پیامدهای تلخ یک پیروزی!
سالیان زیادی است که با فرا رسیدن سالروز خروج ارتش سرخ شوروی در 26 دلو 1367، رهبران احزاب جهادی سنگ افتخار یک پیروزی بزرگ و حیرتآور را برسینه میزنند. به زعم آنان، عامل اصلی شکست ابرقدرت شوروی، تفنگ بهدوشان افغان بودند؛ آنانیکه با دست خالی و آرمانهای بزرگ رزمیدند تا نگذارند سرزمینشان شاهد اشغال باشند.
باید اذعان نمود که شکست شوروی را نباید به صورت تکعاملی ارزیابی کرد؛ زیرا علاوه بر مقاومت مجاهدین افغان، گسست نظام سوسیالیستی با ایدۀ مارکسیزم، رقابت غرب و امریکا در قالب جنگ سرد و… نیز موجب این رخداد شدند.
با این وصف، شکی نیست که بخشی از شکست ارتش سرخ در افغانستان، استقامت بینظیر مجاهدانی بود که بیمدعا جان برکف نهادند تا سرفرازی مردم و سربلندی کشورشان را شاهد باشند، اما در تمام این محافل از عوامل شکست آن پیروزی بزرگ کمتر به سخن آمده و به وضعیت بازماندگان آن رزمندگان بزرگتر، اندک توجهی هم صورت نمیگیرد.
آنانیکه یک دهه خون دادند و جان سپردند، سالیان زیادی است با دستهای بریده، پاهای زخمی و فقر کشنده در بدبختی تمام زندگی میکنند تا رهبرانشان به عیش و نوش بپردازند، اما رهبران جهادی چشمهایشان به روی این وضعیت بسته و همواره سنگ افتخار آن را بر سینههای خود میزنند. از بیوهزنان و یتیمان کسانیکه جان سپردند کمتر سخن به میان میآید که بیش از سه دهه است در سایۀ سیاه فقر و در نبود پدرانشان، با فلاکت تمام روز و شامشان را به همدیگر پیوند میزنند.
به هرحال، پيروزی مجاهدين در آن روز، با استقبال بینظیر مردم مواجه شد، اما دولت تشکیلشده از سوی مجاهدين، نتوانست زندگی امن همراه با آسايش و رفاه را برای مردم افغانستان مهيا سازد. با اینکه روز پیروزی مجاهدین در ابتدا احساسات ملی مردم را زنده کرد، ولی با تأسیس نظام مجاهدین و وقوع جنگهای داخلی در کشور، این احساسات مرتب جریحهدار شد و درگیریهای داخلی، پیامدهای ناگواری به بار آورد. سالهای بعد از خروج روسها، روزگار تيرهتری برای مردم رقم زد، زندگی مردم در كشاكش جنگهای تنظيمی و داخلی فروپاشید و دو دهه جنگ داخلی در کشور، زیرساختهای اقتصادی را نابود ساخت.
به این دلیل، باید در سالروز خروج ارتش سرخ به عوامل شکست دولتسازی مجاهدین توجه کرد و این نکته را ارزیابی نمود که چرا رهبران محترم جهاد و مقاومت در مرحلۀ حکومتداری دچار شکست مفتضحانه شدند؛ شکستی که سالهاست دود آن به چشم مردم رفته و باعث ظهور گروههای افراطگرا، جنگ نیابتی و صدها پدیدۀ پلید دیگر شد.
پاسخ این است ناپختگی رهبران جهادی و نبود طرح حکومتداری برای فردای پیروزی باعث این رخداد شد. به این معنا که تمام تلاش رهبران مجاهدین در 14 سال جهاد، در بعد نظامی بود و در ابعاد سیاسی و فرهنگی کار چشمگیری صورت نگرفت. بههمین منظور رهبران از پختگی سیاسی و فرهنگی برای تاسیس نظام سیاسی برخوردار نبودند. بههمین دلیل بود که رهبران جهادی نتوانستند در عرصۀ سیاسی و بهرهگیری از مجاهدتهای مردم، گامهای موثری بردارند.
رهبران مجاهدین باید از لحاظ سیاسی طرح منسجم و عملی برای ادارۀ کشور آماده و با ارزیابی وضعیت منطقه و جهان تصامیم مهمی اتخاذ میکردند، اما حتا تا لحظههای آخر سقوط حکومت مجاهدین، این رهبران نتوانستند به هماهنگی و اتحاد دست پیدا کنند. خودخواهی وعدم توجه رهبران جهادی به مسایل آموزشی، فکری، فرهنگی و مداخلات بیرونی سبب شد مردم افغانستان با فصل دیگری از رنج و خونریزی روبرو شوند.
بدینگونه بود که ما سالها پس از آن پیروزی، شاهد بدبختی فزاینده هستیم. در آن زمان میان نیروهای مختلف ملی هماهنگی جدی وجود داشت که برای مبارزه با اشغالگران، به دور از تعصبهای قومی و زبانی برای حفظ و استقلال کشور با هم جهاد کردند، اما امروز وفاق ملی برای دست یافتن به کشور با ثبات سیاسی وجود ندارد. فروپاشی اتحاد ملی، تبدیل مردم به طیفهای مختلف قومی، سمتی، زبانی و… رهبرسازی با استفاده از این سوژهها، بازیهایی است که رهبران جهادی در روزهای پس از پیروزی پیشه کرده و تاکنون نیز آتش این بازی خطرناک، چشم بسیاریها را سوزانده و کور میسازد. از این رو، بهتر است در سالروز این پیروزی، اندکی به روی واقعیتهای چشم گشود و اندکی به پیامدهای تلخ آن پیروزی نیز توجه کرد تا باشد زمینهیی برای جبران خطاهای صورتگرفته به میان آمده و فرصتی برای اصلاح آن محقق شود.