بازی برعکس خلیلی و تیری که به نشان نخورده است
روز پنجشنبه گذشته، همایشی از طرف حزب وحدت اسلامی به رهبری محمدکریم خلیلی در تالار خیمه لویه جرگه برگزار گردید که در آن افزون بر وی، شماری از چهرههای سیاسی مخالف دولت سخن گفتند که محتوای آن را اظهار عمیق نارضایتی از دولت و مخالفت با سیاست دولت و نگرش رییسجمهور نسبت به فرایند تحولهای سیاسی در کشور شکل میبخشید.
دو موضوع که بیشتر از سایر موضوعها در این همایش توجهبرانگیز بود، یکی عدم یادآوری از نام عبدالعلی مزاری؛ رهبر فقید حزب وحدت بود و دیگری جهت سیاسی این همایش بود که از آدرس بخشی از جامعه هزاره، تریبونی برای اظهار مخالفت مخالفان دولت فراهم گردیده بود، بدون اینکه عوارض آن نسبت به سرنوشت هزارهها مورد تحلیل و سنجش قرار گرفته شده باشد.
آقای خلیلی رهبر حزب وحدت اسلامی و معاون پیشین ریاست جمهوری، یکی از چهرههای تاثیرگذار در تحولهای سیاسی افغانستان میباشد که از او به عنوان سیاستمداری زیرک و باهوش سخن میرود. آنچه اما در روز پنجشنبه از آدرس و امکانات وی به نمایش رفت، درک و دریافت او را از وضعیت موجود، مغایر با ملاحظات سیاسی و سنجش منافع هزارهها نشان میدهد که نهتنها دستآوردی برای وی به ارمغان نخواهد آورد؛ بل عوارض آن در ابعاد و اشکال مختلف بر موقعیت هزارهها اثر خواهد گذاشت.
هزارهها صرف نظر از وابستگیهای مذهبی و اعتقادی و همینگونه خیلی از روشنفکران عدالتخواه از سایر اقوام، مزاری را بهعنوان پیشآهنگ مبارزات عدالتخواهی هزارهها در افغانستان میشناسند. به همین دلیل اظهار تعلق به افکار و اندیشههای او، به احزاب و تشکلهای سیاسی هزارهها اعتبار و مشروعیت میبخشد. افزون بر این، حزب وحدتی که آقای خلیلی رهبری میکند، میراث مستقم مزاری میباشد که به یمن فداکاریهای او و هواداراناش، راه ورود هزارهها را به میدان تعاملات سیاسی در افغانستان باز کرد.
از مزاری به عنوان منادی تحقق عدالت اجتماعی در افغانستان یاد میشود که با اعتبار همین آرمان در تاروپود وجود هزارهها تنیده و نام او از فرایند مبارزات عدالتخواهانه حذفشدنی نیست. هرچند مزاری نقطههای قبل نقد جدی و زیادی دارد و بههمان اندازه که دیگران در خوبی و بدیهای دهه 70 سهیماند، کارکرد و رفتار او هم مورد انتقاد است، اما با این هم به اعتبار تلاشهایی که در یک مقطع خاص زمانی به نمایش گذاشت، اکنون به منبع و مرجع مشروعیتبخش برای تلاشهای سیاسی هزارهها تبدیل شده است.
از همین رو همایش روز پنجشنبه برای آقای خلیلی فرصت بسیار ارزشمند بود که با برشمردن فرازهایی از مبارزات مزاری و تاکید بر ادامه این مبارزات، از یک طرف تعهد و تقید اخلاقی خود را نسبت تحقق عدالت اجتماعی در افغانستان به نمایش میگذاشت و از طرف دیگر هواداران اصلی خود را که هزارهها بود دلگرم کرده و با برانگیختن احساساتشان، حمایت آنها را تجدید و تمدید میکرد.
این رفتار افزون بر تمدید حمایت کثیری از هزارهها از آقای خلیلی، جایگاه و پایگاه او را در تعاملات سیاسی کشور نیز برجسته کرده و در چانهزنیهای سیاسی دریافت امتیازات بیشتری را برای او امکانپذیر میساخت، اما او یا به پندار خود و یا تحت تاثیر مشورتهای نارسای همکاراناش چنین نکرد که علاوه بر از دست دادن یک فرصت کلان سیاسی، تریبونی را برای مخالفان دولت فراهم کرد که لعل به دست نیامد و دل یار نیز رنجید.
