مقاله

جزییاتی از خانوادۀ بن‌لادن

آن‌ها سه روز بعد در حومۀ جلال‌آباد در شمال شرق افغانستان و در کنار یک دژ خاکی‌رنگ توقف کردند. دیوارهای گلی به ارتفاع 4 متر دور تا دور دژ را احاطه کرده بود و چند برج دیدبانی نیز پشت دیوارها مشغول دیدبانی دادن بودند.

آن دژ در حقیقت خوابگاه اردوگاه تعلیمی القاعده بود که خود در روستای مجاور واقع شده بود و اسامه بن لادن با آب و تاب فراوان آن را «نجم الجهاد» ستاره جنگ مقدس، نام ‌گذاشته بود.

سعد، پسر سوم اسامه، به خاطر فضای اردوگاه آنجا را «جنگ ستارگان» نامیده بود. در هر گوشه و کناری می‌شد صندوق‌‌های مهمات، غذاهای بسته‌بندی‌شده و بطری‌های خالی مواد کیمیایی را یافت. خیریه، مادر اول خانواده، دستور داد تا نظافت صورت گیرد.

زنان فرش‌های پشمی را با میخ از دیوار آویزان کردند تا به عنوان مانع گرما عمل کند و لباس‌های کهنه و مندرس را داخل تشک‌ها کردند تا نرم‌تر شود. آن‌ها تمام رختخواب‌ها را به‌خاطر وجود عقرب و مار دوباره گشتند. کوچه‌های تنگ و باریکی که قطعات را به یک تشناب همگانی وصل می‌کردند نیز نظافت شدند. حتا شخصی مسوول درست کردن نل آب داخل آشپزخانه موقتی شد و سپس یک جنراتور قدیمی را نیز در آنجا راه انداختند. زنان بر اجاق‌های قدیمی مشغول آشپزی بودند. خدیجه، دختر 14 ساله اسامه، همراه فاطمه، خواهر ناتنی 12 ساله او، دو سال پیش و در یک شب با دو جوان عربستانی 30 ساله ازدواج کرده بودند. آن‌ها قبلا صاحب زن و طفل شده بودند، اما به خاطر اینکه از مبارزان مجاهد بودند، با دختران اسامه نیز ازدواج کرده بودند. وفا، همسر سعد بن لادن، نیز مانند اَمال، جوانترین همسر بن‌لادن، به تازگی صاحب فرزند شده بود.

«شایعه عملیات هواپیمایی» در ماه‌های پیش از حمله 11 سپتامبر

همسران اسامه بن لادن به خاطر محافظه‌گرایی مذهبی اجازه نداشتند با ماموران مرد صحبت کنند و از این رو تمام جوانب اخبار مربوط به حملات 11 سپتامبر را رصد می‌کردند. در ماه‌های منتهی به آن شب، شایعه‌یی مربوط به «عملیات هواپیمایی» در سراسر قندهار پخش شده بود، اما هیچ کس خارج از حلقۀ نزدیکان اسامه بن لادن از آن خبر نداشت.

زنان اسامه هیچ سرپناهی نداشتند و اجازه ورود به داخل اتاق‌های‌شان نیز از ماموران مرد سلب شده بود. به همین خاطر، اسامه شخصا به آن‌ها آموزش داده بود که چگونه در صورت نیاز خودشان را منفجر کنند. حتا پسر 9 ساله اسامه، لادِن، نیز در این میان نقش داشت. او باید بر روی زمین دراز می‌کشید تا جت‌های دشمنان را رصد کنند؛ زیرا آن‌ها می‌دانستند که جنگ با امریکا اجتناب‌ناپذیر است.

آن‌ها شب، پیش از خواب، یکدیگر را در آغوش کشیدند، اما یک کلاشینکوف و چند نارنجک را زیر کمپل‌های‌شان پنهان کرده بودند. آن‌ها فقط به فکر دوستان و خویشاوندان خود در شهرها بودند و نمی‌دانستند که چه زمانی می‌توانند مجدد شوهران و پسران خود را ببینند.

زنان اسامه تا همین چند وقت پیش در خانه‌های سمتی در روستایی در جنوب غربی میدان هوایی قندهار زندگی می‌کردند. این اتفاق باعث شد تا ما دید بهتری از زندگی آن‌ها داشته باشیم. برخی از اعضای القاعده شاهد درگیری بین اسامه و عمر بودند. عمر هیچ شباهتی با پدرش نداشت و پس از شنیدن شایعه حملات 11 سپتامبر مجاب شده بود تا آنجا را ترک کند. او نزد مادرش نجوا رفت، اما نجوا حاضر نشد از فرمان شوهرش سرپیچی کند. وی بعدها گفت: «روش خشن پدرم باعث شد تا راه ما برای همیشه از هم جدا باشد.»

