چگونگی شناسایی و برخورد با درونگرایان
آیا کسی را میشناسید که میل دارد ساعتها با خود باشد؟ کسانی که دوست دارند در گفتگوهای جمعی خاموش بمانند و یا پاسخهای بیربط بدهند و حتا در بعضی جمعها رویۀ ناپسند بیرون دهند؟ یا کسانی که تنها در صورت ناگزیری حاضر به اشتراک در برنامههای جمعی هستند؟
در نزدیکی شما کسانی هستند که اغلب بیدلیل غرغر میکنند، اخم کرده و ترشروی هستند؟ اگر چنین کسانی در دور و بر شما است، آیا تا هنوز آنها را متوجه ساختهاید که وضعیت روانی خوبی ندارند و آیا از آنان گاهی پرسیدهاید که چه حال دارند؟ یا بدون اینکه بپرسید، آنها را بیادب و یا کنارهگیر میخوانید؟ تا هنوز تلاش کردهاید که به آنها توجه داشته باشید و کمک کنید؟
اگر پاسخ شما به این پرسشها مثبت باشد، پس واضع است در دور و بر خود، فرد یا افراد درونگرا دارید؛ اما شاید تا هنوز مواظبت از آنها برای شما مهم نبوده است. در واپسین سالها به اثر پژوهشهای علمی، نتایج قابل ملاحظهیی در پیوند به چرایی و چگونگی ویژگیهای شخصیتی افراد درونگرا به دست آمده است. حتا با به کارگیری از بعضی بررسیهای پزشکی مغز (اسکن)، این را نیز ثابت کردهاند که فرایند جذب اطلاعات در افراد درونگرا نسبت به افراد عادی متفاوت میباشد. اگر شما هم در این جمع هستید جای نگرانی نیست چون شما تنها گیرکرده، در دام این ویژگیهای شخصیتی نیستید.
افراد درونگرا شاید باهم وجوه مشترک داشته باشند؛ اما طبیعتن تفاوتهایی نیز در رفتارها و واکنشهایشان به جهان بیرون دیده میشود. برای شناخت بیشتر درونگرایان میبایست به موارد زیر آشنا شد.
درونگرایی چیست؟
امروز آزمایش درونگرایی یکی از اصلیترین آزمایشها برای تشخیص هویت یک فرد به شمار میرود. افراد درونگرا، لزومن افراد خجالتی نیستند. افراد خجالتی اغلب در معاشرت با دیگران سراسیمه و وهمآلود به نظر میرسند؛ اما بهطور کلی درونگرا گفته نمیشوند. درونگرایان انسانگریزهم نیستند. به باور یکی از پژوهشگران، درونگرایان کسانیاند که دیگران را عریان و پرحرف و خستهکننده مییابند و خود را سالمتر تصور میکنند. برعکس، برونگرایان از افراد پیرامون خود انرژی میگیرند و وقتی تنها بمانند پژمرده و خسته میشوند. اما واقعیت امر این است که هر یک از این دو وضعیت، افراطی و قابل نگرانی است.
اگر شما یک بیرونگرا را ساعتی تنها بگذارید، سرانجام به گوشی خود سر میزند و دنبال یک مشغولیت میرود، اما درونگرایان نیاز به خاموشبودن دارند تا اندکی شارژ شوند.
پشنهاد نگارنده این است که حداقل دو ساعت در روز را برای خود اختصاص دهید و دور از هر گردهمایی اجتماعی در خود و با خود باشید.
درونگرایی، دشمنی با جامعه نیست؛ بلکه یک نشانهیی از افسردگی است. بنابراین ما نباید با پیشفرضهای ذهنی خود را در مورد درونگرایان داوری کنیم. اخلاقن باید در فکر تداوی آنها باشیم و راه بیرونرفت، پشنهاد کنیم. تمرکز و تعمق، نیاز همۀ انسانها است و همه به زمانهای ازآن خود نیاز داریم. مثلن موقع خوابیدن، خوردن و… اما نه به میزانی که همه چیز را از دست دهیم. آنچه که ما باید در دید و بازدیدهای روزمره آن را تکرار کنیم و چون داروی شفابخش به آن عادت کنیم؛ چیزی جز این جملۀ ساده نیست: “من خوبم، تو خوبی؟”
چقدر از مردم درونگرا هستند؟
به اساس یک پژوهش سریع با گوکل، در حدود 25 درصد افراد درونگرا هستند. البته این میانگیر اقلیت میباشد چون درصد بالای از جمعیت را افراد با استعداد تشکیل میدهد.
آیا دورنگرایی سو ءتعبیر میشود؟
برای بیرونگرایان درک درونگرایان خیلی مشکل است. درحالیکه بیرونگرایان برای افراد درونگرا خیلی ساده قابل درک میباشند. درونگرایان در آغاز، بیشتر وقت خود را صرف دانستن ارزشهای انسانی میکنند؛ اما رفتهرفته، این دانستنیها سبب انزوا، خلوتگزینی و درخود فرورفتگی میشود. به حدی از شلوغی و پرحرفی میپرهیزند که سرانجام افراد پیرامونشان را در مورد خود دچار سو برداشت میکنند. چون دیگران این پرهیز را نشانهیی از کبر و غرور یا گستاخی آنها تصور میکنند. اما این را باید قبول کرد که هیچ جادهیی دو سویه، در حرکت نیست.
