کاظمی چرا کشته شد؟/ کاظمی، سیاستمدار آشتیگر
سیاستمداری زیرک که توانسته بود میان تاجیکها و هزارهها آشتی برقرار کند. شاید به همین علت کشته شد. شاید هم برای زیرکی بسیارش.
سیاستمداری خوشتیپ که بدون آن که به چشم بزند مدام لباس اتوکشیده و موهای مرتب داشت، عطرهای اعیانی میپوشید و بسیار خوب، شمرده و دلنشین صحبت میکرد. او را پدر سادات افغانستان میدانستند و حلقۀ آرامش رهبران جهادی بود. همه رهبران به شمول مخالفان و موافقان او را میستودند. شاید به این علت کشته شد.
از طرفی، او وزیری سرسخت بود. به درخواست خلیلزاد برای انحصار تجارت تیل، بیتوجهی تحقیرآمیزی داشت. شاید به این خاطر کشته شد. خیلیها او را کاندیدای بینظیر ریاست جمهوری میدانستند که میتوانست دل هر چهار قوم بزرگ را برباید. او هنوز هم در بین اقوام دیگر بیشتر محبوب است. شاید به این خاطر کشته شد.
او مهارتی بینظیر در تجمیع اهل فرهنگ داشت. اولین سیاستمداری که از ایجاد یک مرکز مسلکی فلمسازی (کابلفلم) حمایت کرد و همین طور شاعران و نویسندگان برجسته را با خود همراه داشت. این توان را داشت که روزنامهنگاری فوقالعاده مثل فاضل سنچارکی را به کار بگیرد و یکی از تاریخیترین نشریههای افغانستان را منتشر کند.
مهندسان جوان را برای تجارت حمایت کرد و وزیری چون محمود بلیغ و دهها مسوول درجۀ یک حکومتی همه دستپروردۀ اویند. دفتر مهمی مثل آیسا را بنیان گذاشت و راه تجارت باز که تازه بود را به خوبی گشود و مدیریت کرد. میزان رابطه سیاسی با همسایگان افغانستان را چنان نگه داشته بود که بعد از او هیچ وقت میزان نشدند.
امروز از اشاراتی که آقای کرزی درباره دشمنیاش با مجاهدین سخن میگوید، میتوان او را برای کشتن کاظمی محاکمه کرد، اگر چه کرزی حقیرتر از توانایی قتل او بود، شاید مثل قصههای تو در توی بورخس، مثل سور بز یوسا، دست شوم قضا همه بدها را با هم برای قتل او متحد ساخته بود.
مرگ کاظمی یک فاجعه بود و یا یکی از سلسلهفجایعی که افغانستان را فراگرفته است، فرقی نمیکند.
بعد از او برادرش، داکتر علی کاظمی جانشین او شد، اما حزبی که میلیونها هوادار داشت و روابطی که عمدتا در ذهن او بود، بیجانشین ماند. حزب اقتدار با عبدالله متحد ماند. عبداللهی که در سوگ او هر سال مرثیه میخواند، حتا سهمیهیی حداقل را از آن دریغ داشت.
هیچ کس نه به دنبال یافتن قاتلان شد که امروزه یک کارگاه خصوصی عادی هم میتواند پیدایش کند و نه کسی توانست میراث او را رهبری کند. سیاستمداری که سیاف، محقق، ربانی و دوستم را با هم به احترام واداشته بود و چه بسا امروز میتوانست چارهساز بحرانها شود، در خاک خفته است. اما به قول منوچهر آتشی :
اما
در كنده ستبر خرگ كهن هنوز
مار دو سر به چله لميده است
با او شكيب تشنگی خشك انتقام
با او سماجت گز انبوه شورهزار
نيش بلند كينه او را
شمشير جانشكار زهریست در نيام
او
ناطور دشت سرخ شقايق
و پاسدار روح سرگردان عبدوست
عبدوی جط دوباره میآید
از تپههای ساكت گزدان
بر سينهاش هنوز مدال عقيق زخم
در زير ابر انبوه میآید
در سال آب
در بيشه بلند باران
تا ننگ پر شقاوت جط بودن را
از دامن عشيره بشويد
و عدل و داد را
مثل قناتهای فراوان آب
از تپههای بلند گزدان
بر پهنه بيابان جاری كند.
نویسنده: وحید معروف
کجای ای نبشته با تیر همخوانی دارد و جواب آن سوال هاست؟