همسر جنجالی اسامه بن لادن

نجوا غانم در اواخر ماه اگست سال 2001 [ماه پیش از حمله 11 سپتامبر] تصمیم گرفت تا همراه عمر برود. وی درخواست کرد تا او را نزد خانواده‌اش در سوریه بفرستند. این تصمیم از زنی که 11 فرزند در مدت 26 سال برای اسامه بن لادن به دنیا آورده بود، عجیب بود. نجوا هرگز دوست نداشت عروس جهادی باشد.

او اهل یک خاندان قدیمی و بافرهنگ سوری در شهر لاتکیه بود. در آن شهر، زنان با لباس‌های آزاد در سواحل می‌چرخند. اما نجوا در سال 1974 میلادی یعنی در سن 16 سالگی با اسامه ازدواج کرد. نجوا در آن سن به رانندگیِ گستاخانه‌اش مشهور شده بود. اما نجوا عاشق آن پسرِ چشم خرگوشی فامیل‌شان شده بود: اسامه بن لادن، فرزند هفدهم یک خانواده ثروتمند عربستانی. نجوا پس از ازدواج با اسامه و عزیمت به جده عربستان مجبور شد از چادر و نقاب استفاده کند، اما زیر آن همچنان رژ لب می‌زد و لباس‌های مارک می‌پوشید. نجوا در طول آن سال‌ها اسامه را تحمل کرد. همسران برادران اسامه، نجوا را این گونه یاد می‌‎کنند: «افسرده، کسل و همیشه باردار. او همیشه محو بود.»

او اما هرگز فکرش را هم نمی‌کرد که عاقبت‌اش این چنین شود. البته فقط شایعه عملیات هواپیمایی نبود که نجوا را متقاعد به ترک اسامه بن لادن کرده بود؛ همسران دیگر اسامه نیز دخیل بودند. نجوا هرگز با همسر دوم اسامه چشم در چشم نشده بود و آن‌ها بعدا طلاق گرفته بودند. اما خیریه، همسر سوم اسامه، پیشنهاد خود نجوا بود. برخی از فرزندان نجوا مشکلات رشدی داشتند که احتمالا دلایل ژنتیکی ناشی از ازدواج اقوام نزدیک [نجوا و اسامه] داشت. دو تن از فرزندان‌شان مبتلا به هایدروسفلی بودند و پسر سوم، سعد، نیز از اوتيسم‌ رنج می‌برد. اما اسامه تمایلی به تداوی مدرن نداشت و همه چیز را به خدا واگذار کرده بود!

همسر دوم اسامه: روان‌شناس کودکان

نجوا از یک کلینیک در جده برای درمان فرزندانش کمک خواسته بود و در همانجا با خیریه، روانشناس کودکان آشنا شد. خیریه هفت سال بزرگتر از اسامه بود. اسامه بن لادن تمایل داشت که «برای اسلام» فرزندان زیادی را به دنیا آورد و نجوا پیشنهاد داد که احتمالا خیریه بتواند به او در امر تولد فرزند و آموزش کودکان کمک کند. از نظر اسامه، خیریه شخص مناسبی بود: پیامبر فرمان داده که مردان باید با زنان بدون همسر ازدواج کنند تا آن‌ها نیز لذت مادری را بچشند.

اسامه در نهایت از خیریه صاحب یک فرزند به نام «حمزه» شد. حمزه راه پدرش را پیش گرفت و خیریه نیز به عنوان قاضی برای حل مشکلات عمل می‌کرد. خیریه برخلاف نجوا شخصی مذهبی بود و هنگام ازدواج با اسامه در سال 1985 میلادی در مسیر جهاد قرار گرفته بود.

همسر سوم اسامه «دکتور» بود

صحام، همسر سوم اسامه بن لادن، نیز شخصی مذهبی بود. وی خودش را از نوادگان پیامبر می‌دانست و از دانشگاه مدینه مدرک دکتورا گرفته بود. صحام پیش از ازدواج با بن لادن در سال 1987 میلادی نیز مشغول تدریس بود. اما پس از ازدواج تصمیم گرفت که تا می‌تواند صاحب فرزند شود. تا پیش از حمله 11 سپتامبر، خانه صحام در قندهار بیشتر شبیه صنف درس بود. فرزندان اسامه می‌گویند که گاهی اوقات پدرشان ناگهانی وارد صنف می‌شد و از آن‌ها امتحان ریاضی و انگلیسی می‌گرفت.