بیرونگرایان، افراد با درک کم و حتا بیدرک، برای افراد درونگرا میباشند. بیرونگرایان گاهی حتا تصور کرده نمیتوانند که چطور کسی میتواند در تنهایی خودخواسته به سر ببرد. درونگرایان استدالهایی هم در پیوند به چرایی و درونی شدن این وضعیتشان دارند. مثلن یکی از درونگرایان گفته است: “زمانی که خواستهام به یکی از بیرونگرایان، وضعیت خود را توضیح دهم، کمتر قادر به درک وضعیتم بود. بیرونگرایان عمدتن لحظهیی به شرح وضعیتم گوش دادهاند و سپس مشغول به روز خود شدهاند و وضعیت مرا نادیده گرفتهاند. البته این رفتار آنها، مرا بیشترازپیش به فرورفتن به خویش واداشته است.”
آیا افراد درونگرا مظلوماند؟
اینرا باید شما بگویید. افراد درونگرا در سیاست ضعیفاند. چون ترجیح میدهند راحت و بیطرف باشند. اما در آنسوی که نگاه کنی سیاستورزان، سرمایهداران… به چشم میخورد. آیا فقط آنها زاده شدهاند تا لذت زندگی را ببرند؟ اما میدانید چرا افراد درونگرا مردمان سیاسی و سرمایهدار را پوچ و بیمعنی میخونند؟ چون افراد درونگرا خود را ضعیف میپندارند و حس حسودی در آنها بیدارتر از هر چیز دیگری است، همین خود سبب میشود بیشتر از جمعیت دور شوند و در خود فرو بروند.
بیرونگرایان به زندگی پیرامون خود تسلط دارند؛ اما دورنگرا نمیتواند جهان بیرونی خود را مدیریت کند. مگر ممکن است با این همه قوانین و قیود زندگی، فقط نشست و تماشا کرد؟
تنها چیزی که درونگرایان دوست ندارند در مورد آن حرف بزنند، خودشان هستند. دوست ندارند چیزی را در مورد خود تکرار کنند. اما این رفتار از جانب بیرونگرایان با اشتیاق کامل انجام میشود که درواقع این رفتار بیرونگرایان سبب تشدید اعتمادبهنفس، رهبری، خوشنودی، صمیمتشان میشود.
آیا افراد درونگرا مغروراند؟
به شدت گمان میرود که درونگرایان تصور غلطی نسبت به خود دارند که گویا آگاهی بیشتر از دیگران دارند. هوشمندتراند و به خیلی آزادیهای فردی بیشتر از دیگران پابند هستند. درونگرایان از منظر خود به نسبت بیرونگرایان، خود را حساس و مواظب میپندارند. شاید این همه تصورات غلط از آنجا میآید که آنان بیشتر با بیرونگرایان بحث نمیکنند؛ اگر کنند هم بیشتر گفتگوها را با جملات تحقیرآمیز ختم میکنند. درحالیکه بیرونگرایان تمایل بر این دارند تا در جلسات بیشتر حرف بزنند و اطرافیان خود را راضی نگهدارند.
جای نگرانی است که هر رفتار بیرونگرایان از منظر یک دورنگرا زشت و پلید مینماید، تا جایی که دیگر، حتا زحمت به گوش دادن حرفهای همدیگر نمیدهند و سرانجام از خود رفتارهای خشن بروز میدهند.
پس اگر راه بیرون رفتی از چنین وضعیتهایی نیابیم، این یک رویا باقی خواهد ماند که روزی بتوانیم شرایط و وضعیتهای موجود همدیگر را درک کرده و مطابق آن باهم رفتار کنیم. بهترین شیوۀ فوری این است که اگر در وضعیت خوبی قرار نداریم، باید به طرف بگویم که درست است حق باتو است و فقط دفعتن، من در وضعیتی خوبی نیستم و نمیخواهم ادامه دهیم.
چطور باید به درونگرایان پیرامون خود بفهمانیم که ما به دیدگاه آنان احترام داریم و به فکر بهبود وضعیت آنان هستیم؟
نخست، باید به آنها فهماند که وضعیت موجودشان انتخابی نیست. دوم اینکه درونگرایی بودن، یک شیوۀ زندگی سالم نمیتواند باشد. درونگرایی نهایتن میتواند یک گرایش باشد که به اثر یکسری ناگزیریها بهوجود میآید و شما خود را ناگزیر به ادامۀ آن میدانید و روز به روز، این وضعیت در شما به صورت ناخودآگاه افزایش مییابد.
اگر شما درونگرایی را میبینید که در فکر فرو رفته، نباید در جا بپرسید که: “چه شده؟” یا “خوب هستی؟” حتا در چنین وضعیت ترجیح دهید که هیچ چیزی نگویید و فقط بگذارید خود شخص از وضعیت خود برآید، سپس شما میتوانید در یک فرصت مناسب آنها را متوجه بسازید و باید در اینکار حوصلهمند باشید.
نویسنده: جاناتان راخ
ترجمه: سینا حوا
منبع: اتلانتیک