کابل، چیزی بهنامِ شر یا شهر!
کابل با جمعیتِ حدودِ هفت میلیون نفر (قرار گفتهها)، که در خیابانهایی با بیشتر از یکمیلیون وسیلۀ نقلیه، نفساش بند آمده است. طبق آمارهای دادهشده از سوی ریاست محیط زیست کابل، آلودگی هوا هر روز بیش از ۱۳ نفر از ساکناناش را خفه میکند. این عوامل قابلیت زندگی در کابل را در سطح یکی از بدترین شهرهای جهان، برای زیست قرار میدهد.
در همین دهۀ اخیر بود که ارتباط شهروندان افغانستان با دنیا و آشنایی با ابزارهای مدرن روز، تغییر بسیار جدیِ در زندگی شهروندانِ کشور رقم خورد. در این زمان کابل با گسترش بیقاعده و شگفتانگیز، از عرض و طول و ارتفاع باد کرد و تقریبن از یکونیم دهه به اینسو با دور تندتری روند گسترش فیزیکی، مهاجرتهای گروهی و خرابشدنِ زیربناها و خدمات شهری را از سر گذرانده و میگذارند. امروز دیگر کابل بهعنوان الگوی آغازین کلانشهرهای افغانستان، به شهری هولناکی تبدیل شده که بخش عمدهیی از جمعیت آن، یا به اصطلاح شهرونداناش که «شهر» را با وضعیت آنها میسنجند، هم به لحاظ جغرافیایی و هم از حیث شرایط زیست اجتماعی، بیخانمان و حاشیهیی شدهاند. شهروندانِ کابل، از صبح تا شب با انبوهی از مشکلات مقابله میکنند؛ مشکل ترافیک و ازدحام، آلودگی هوا، ناامنی، وقوع حوادثِ ناگوار انتحاری، جنگ، فقر و بیکاری و چالشها و نابرابریهای دیگر. البته این فرآیند و پیامدهایش محدود به کابل نیست و تبعات آن تقریبن به تمام کلانشهرهای کشور نیز رسیده است.
دامنۀ دگرگونی و نوسازی کلانشهرهای کشور در دهههای اخیر وابسته به مدرنیزاسیونی بوده که با کمترین پُشتوانۀ پلانشهری مدون، به دستِ اجراء رفته و تمام تلاش خود را در زمینۀ از بینبردنِ فضای سبز و آبوهوای پاکِ کابل، بهکار بُرده است. این شکلِ استفاده از شهرِ کابل را میتوان بهوضوح در تغییر کاربری فضای اجتماعی شهری دید. از یکسو ساختمانهای غولپیکر، ساختوسازهای گِلی و غیرمعیاری، مسکنهای بهغایت عمودی بیروح و کالاییشدن انحصاری خیابانها که تهدیدی برای بلعیدن شهر اجتماعی – سیاسی در خودش است، از سوی دیگر، تبعید قشر بزرگ اما فقیر شهروندان کشور به حومههای شهری و دامنههای کوهها (کوههای سبز کابل تبدیل شده است به شهرکهایی با ساختوسازهای گِلی و غیرمعیاری شهری). از اینرو، کماکان ما شاهد نابودی بسیاری از عوامل اجتماعی شهری خصوصن در کابل هستیم.
پس از هر اتفاقِ ناخواسته و ناگوار نظیر حملههای تروریستی، انتحار و انفجار، جادههای درونشهری کابل انباشته شده است از سیمهای خاردار، پاسگاهها، بندها و بلوکهای امنیتی که چهرۀ شهر را به شهر نظامی تبدیل کرده است. تولید انبوه و افسارگسیختۀ مکانهای مسکونی غیر معیاری و پلان ناشده، شهرکها در حاشیههای شهر محاصرۀ جادهها توسط کراچیهایی که هم به لحاظ دیداری و هم به لحاظ آلودگی اصوات، آرامش شهر را بههم ریخته است.
این اتفاق در حالی در شهرهایی مثل کابل رخ داده که در فرآیند تاثیرگذار شهرفروشی از سوی زورمندان، شهر تبدیل شده است به کارگاههای بزرگ ساختمانی که مشخصههای دیگری نیز دارد؛ تبعید قشر متوسط به حومههای شهری، جایگزینی فضای سبز به مراکز خرید و محلی برای انبار مردم وغیره. از اینرو، تغییرات شهری مستقیم یا غیرمستقیم، به انبوهی از مصادیق تغییر «زندگی» شهروندان گره میخورد که بهوضوح واجد پیامدهایی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است.
نخستین پیامد این فرآیند در برخورد ما با محل سکونتمان، خبر از گُمشدهیی میدهد که آن را به نحو متناقضی در خیابانها، محلهها و خانۀ پدریمان جا گذاشتهایم. خاطرات سالهای کودکی و جوانی ما در میان ساختوسازهای بیوقفه و پیدرپی دفن شده است؛ در شهری که یکنفس به فاصلهگرفتن از هوای سالم ادامه میدهد. زخمهای این شهر بیهویت، در آشفتگی امروز انسانهای بیخاطره تصویرهای دیروز شهر را محو و ناپدید کرده است. اما از میان تصویرها، نمادها و پیامدهایی که پروژههای نوسازی و بازسازی بر کلانشهرها اعمال کردهاند. این خوانش، ملموسترین وجه از فرایند تغییرات شهری است که همه شهروندان با پوستوگوشت آن را تجربه کرده و میکنند. اما اگر وضعیت امروز شهر را تنها با همین عوامل بخوانیم و پیامدهای دیگر را کنار بگذاریم به اشتباه ماهیتی صرفن رمانتیک به تغییرات شهری دادهایم.
یک پرسشِ روشن: در کلانشهرهای افغانستان که میراث بیش از چند دهه زیر و رو شدن است، و اینک هم برنامۀ حسابشدۀ شهری برای شهروندان آن وجود ندارد، آیا میتوان به «زندگی» ادامه داد؟ سیاستگذاریهای حاکم بر کلانشهرهای کشور سال به سال شرایط دشوارتر و ابهامآمیزتری برای ساکنان شهرها فراهم میکند و ساختوسازهای پُرشتاب، بسیاری از عواملی که شهر را بهعنوانِ یکواحد همبستۀ اجتماعی شکل میدهند، نابود میکند. ترافیک، آلودگی هوا، کمبود فضاهای اجتماعی شهری نظیر پارکهای تفریحی، فضاهای سبز، سینما، قیمتهای نجومی مسکن و اجارهها و دستِآخر، فضایی منفعل و آکنده از تنش؛ ماحصل فرآیند مدیریت امروز شهری در کشور ماست. اینهمه عوامل دست بهدستِ هم داده که آدم بگوید: چیزی بهنامِ کابل، چیزی بهنامِ شر است تا شهر!