اسامه تمایل داشت تا تمام فرزندانش در «جهاد» نقش داشته باشند. دختران اسامه در سنین پایین باید با مجاهدینی که دو برابرشان سن داشتند، ازدواج می‌کردند تا حلقه نفوذ القاعده گسترش یابد. پسران نیز باید آموزش نظامی می‌دیدند.

در این میان فقط نجوا بود که مسوولیت نرم‌تر کردن دنیای کودکان را بر عهده گرفته بود. به همین خاطر کودکان به او وابسته شده بودند. کودکان اسامه از طریق رادیوی نجوا می‌توانستند صدای موسیقی پاپ امریکایی را بشنوند و یا غذاهای فرنگی بخورند.

همسر چهارم اسامه: دختر 18 ساله یمنی

اسامه اما در سال 2000 تصمیم گرفت که با یک دختر 18 ساله یمنی به نام «امال الصداح» ازدواج کند که این کار همه چیز را تغییر داد. کمی پیش از حمله 11 سپتامبر، امال از اسامه صاحب یک دختر شد و نجوا خانه را ترک کرد و جوانترین پسر اسامه و یک پسر معلولش را نیز به همراه خود برد. پس از آن، خیریه و صحام در خانه ماندند ولی امال را بیرون کردند.

ولی حمله یازده سپتامبر از راه رسید و تمام معادلات را بر هم زد.

پیشروی نیروهای امریکایی

جلال‌آباد در نوامبر 2001 هدف بمباران نیروهای امریکایی و سربازان افغان قرار گرفته بود. اسامه بن لادن همراه پسرانش و به طور سر زده وارد دژ زنان شد. صحام و خیریه از خوشحالی بال درآورده بودند و دعا می‌کردند. اما اسامه دستور داد تا سریع وسایل‌شان را جمع کنند؛ زیرا نیروهای «دشمن» در حال پیشروی بودند. وی قصد داشت به مزرعه زیتون خود در «دره ملاوا» راه گریز به کوهستان‌های تورا بورا در شمال شرق افغانستان برود. قرار بود که فقط عثمان و محمد، پسرانش پیش او بمانند؛ حمزه، خالد و لادن باید همراه زنان و کودکان می‌رفتند. سعد باید کاروان زنان و کودکان را هدایت می‌کرد.

اسامه پیش از ترک پسرانش به هر یک، یک عدد «تسبیح» داد و از آن‌ها خواست که «پای اسلام راستین ایستادگی کنند.» قرار شد که خانواده اسامه به لطف مدارک جعلی سودانی [به خاطر زندگی در این کشور در دهه 90 میلادی] خود از یک ایستگاه مرزی دورافتاده وارد خاک پاکستان شوند. پاسپورت‌های عربستانی آن‌ها داخل پاکت گذاشته شده و در جایی مطمین پنهان شده بودند.

امریکا تا دسامبر 2001 میلادی مصمم شده بود که با انحلال القاعده و طالبان، اسامه را پیدا کند. اعضای این گروه به پاکستان می‌رفتند اما به خاطر امضای پیمان «جنگ علیه ترور» پاکستان با جورج بوش، این کشور دیگر مکان امنی برایشان نبود.

خانواده اسامه به سختی از کمین مرزبانان پاکستان جان سالم به‌در بردند و توانستند خودشان را به کراچی برسانند؛ جایی که خالد شیخ محمد، مغز متفکر حملات 11 سپتامبر، منتظرشان بود.

آن‌ها در نهایت به این نتیجه رسیدند که همسران و کودکان بن لادن را به ایران بفرستند. از نظر آن‌ها، ایران با پناه دادن به خانواده عضو القاعده می‌تواند علاوه بر تثبیت جایگاه منطقه‌یی خود، از گزند حملات گروه‌های تروریستی در آینده نیز جلوگیری خواهد کرد. بنابراین قرار شد تا آن‌ها به مزرعه‌یی در شرق زابل راهنمایی شوند.