اما همان گونه که اشاره رفت، جهت سیاسی این همایش، موضوع دیگری است که تصور میرود نسبت به پیامد و اثرهای آن دقت و سنجش سیاسی صورت نگرفته بود. پیام این همایش مخالفت با دولت و به نوعی همسویی با سیاستهای بازیگران مخالف با حامیان بینالمللی این دولت تعبیر میگردد که در ماههای پسین بازار سربازگیری آنها گرم و پرجوش به نظر میآید.
خلیلی از معماران تیم تحول و تداوم میباشد که در واقع سرور دانش از آدرس وی بر مسند معاونت ریاست جمهوری رسید. ظاهرا این انتخاب آقای خلیلی حالا نتیجه معکوس داشته است. آقای دانش با وجود حمل القاب فریبندهیی مثل دانشمند و آدم منعطف و بردبار؛ اما تا هنوز نتوانسته از یک آدرس کلان سیاسی-دولتی، از همان حلقههای کوچک و خاص پیرامون خود فراتر برود و نه بهعنوان معاون یک کشور؛ بل بیشتر به حیث بلندگو، سخنگو و توجیهکننده سیاستهای داخلی حکومت عمل کرده است و در کنار این، مصروف زدوبندهای کوچک قومی گردیده که در این فرصت، مجالی برای بحث بیشتر آن نیست.
اما اکنون که بیشتر از نیم عمر این دولت گذشته است، ظهور آقای خلیلی در نقش اپوزیسیون و آن هم در شرایطی که بازیهای بازیگران بینالمللی سخت پیچیده به نظر میرسد، از هر چشمانداز که نگریسته شود برای آقای خلیلی که مشروعیت سیاسی خود را از عواطف و احساسات هزارهها میگیرد، سودآورد به نظر نمیآید.
خلیلی با توجه به تجارب طولانی، زیرکی سیاسی و امکانات قابل توجهی که در اختیار دارد هرگاه اندکی بیشتر تامل نماید، میتواند نقش پر رنگی در مدیریت و تحولهای سیاسی ایفا نماید که هم میزان آسیبپذیری هزارهها را کاهش داده و هم از آدرس این جامعه متکثر قومی در تامین امنیت و برقراری صلح و ثبات در کشور اثرگذار واقع شود، اما دیده میشود که وی در این وادیها گذر ندارد.
فرصتی که خلیلی دستکم در سه سال اخیر در اختیار داشت، به خوبی میتوانست حزب تحت رهبری خود را نوسازی و بازسازی کرده و تلاشهای وسیعی برای لابیگری سیاسی مصرف کند که از یک طرف پایگاه مردمی و تشکیلاتی او را تقویت بخشیده و از طرف دیگر با ارتباطات و امکانات قابل اعتماد وارد بازیهای سیاسی شود.
به نظر میرسد خلیلی اقدامهای موثر و تعریفشده در این دو عرصه به انجام نرسانیده و بیشترینه به عنوان یک سیاستمدار آماتور عمل میکند. وی باید دقت کند که سیاستمداری به گونه آماتوری که بیخبری از تاریخ و بیگانگی با تحولها و پدیدههای پیرامون میباشد، در نهایت چالههای تاریک را برای بلعیدن یک سیاستمدار فراهم میکند.
اکنون که آقای خلیلی دراوج پختگی سیاسی قرار دارد، باید اندکی تامل کند که واقعیتهای سیاسی به سرعت در حال تغییرند و سرعت تحولهای سیاسی اغلب غافلگیرکننده است.
در چنین وضعیتی برخورد عاطفی و آماتوری با پدیدهها و واقعیتهای سیاسی، متعارض با منافع سیاسی تعبیر میگردد. اگر وی اراده کرده که نقش اثرگذار در سمتوسودهی تحولهای سیاسی این کشور ایفا نموده و برای جامعه هزاره امید و اطمینان خلق نماید، قبل از همه چیز به بازنگری رفتار گذشته، ساختوبافت تشکیلاتی، ظرفیتسازی حزبی، تحلیل و ارزیابی وضعیت موجود و تعریف پلاتفرم و اهداف روشن حزبی معطوف به همگرایی اقوام ساکن در افغانستان مبادرت ورزیده تا بتواند اعتماد جامعه را نسبت به خود بازسازی کرده و با امکانات و ظرفیت مانورهای بیشتر در بستر تحولهای سیاسی افغانستان نقشآفرینی نماید.
در صورت عدم مبادرت به این اقدامها، تحولهای سیاسی نقشآفرینهای دیگری خواهند آفرید که در چنین وضعیت سیاستمداران آماتور در غبار سرعت تحولها و شتاب زمان گم گردیده و در برگههای تاریخ خواهند نشست.
نویسنده: هادی میران