پهلوان مرده را عشق است!
جنگهای بزرگ به قهرمانهای نامی بزرگ احتیاج دارد. مسالۀ اصلی در جنگ، جنگ روانیست و جنگ روانی را نامهای بزرگ و اساطیر نامآور برنده میشوند. متاسفانه، افغانستان در همه این مدت نتوانسته یا نخواسته از قهرمانان جنگ، چهرههای نامآور بسازد، تنها بعد از مرگ، قهرمانسازی میکنیم که نتیجۀ برعکس دارد و به روانپریشی در دولت منجر میشود. ما همیشه قهرمانهای نامی را مرده میخواستهایم. زورور آخرین نمونۀ این قهرمانان شهید است. اما هنوز هیچ برنامهیی برای قهرمانسازی صدها سرباز زندۀ دیگر وجود ندارد.
زورور زاهد میداندار مبارزه با تروریزم در روزهای دشوار نبرد با دشمنان این سرزمین بود. او فرزند کوچههای دهسبز کابل بود که در سال 1354 در قریۀ ترهخیل چشم بهجهان گشود، ولی از روزی که خود را شناخت، لباس پولیس آشنای تناش شد و دستکم 23 سال در پستهای مختلف به ایفای وظیفه پرداخت.
زاهد که خدمت صادقانه به سرزمین خود را یک رسالت انسانی میدانست از سربازی آغاز کرد. او پس از سپری کردن شایستگی لازم به مدارج بالاتر امنیتی دست یافت. کارنامۀ زاهد در منصبهایی چون آمریت حوزه، قوماندانی امنیه ولسوالیهای مرکز و ولایات، قوماندانی لوای نمبریک نظم عامه، قوماندانی امنیه ولایت میدان وردک، قوماندان امنیه ولایت غزنی و قوماندانی امنیه ولایت ننگرهار؛ بسی درخشان به نمایش گذاشته شد.
کسب تقدیرنامههای متعدد و ترفیع درجههای وی، نشان از شجاعت و شایستگی او داشت و رضایت مردم غزنی در طول مأموریتاش در این ولایت به خوبی بیانگر آن است که گرفتن رتبۀ ملپاسوالی زورور در سال 1390، با ابزار زور و زر نبود.
صدای رسای فرمانده دلیر ولایت غزنی را تا اکنون کسی از یاد نبرده که به گروه طالبان هشدار میداد: «در صورتیکه به پروسۀ صلح نپیوندید، به سرنوشت سایر همقطارانتان روبهرو خواهید شد و نیروهای امنیتی به هیچ وجه اجازۀ فعالیت را برایتان نخواهند داد.»
با رفتن زاهد از میان همرزماناش در شامگاه یکشنبه (21 سنبله)، و میزان ابراز علاقۀ دولتمردان، مردم و کسانیکه دلاوریهای او را به یاد دارند، بهخوبی بیانگر جایگاه خالی اوست. اما حضور هزاران زاهد دیگر در صفوف نیروهای امنیتی کشور باید باعث شود تا اهداف زاهد با زوال مواجه نشده و راهش کماکان ادامه یابد.
با این حال، پرسشیکه با مرگ هرکدام از دلیرمردان این مملکت برجستهتر از پیش افکارعمومی را میآزارد این است که «چرا هرکسی عزم قاطع مبارزه را دارد، در دام دشمنان کشور گرفتار آمده و سرنوشتاش با مرگ رقم میخورد؟» تعداد کسانیکه کارنامۀ درخشان مبارزاتی داشته و نقش به سزایی در نابودی عناصر تروریستی ایفا کردهاند کم نیست، ولی افتادن آنان در کمینگاههای دشمن نیز تأمل و تردیدهای پرسشبرانگیزی را به نمایش میگذارد.
پاسخ این سوالات اما از دو زاویۀ درونساختاری و بیرون از آن قابل جستوجو میباشد. شکی نیست که شبکههای بزرگ تروریستی که در ورای مرزهای کشور مشغول نقشهکشی آشوبگری در افغانستان هستند، راههای خطرناک دسیسهچینی را برای برچیدن مهرههای کارآمد امنیتی در اندیشه دارند و برای عملی کردن آن نیز برنامههای متفاوتی میریزند؛ اما اجرایی کردن این دسیسهها بدون دستهای درونی و اطلاعرسانی از موقعیتهای مورد هدف آنان ممکن نیست.
بنابراین، با رفتن زورور زاهد، باید بهجای حسرت و افسوس به این مسأله اندیشید که چه شرایطی را باید برای دفع دسیسههایی روی دست گرفت که عناصر وطندوست و دلیرمردان با انگیزۀ ما را هدف تیر زهرآگین خویش قرار میدهند. ایجاد چترهای دفاعی و استخباراتی بهمنظور مقابله با این موارد، خواهد توانست تا جلو تکرار وقایع تلخی چون قربانی شدن قومندان دلیر روزهای سخت مبارزه (زورور زاهد) را بگیرد.
در نهایت، باید تأکید کرد که حکومت و مدعیان مبارزه با تروریزم در ساختارهای امنیتی باید به دشمنان کشور بگویند که زاهد هنوز زنده است. نیروهای امنیتی در ننگرهار و سایر نقاط کشور باید نشان دهند که هزاران زاهد دیگر برای ستاندن انتقام خون او آمادۀ نبرد اند تا شبکههای تروریستی خطرناکی را که بسترهای حیات مردم را در این سرزمین دچار هراس و آشوب کردهاند، نابود کنند.
محمد نعیمزاده