سعد تصمیم گرفت نزد مادربزرگ خود [مادر اسامه] در جده برود اما صیف به او گوشزد کرد که شهروندی عربستانی‌شان مدت‌ها پیش لغو شده و نزدیکی عربستان به جورج بوش نیز بسیار برایشان خطرناک است. اما شخص دیگر پیشنهاد سفر به ترکیه و از آنجا به سوریه را مطرح کرد. اما صیف گفت که دستگاه اطلاعاتی سوریه با امریکایی‌ها همکاری دارد. صیف همچنین گوشزد کرد که کسی نباید تماس تلیفونی با بیرون برقرار کند که این موضوع به مذاق حمزه خوش نیامد. حمزه فرزند جهاد بود و هرگز طعم صلح را نچشیده بود. او که بر اساس ادعاها حالا در ایران به سر می‌برد، آینده‌یی سر راه خود نمی‌دید. وی در نامه‌‌یی به اسامه بن لادن در سال 2002 نوشت: «پدرم به من چیزی بگو. چه اتفاقی برایمان افتاد؟»

اسامه چند هفته بعد جواب داد: «به همین اکتفا کن که پر از اندوه و پریشانی هستم پسرم.» او می‌دانست که خانواده‌اش در ایران اقامت دارند اما از امنیت‌شان اطمینان خاطر نداشت. پس از مدتی، خانواده بن لادن توسط نیروهای ایران دستگیر و راهی تهران شدند. مدتی بعد سعد صاحب دو دختر و یک پسر به نام اسامه شده بود. اوضاع خیریه نیز به خاطر شرایط جسمی وخیم شده بود.

حمزه برای پیوستن به جهاد اعلام آمادگی کرد. مادرش خیریه نیز اعلام کرد که می‌خواهد پیش اسامه برود. امان، دختر 17 ساله بن لادن، نیز درخواست کرده بود که به مادرش نجوا در سوریه بپیوندد. پس از مدتی، فاطمه متوجه شد که خواهرش خدیجه به خاطر زایمان یک دوگانگی در وزیرستان افغانستان از دنیا رفته است. سعد تصمیم گرفت تا به‌رغم خطرهای موجود، خودش را به پدرش اسامه بن لادن برساند.

فرزندان اسامه پس از مدت‌ها اجازه تماس تلیفونی از طریق تلیفون ماهواره‌‌یی ثریا را کسب کردند اما قرار شد هرگز از مکان دقیق خود سخن نگویند. آن‌ها با عمر نیز صحبت کردند؛ عمر پیش از حملات 11 سپتامبر افغانستان را به مقصد قطر ترک کرده بود و آنجا با زینا، همسر بریتانیایی خود، مشغول زندگی بود. عمر و مادرش نجوا در طول آن سال‌ها برای یافتن خانواده خود به صلیب سرخ جهانی و سازمان ملل نامه‌ می‌نوشتند. اما حالا که از وسط بیابان با آن‌ها تماس گرفته شده بود، عمر تصمیم گرفت تا به آن‌ها کمک کند.

به خانواده بن لادن خبر رسید که «سعد بن لادن» در وزیرستان کشته شده است. امید خانواده اسامه از بین رفته بود. امان، دختر بن لادن، نیز در اوایل سال 2010 میلادی خودش را به مادرش نجوا در سوریه رساند. او حالا به همراه چند نفر از خواهر و برادرانش از جمله فاطمه در جده زندگی می‌کند؛ مادرش نیز اغلب به قطر سفر می‌کند؛ زیرا برخی دیگر از اعضای خانواده‌شان از جمله عمر و لادن ساکن آنجا هستند.

خیریه و حمزه نیز در اواخر سال 2010 میلادی راهی پاکستان شدند تا اسامه را بیابند. خیریه هنگام مرگ اسامه بن لادن در ماه می سال 2011 میلادی در ابیت‌آباد پاکستان کنارش بود اما جان سالم به‌در برد. حمزه نیز در نهایت زنده ماند تا بعدها به یکی از چهره‌های اصلی القاعده بدل شود؛ وی در سال جاری میلادی از سوی ایالات متحده به عنوان یک «تروریست جهانی» معرفی شد. خالد، فرزند اسامه و صحام نیز بر اثر حمله‌یی در سال 2011 کشته شد.

خیریه، صحام و امال که هر سه شاهد مرگ شوهرشان اسامه بن لادن بودند، به مدت یک سال در بازداشت به سر بردند و سرانجام نیز از این کشور اخراج شدند تا به همراه 11 فرزند و نوۀ خود به عربستان سعودی بازگردند. اینک آن‌ها در مجتمعی در حومۀ جده زندگی می‌کنند. محفوظ ابن ولید، دانشمند مذهبی موریتانیایی و دوست و مشاور معنوی اسامه به لادن، نیز در سال 2012 به موریتانی بازگشت.

نوشتار فوق برگرفته از کتاب «تبعید: پرواز اسامه بن لادن» نوشته کتی اسکت-کلارک و ادریان لوی است که در روز 23 می 2017 توسط انتشارات بلومزبری منتشر خواهد شد.

منبع: گاردین

ترجمه: فرادید

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا