کتانیها همیشه کفشهایی سیاسی بودهاند
کتانی با انتقال نشانههایی دربارۀ هویت ملی، طبقه و نژاد بیانگر چیزی بیش از ورزشدوستی بوده است
بااینکه نمایشگاهِ «بیرون از جعبه؛ ظهور فرهنگِ کتانی»، از زمان گشایش آن در سال ۲۰۱۳ در تورنتو، در حال گشتن دورِ امریکاست، اما هفتۀ پیش در آستانۀ افتتاح آن در موزیم اُکلندِ کلیفرنیا، بحثهای تندوتیزی دربارۀ مسایل مرتبط با نمایشگاهگردانی برانگیخته است. در این نمایشگاه دو جفت از کتانیهای نیو بَلِنس موجود است. این برند بهتازگی، در ماه نوامبر، پس از حمایتِ آشکارش از سیاستهای تجاریِ حمایتگرایانۀ دونالد ترامپ، سیاسی شده است. این حمایت باعث شد که یکی از وبلاگهای نیونازیْ نیو بَلِنس را «کفش رسمی سفیدپوستان» معرفی کند.
واکنش مشتریان خشمگینْ هجوم به رسانههای اجتماعی بود: بهاشتراکگذاشتن تصاویر و ویدیوهایی از کتانیهای نیو بَلِنس که به آتش کشیده شده یا سر از سطلهای زباله و توالتها درآورده بودند. این شرکت بهسرعت بیانیهیی صادر کرد و اظهار داشت که «هیچگونه تعصب و نفرتی را نمیپذیرد»، درحالیکه توأمان سعی داشت مُدعایِ امریکاییبودن محصولاتش را به مردم بقبولاند.
حدود یک ماه بعد، نایکی تبلیغ توییتری جدیدی منتشر کرد که، بهنظر، بیانگر این نکته میرسید که بهاشتراکگذاشتن «نظرات سیاسی» منحرف کردن اذهان از دویدن است، و کفشهای نایکی مشخصن برای دویدن است که طراحی شدهاند. مهم نیست که این تبلیغْ درخواستی از مردمِ خسته از انتخاباتِ طرفدار هر دو حزب باشد یا تلاشی برای پیشگیری از رسواییهایی همانند نیو بَلِنس؛ موضع غیرسیاسی نایکی، با درنظرگرفتن تاریخِ پایپوشی که میفروشد، باورپذیر نیست: کتانیها همواره بومهایی برای نقش و نمایش سیاسی بودهاند، چه برندها این را بخواهند و چه نه.
الیزابت سِمِلهَک، گردانندۀ نمایشگاه «بیرون از جعبه» به من گفت چیزی که نایکی و نیو بَلِنس قادر به فهم آن نیستند این است که «معنای فرهنگیِ در پس کتانیها تبادلنظری است مداوم در حال تحول، میان کسانی که آنها را تولید میکنند و کسانی که آنها را میپوشند.» او متناسب با موقعیت گفت که هرچند درحالحاضر کفشهای نیو بَلِنس نمایش داده میشوند، تغییر آن نیز، بستهبه واکنش بینندگان، ممکن است.
سملهک افزود: «من میتوانم آن مالکیتی را که برندها میخواهند بر پیامشان داشته باشند درک کنم، اما ماهیتِ گفتمانیِ برندسازیْ آشکارا دستکاری در آن را ممکن میکند.» همانگونه که این نمایشگاه نشان میدهد، در طول دویست سال گذشته، کتانیها بر همهچیز، از هویت ملی، نژاد و طبقه، تا مردانگی و مجرمیت، دلالت داشتهاند؛ بهبیان ساده، آنها، با نیت یا بدون آن، آهنرباهایی برای معانی سیاسی و اجتماعیاند، بهگونهیی که آنها را از دیگر انواع پایپوش جدا میکند.
قدمت کفشهای ورزشیای که توان حرکتی را افزایش میدهند و تختهای لاستیکی دارند به قرن نوزدهم بازمیگردد، زمانی که در اصل برای بازی تنیس پوشیده میشدند. البته از همان آغاز، این بهاصطلاح «کتانیها» – دلیل نامگذاری آنها گامهای بیصداست- با دلالتهای ضمنیِ بزهکاری آلوده شده بودند، زیرا انتخاب شناختهشدۀ مردمآزارها، زورگیرها و سارقان بود. معلوم شد که رهایی از این بدنامی بسیار مشکل است؛ عنوان مقالهیی جنجالی در نیویارک تایمز در سال ۱۹۷۹ این بود: «کتانیِ مُدِ روز، برای دوندگان و زورگیرها.»
