پروژههای منطقهیی چین، ثبات منطقهیی در پی خواهد داشت؟
افغانستان در طول چند قرن اخیر همیشه بهعنوان کشور حایل و وابسته در دنیای سیاست تلقی شده که همواره سیاستهایش متأثر از قدرتهای بزرگ شکل گرفته است. در گذشتهها بریتانیای کبیر و روسیه تزاری بر سیاست خارجی ما موثر بودند. در نیم قرن اخیر هم شوروی یا روسیه و ایالات متحده امریکا همواره در دکترین سیاست داخلی و خارجی ما اثرهای جدی داشتهاند.
با این وصف حداقل در سه قرن اخیر، افغانستان بهعنوان یک کشور مستقل، جایگاه مستقل خود را در نظام بینالمللی نیافته و موفق به تطبیق سیاست خارجی موثر نشده است.
این وضع در شرایط فعلی نیز صدق میکند. ما در بیش از یکونیم دهۀ اخیر که حمایتهای قاطع جهانی را با خود داشتهایم باز هم موفق نشدهایم دست کم سیاست خارجی معطوف به نگاه قدرت برتر جهان، یعنی امریکا که بزرگترین حمایتکننده افغانستان بوده، داشته باشیم.
همکاریهای نزدیک حکومت ما با امریکا تا پیش از سالهای ۲۰۱۲ و عقبگردهای جدی پس از آن به رهبری آقای کرزی بیانگر این واقعیت است که افغانستان در شناخت و تعقیب سیاست درست بینالمللی و خارجی همیشه دچار اشتباه بوده است.
هرچند این بحث برای خیلی از کشورهای منطقهیی صدق میکند و خیلی از آنان، سیاست خارجی معطوف به نگاه بینالمللی قدرتهای بزرگ را دارند، ولی افغانستان در این حد نیز ناکام بوده است.
اما برخی از همسایههای ما بهخصوص پاکستان با توجه به نگاه استراتیژیک ایالات متحده امریکا از آغاز جنگ سرد در افغانستان و منطقه، قادر شده است سیاست خارجی خوب و مبتنی بر تیوریهای کنستراکتیویزم را روی دست گیرد و با نظام بینالمللی و کشورهای منطقهیی مبتنی بر نیازهای روز رفتار نماید.
عمق استراتیژیک پاکستان در افغانستان نیز ناشی از همین دیدگاه سازهانگارانۀ سیاست خارجی آن کشور است. از این جهت افغانستان آسیبهای جدی را متحمل شده و هنوز هم خطرهای بالفعل و بالقوهیی را از آدرس پاکستان و سایر کشورهای همسایه داریم.
اما نزدیک شدن پاکستان به چین و برنامههای جدیدی که چین به عنوان بزرگترین اقتصاد دهههای آیندۀ جهان درخصوص پتانشیلهای منطقهیی در نظر دارد، میتواند وضعیت را تا حدی کنترول کند.
سیاست خارجی پاکستان و ایران همواره در برابر افغانستان در تعارض جدی قرار داشته و از این حیث افغانستان خسارت زیادی را متحمل شده است. کشورهای بزرگ هم همیشه تا حدی با افغانستان رفتار کردهاند که منافع خودشان ایجاب میکرده است، اما بحث چین در این میان تا حدود زیادی فرق دارد.
اخیرا پس از نشست «یک کمربند یک راه» در بیجینگ، گفتگوهای همکاریهای عملی میان چین، پاکستان و افغانستان آغاز شده است.
در این گفتگوها کابل خواستار ساخت بندهای آب بر «دریای کنر» در شرق افغانستان، ساخت جاده میان کابل- پیشاور، ایجاد خط آهن میان کابل-پیشاور در شرق، ایجاد خط آهن هلمند- بهرامچه در جنوب و ساخت خط آهن قندهار- چمن در جنوب افغانستان شده است.
این پروژهها به همان میزان که بر اقتصاد افغانستان موثریت دارد، بر اقتصاد منطقهیی و ثبات در منطقه نیز تاثیر دارد. وقتی بحث بازارهای آسیای میانه و مارکیت انرژی آسیای جنوبی به میان بیاید ارزش این پروژهها به خوبی هویداست.
اما پاکستان همیشه رفتارهای غیر پیشبینیشده و مبتنی بر منافع موقتیاش را در قبال افغانستان دنبال کرده است. از این رهگذر نمیشود بر کار درست پاکستان اطمینان داشت. حتا چنین پروژههای مشترکی نیز نمیتوانند ضامن حفظ یکرنگی پاکستان در قبال افغانستان باشد. ولی آنچه در این میان متفاوت است و مایۀ امیدواری، موجودیت چین بزرگ است که به عنوان معمار آینده اقتصاد منطقهیی شرق آسیا، آسیای جنوبی، آسیای میانه و حتا خاور میانه و جهان تلقی میشود. هرگونه تعارض میان کشورهای کوچک، ثبات این پروژۀ بزرگ را که سرآغاز آن با جاده ابریشم جدید شروع میشود، تهدید میکند. از این روی، چین وقتی میخواهد صدها میلیارد دالر هزینه کند و یک اقتصاد زنجیرهیی بزرگ آسیایی را شکل دهد، به کشورهای چون پاکستان اجازه نخواهد داد که حامل خطرهای ولو کوچک باشد.
با این وصف میتوان به آیندۀ افغانستان بنا بر تلاشهای منطقهیی که افغانستان بهدلیل موقعیت جغرافیایی حساساش دارد امیدوار بود. از این رو میتوان حرکتهای مخربانه موقتی پاکستان و ایران را نیز جدی نگرفت، اما شرط در این است که افغانستان در این میان جایگاه خود را بیابد و قابلیتهای لازم برای اجراییشدن چنین پروژهها را در حد توان از خود نشان دهد.