي ، مدنيت ستيزي وزن ستيزي حاكميت افراطيت مذهبي اوهام وأساطير قرون اوسطايي وتسلط حاكميت جهادي است . طالب ، القاعده وداعش چيزي نيست جز بقاياي مجاهدين ديروز وامروز .
اكثريت حاكميت دولتي مجاهدين پامير ديروز نكاتي پوش امروز است انان نه تنها همه مقامات دولتي را در انحصار خود دارد بلكه ميديا و شبكه هاي راديوية وتيلويزيوني را كه ملكيت شخصي انان است در تحت انديشه هاي افراطي زولانه وزنجير ساخته است .
پدرود
واقعا حق باشماست خانم قادری اما یک مسئله است که زنان که تن به مظلومیت داده اند جز این چاره و حامی ندارند هر زنی که سر بلند کند سرش زده میشود افسوس به حال مردان سرزمین ما تشکر از تحلیل خیلی والایتان
برای انسان هایکه در دسترخوان انسان های نا اهل بزرگ شده مثلا به گفته شما عالی جناب ها روشن فکر این حرف هایتان بسیار با مزه است اما برای ما نه . اولا در اسلام حق زن بیشتر از مرد است دوما شما صرفآ بخاطر بی حجاب ساختن مسلمان ها ساخته شده اید این مقاله ها را مینویسید کشور های غیر مسلمان را هم خوب دیده ایم که چگونه از یک زن مثل سگ استفاده میکنن سر یک زن 10 مرد تجاوز میکند چون اون ها آدم های روشن فکر مثل تو استند.
به یقین در شرافت و غیرت افغانی شراب خوری به یک زن غیب است، در فرهنگ افغانی بد اخلاقی زن لکه ننگ به همه فامیل او میباشد، شب نیشنی ها مزاق های بی چوکات از منظر یک مرد افغان عیب است. این همه موارد است که در وجود این زن فریبکار و خاین وجود دارد. وقتی حمیرا با این خصایل که دارد مرد افغان را زن ستیز نگوید پس کی بگوید. زنی که یک عمر از شوهرش مانند گاو شیری استفاده کرد در نهایت با او خیانت کرد باید از مرد افغان بنالد.
حمیرا از جمله آن زنان عقده مند است که نا خود آگاه برای ابراز و بیرون کشیدن عقده های شخصی خود هر آنچه به زبانش می آید می گوید فراموش نباید کرد که انسان های پلید برای اینکه خود را تبره کنند نقاب شرافت را به روی می گیرند در حالیکه حقیقت چیزی دیگری است! اگر شما از حس انسانی مادرانه داد می کشید چطور طفل خورد سال خود را رها کرده به امریکا گریختید. و حال خاک بر چشم مردم می زنید. زبان دین ستیزان و اخلاق ستیزان لال باد.
یک موضوع را باید قبول نمایم که تاریخ پنج هزار ساله ما یک تاریخ شرم اور است جز جنگ و خونریزی دیگر چیزی دیده نمیشود موضوع زن ستیزی مربوط به خانه واده ها(فامیل) میشود که تا چه حد سطح و اگاهی دینی دارند شرافت وعزت برای زن در اسلام است بشرطیک ما مسلمان کامل باشیم مشکل اساسی در افغانستان این است دوستا که فرهنگ وعننات ناپسند وغیرمنطقی جاگزین دین و قانون شده از اوایل تاریخ پنج هزار ساله ما تا فلحال بازهم بیان میدارم سطح سواد مشکل اساسی در افغانستان بوده واست انشاالله به تدریج حل میشود اگر همه ما همکار باشیم .
ممنونم بابت مطالب مفیدی که قرار میدید!