تا دهۀ ۱۹۲۰ طول کشید تا صنعتیسازی بتواند کفشهای کتانی را، در مقیاسی وسیع، قابلحصول و خریدن کند. این کفشِ ساقبلندِ نخی و لاستیکی، که زمانی نماد اوقات فراغتِ طبقۀ ممتاز در زمین تنیس بود، خود را با ورزش تیمی جدید و تساویگرای بسکتبال وفق داد. شرکت کفش لاستیکیِ کانوِرس -که در سال ۱۹۰۸ برای تولید گالش تأسیس شده بود- در سال ۱۹۱۷ از اولین کفش بسکتبال خود، آل استار، رونمایی کرد. در حرکتی نبوغآمیز در بازاریابی، کانوِرس از مربیان و بازیکنان بسکتبال بهعنوان سفیرانِ برندِ خود دعوت کرد. یکی از آنها چاک تیلور بود، اولین ورزشکاری که نام یک کتانی از او گرفته شده است.
اما سیاست نیز بهاندازۀ ورزش به ظهور کتانیها یاری رساند. همانطور که سملهک توضیح میدهد «صلح شکنندۀ پس از جنگ جهانی اول باعث افزایش علاقه به فرهنگ جسمانی و پیوند آن با ملیگرایی و علم اصلاح نژادِ در حال ظهور شد. کشورها شهروندان را به ورزش ترغیب میکردند، نه صرف بهخاطر سلامت جسمی؛ بل همچنین بهمنظور آمادگی برای جنگ بعدی. در این نکته که در اوج فاشیزم، کتانی تبدیل به یکی از مردمیترین اشکال پایپوش شده بود طعنهیی هم هست.» گردهماییهای ورزشیِ تودهیی یکی از ویژگیهای زندگیِ فاشیستی در آلمان، جاپان و ایتالیا بود، اما کتانیها میتوانستند نمایانگر مقاومت نیز باشند. برتری جسی اوئِنز در رقابتهای المپیک برلین در سال ۱۹۳۶ میزبانانِ نازیِ این رقابتها را بیشتر از این جهت آزرد که او با کفشهای مخصوص دویدن داسْلِر تمرین کرده بود که ساخت آلمان بود. این شرکت بعدها میان دو برادرِ داسْلِر تقسیم شد که یکی سهم خود را پوما و دیگری ادیداس نامید.
در طول جنگ جهانی دوم، زمانی که دولت ایالت متحده لاستیک را جیرهبندی کرد، پس از اعتراضهای گسترده، کتانیها را از این جیرهبندی معاف کرد. این کفشِ خودمانی، کاربردی و ارزانقیمت، هم در زمین بازی و هم بیرون از آن، بدل به یکی از اصلیترین اجزای هویت امریکایی شده بود. تأثیر روبهرشدِ تلویزیون در دهۀ ۱۹۵۰ دو سرمشقِ فرهنگی جدید آفرید: ورزشکارِ شهیر، و نوجوان. جیمز دین، بهطوری مؤثر، کفشهای چاک تیلور را، بهعنوان پایپوشِ برگزیدۀ «شورشیان بیدلیلِ» جوان، ازنو برندسازی کرد.
کفشهای کتانی در تاریخِ جنبشِ حقوق مدنی بدل به پاورقی شدند. در سال ۱۹۶۵، «من جاسوسی میکنم» اولین درام تلویزیونی هفتگی بود که هنرپیشهیی سیاهپوست بهنام بیل کازبی یکی از نقشهای اصلی آن را ایفا میکرد. شخصیت او یک مأمور سی.آی.اِی خوشوخرم بود که، زیر نقش مربی تنیس پنهان شده بود و از روی عادت، کتانیهای ادیداس سفیدی میپوشید که بهسادگی با نوارهای سهگانۀ چشمگیرش قابل شناسایی بود. این کارآگاهِ مُدِ روز، به خاستگاهِ «آبزیرکاه» کتانیها اشاره میکرد و درعینحال، خلاصهیی از اوضاع و احوال آن روز بود. کفشهای کتانی در رقابتهای المپیک مکزیکوسیتی در سال ۱۹۶۸ نقش بارزتری داشتند. در این رقابتها، دوندۀ سرعتِ امریکایی و برندۀ مدال طلا، تامی اسمیت، و همتیمیاش جان کارلوس، برندۀ مدال برنز، هنگام بالارفتن از سکوی اهدای مدال، کفشهای پوما سوِیدشان را درآوردند و با پاهای پوشیده در جراب، با سرهای پایین انداخته و مشتهای افراشتۀ پوشیده در دستکش سیاه، بهحالت سلامِ مخصوص جنبش قدرت سیاه، قدم بر سکو گذاشتند تا نمادِ فقر امریکاییانِ آفریقاییتبار باشند. البته جنجالِ پیروِ آن آسیبی به موفقیتِ سوِید نرساند و این کفشها هنوز هم تولید میشوند.
حوالی همان زمان، شورِ دویدنْ پایپوشهای ساقکوتاهِ پیشرفتهیی را ضرورت بخشید که شباهت کمی به ساقبلندهای بسکتبالِ نخی و لاستیکیِ آشنا داشتند، اما این کفشهای آخرین مدلْ تنها برای دویدن نبودند: آنها بیانیههای رنگی و حسرتآورِ صنعت مُد بودند. در سال ۱۹۷۷ مجلۀ وُگ اعلام کرد «کتانیهای دوندگان واقعی» بدل به نمادهای ثروت و موقعیت شدهاند و غیرورزشکاران مشهوری چون فارا فاسِت و میک جَگِر آنها را به پا میکنند. بهدلیل ساختهای سفارشی برای فعالیتها و همچنین جنسیتهای مختلف، مردم بهجای یک جفت کتانی به یک جاکفشیِ پر از آنها نیاز پیدا کردند. شرکتهای سازندۀ کتانیْ جنبش آزادی زنان را همچون حربهیی تبلیغاتی در آغوش کشیده و کفشهایی را تبلیغ کردند که مخصوص بدن و سبکزندگیِ زنانه طراحی شده بودند.
درحالیکه حومهها از دونده پر میشدند، شهرهای امریکا شاهد افزایشی در تعداد بازیکنان بسکتبال بودند، بهخصوص شهر نیویارک که در آن، سبک جدید و شجاعانهیی این بازی را تبدیل به نمایشی برای خودنمایی مردانه کرد. درست مثل رقص برِیْک، بسکتبالِ حویلی مکتب نیز موفق به آیینیکردن رقابتی جسمانی شد که با جریان اصلی فرهنگ (سفیدپوستان) عجین گشت. در دفترچۀ راهنمای «بیرون از جعبه»، بابیتو گارسیا مورخِ کفشهای کتانی توضیح میدهد که «در دهۀ ۱۹۷۰ بسکتبالیستهای نیویارکی و جماعت هیپهاپْ درک موجود از کتانیها را بهنحوی تغییر دادند که دیگر نه امکانات ورزشی؛ بل ابزارهایی برای بیان اجتماعی بودند. پیشروان فرهنگ کتانی عمدتن… کودکان رنگینپوستی بودند که در دورهیی از رکود اقتصادیْ بزرگ شده بودند.» فلم مستند «پوشیدن لباس نو» در سال ۲۰۱۵ نقش پررنگ کفشهای کتانی را در تاریخ فرهنگی سیاهپوستانِ شهری برجسته و اخذِ آن توسط سفیدپوستان را نشان میدهد.
کتانیِ پارچهیی بیآلایش، که از دهۀ ۱۹۶۰ جای خود را در جهان ورزش به طراحیهای ارگونومیک و مواد آیندهنگرانه داده بود، بهعنوان کفشِ روزمره، زندگی جدیدی یافت. طی چند دهۀ پسازآن، کتانیهای پارچهیی همانقدر معرف ورزشکاران بودند که معرف طغیان جوانی. جوانان نسل بیت، نوازندگان موسیقی راک و اسکیتبوردبازها آنها را برگزیدند، نه ضرورتن به این دلیل که راحت و باحال بودند، بل چون ارزان، معمولی و اصیل بوند. کانوِرس، کِدز و وَنسْ اعتبار خیابانی خود را نه از ستارههای ورزشی؛ بل از رامونز، سید ویشس و کرت کوبین گرفتند. در سال ۲۰۰۸ کانوِرس خشم طرفداران نیروانا را برانگیخت، آنهم با عرضۀ نسخۀ مخصوصِ ساقبلندی که، با بیسلیقگی، از خاطراتِ خوانندۀ فقید پوشیده شده بود. آل استار، که در گذشته تنها در رنگهای سیاه و سفید موجود بود، ناگهان در رنگینکمانی از رنگهای مدِ روز ظاهر شد.
در اوایل دهۀ هشتاد، خیزشِ ایروبیکْ شرکت نایکی را، که شهرتش را مدیونِ کفشهای دو بود، برای تطبیق به دردسر انداخت. در ماهِ فبروری ۱۹۸۴ این شرکت اولین ضرر فصلیاش را گزارش کرد، اما در همان سال نیز قراردادی حمایتی با بسکتبالیستِ تازهکار، مایکل جردن، به امضا رساند. میتوان گفت که امضای این قرارداد لحظۀ تولد فرهنگ مدرن کتانی است. مایکل جردن در بازیهای ان.بی.اِی، در تناقض با قوانین لیگ، کتانی مخصوصش ایر جوردنز را میپوشید. نایکی با کمال میل جریمۀ پنجهزاردالری بهازای هر بازی را میپرداخت و همزمان تبلیغاتی پخش میکرد با این ادعا که «ان.بی.اِی نمیتواند مانع شما برای پوشیدن اینها شود.» اینچنین بود که، وقتی اولین ایر جوردنزها در سال ۱۹۸۵ به فروشگاهها رسیدند، علیرغم برچسب قیمت ۶۵دالری، حالوهوای متمایزِ اعتراض علیه سیستم را با خود داشتند. اما همه هم نمیخواستند مثل مایکل باشند. درحالیکه جردن از قِبَل شراکتش با نایکی ثروتمند شده بود، به سکوت در برابر مسایل سیاسیِ مرتبط با جمعیت امریکاییان آفریقاییتبار متهم شد. گویا در پاسخ گفته بود: «جمهوریخواهها هم کتانی میپوشند.»
محبوبیت روزافزونِ کتانی در هر دو سوی مرزِ سیاسیْ زمینه را برای جنگی فرهنگی و تمامعیار بر سر ارتباط این کفشها با مجرمیت یا عدم آن مهیا کرد. گروه ران دی.ام.سی، یکی از انبوهِ مدافعانِ هیپهاپِ کفشهای کتانی، در آهنگ «ادیداس من» (۱۹۸۶) و در برابر تصویر تبهکارانۀ کتانی بهعنوان «کفشهای مُجرم» از ادیداس سوپراستارزِ بدون بندش دفاع کرد. آنها در این آهنگِ رَپ چنین میخوانند: «کتونیهام رو پوشیدم، اما شَر نیستم.» (جایزۀ گروه، قراردادی حمایتی با ادیداس بود که برای اولین بار با یکی از گروههای موسیقی منعقد میشد.
اما کتانی ایر فورس وانِ تمامسفیدِ نایکی، که در همان سالِ عرضۀ «ادیداس من» روانۀ بازار شد، میتوانست لایق نام «کفشهای مُجرم» باشد. داشتن مقدار کافیِ پول برای بیرونرفتن با ایر فورس وانهای «تازه» یعنی نو و ساییدهنشده، در میان موادفروشان خیابانی، به نشان غرور بدل شد.
سملهک در دفترچۀ راهنمای نمایشگاه مینویسد: «همانند شمایل چندوجهیِ گاوچران، مواد فروش نیز نماد فردگرایی خشنی بود که مُد آن ابرمردانه و بهسادگی قابلبازاریابی بود… بهنحویکه میشد هم از امریکاییبودن و هم از غرابتِ آن منفعت برد.» ای.اف.وان نهتنها بحرانی برای روابطعمومی نشد، بل بلافاصله بدل به آیتمی کلاسیک شد. افزایش قیمت کتانیها و پرستیژِ اجتماعی منجر به شکلگیری موجی از کتانیدزدی شد. رسانههای معترض، در سال ۱۹۹۰ ویدیوهای تبلیغاتی نایکی، بهکارگردانیِ اسپایک لی را بهخاطر چندین «قتل بهخاطر کتانی» مقصر دانستند. بیل کازبی در سال ۲۰۰۴، زمانی که یک پدروارۀ تلویزیونیِ سابقِ محبوب و محترم بود، در سخنرانیِ «پوند کیک» برای انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان به سرزنش کتانیهای گرانقیمت پرداخت و والدین امریکایی آفریقاییتبار را برای دورریختن پول با چنین خریدهای بیارزشی ملامت کرد.
اما رشدِ سفارشیسازی و قابلیتهای کلکسیونی، که موتور محرک آن سایت eBay است، تنها باعث بیشترشدن هزینۀ کتانیها شد. هنرمندان و طراحان ممتاز مُد، همچون پرادا و گوچی، شروع به عرضۀ طرحهای خود یا همکاری با برندهای ورزشی در تیراژ محدود کردند. در این بازارِ مختصِ خواص، کتانیها از ابژههای مصرفی نمادین تبدیل شدند به وسایلی اختصاصی و حامل تفاسیر تکمنظورۀ اجتماعی. در یک موردِ مشهور در سال ۲۰۰۵، هنرمندی بهنام جودی ورتِین کفشهای ورزشیِ برینکو را برای کمک به عبورِ غیرقانونی از مرز مکزیک و امریکا طراحی کرد. او این برینکوها را مجانی بین مهاجران توزیع میکرد و همزمان، در بوتیکی در سن دیگو، هر جفت آن را بهقیمت ۲۱۵ دالر به کتانیبازها میفروخت. چند سال بعد، «اوباما فورس وان»، با طراحیِ هنرمندی بهنام جیم لَسِر، ساختی سفارشی از ای.اف.وان بود که تصویر نیمرخ اوباما را حک شده بر تختِ هر لنگۀ خود داشت. همچنین، مدتها پیش از ماجرای کالین کاپرنیک، ستارۀ ان.بی.ای دواین وِیْد یک جفت کتانی با شعارِ «جان سیاهان اهمیت دارد» عرضه کرده بود.
همانطور که میشد انتظار داشت، برخی از این کتانیهایِ بیانیهیی به تُندروی متهم شدند و برخی نیز به کُندروی. سِریِ کتانیهایی که معمار برزیلی، اسکار نیمایر، در سال ۲۰۱۳ برای کانوِرس طراحی کرد حاوی شعارها و نمادهای پنهان حقوق بشری بود. وبلاگ معماری و طراحی گاردین [در این باره] نوشت: «باید به استقبال این قضیه رفت که نیمایر از این فرصت برای بالابردن آگاهی سیاسی استفاده میکند. اما چند دوجین از کارگرهای کارخانهیی در اندونزی، که کتانیهای کانوِرس را تولید میکنند، بهصورت روزمره در جریان این شغل مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند؛ میخواهم بدانم او در این باره چه میگوید؟»
یکی از مشکلهایی که ممکن است برای کتانیهایی با بارِ اجتماعی به وجود بیاید، این است که نیت، پیام و واقعیتهای تولید همیشه بهراحتیْ همراستا نمیشوند. تعداد کفشهای ورزشیِ سیاسیشدهیی را در نظر بگیرید که برای اغلب مردم بسیار گرانتر از آن است که بخرند و حتا، برای آنهایی که توانایی خرید آن را دارند، انگیزۀ کمی وجود دارد که آنها را از جعبهها بیرون کشیده و ریسکِ ساییدهشدنشان در خیابان را تقبل کنند. درحالیکه طراحان این کفشها آنها را همچون آثاری کنشگرا میبینند، این کتانیهایِ قیمتیترْ برای صاحبانشان بهاحتمال زیاد کالاهایی بهمنظورِ سرمایهگذاریاند: میوههای بهسختی بهدستآمدۀ لیستهای انتظار، قرعهکشیها و صفوف شبانۀ بیرونِ فروشگاههای تخصصی. دفترچۀ راهنمای نمایشگاه «بیرون از جعبه» مقالهیی نیز دربارۀ چگونگی مراقبت از «موزۀ کتانی شخصی» دارد که این سوال را پیش میکشد: اگر یک جفت کتانیْ درون جعبه پیامی دارد، آیا کسی آن را میشنود؟
نویسنده: کیمبرلی کریسمن کمبل
منبع: اتلانتیک/ ترجمان