توهم شاعرانۀ امپراتور سرگردان
عطامحمد نور؛ والی ولایت بلخ در سالهای اخیر یکی از چهرههای مطرح در بندوبست ایتلافهای سیاسی در افغانستان بوده است. به دلیل ثروت هنگفتی که در سالهای قدرتش در مزار شریف اندوخته، تلاش کرده است بیشترینه از آدرس سیاسی تاجیکان افغانستان به یک محور سیاسی تبدیل گردد و در همین محور به سیاستگری بپردازد.
در سالهای حکومت آقای کرزی قرعۀ فال به نام آقای نور رقم خورد و او برای مهار جنرال دوستم با استفاده از تمام فرصتهای ممکن به والیگری پرداخت و سرمایه اندوخت. انباشت سرمایه و اعمال قدرت بر یک ولایت مهم و دارای بندر، کم کم آقای نور را به خیال رهبری و محورشدن انداخت تا اینکه پس از مرگ استاد ربانی و به دنبال آن مرگ مارشال فهیم، جادههای محور شدن برای آقای نور هموار گردید.
در آخرین انتخابات ریاست جمهوری با صوابدید برخی طرفهای درگیر در قضایای افغانستان، مبلغ هنگفتی را در اختیار داکتر عبدالله گذاشت تا شاید سهمی بیشتر از قدرت نصیب وی گردد.
بخت یاری نکرد و مرغ دولت بر شانۀ اشرفغنی نشست و آقای عبدالله هرچند با پادرمیانی آقای جان کری شریک بیضمانت قدرت شد، اما بدون اینکه، صلاحیت اعمال نفوذ در دستگاه دولت داشته باشد.
در این بازی داکتر عبدالله در حقیقت پیروز میدان بود؛ چون هیچ چیزی برای باخت نداشت، اما تاوان این بازی در گام نخست بر شانههای آقای نور تحمیل شد که بخش اعظمی از هزینههای کمپاین داکتر عبدالله را متحمل شده بود. تیر آقای نور به هدف ننشست و پس از حوصلهمندی بسیار به دنبال راههای میانبر برآمد تا اینکه خود اعلان کرد آقای عبدالله نتوانسته است در جهت تامین منافع دوستانش گام بردارد و پس از این خود؛ یعنی آقای نور بهطور مستقیم با رییسجمهور اشرفغنی وارد تعامل میشود.
هواداران آقای نور خوشحال بودند که این بار راه رسیدن به سفارتهای افغانستان و به کرسیهای کلیدی دولتی توسط آقای نور باز میشود و به همین سادگی شرایط حضور آنها در ساختار دولت فراهم میگردد. آقای نور در یکی از مصاحبههایش تصریح کرد که برعلاوه خواستهای متعدد، یکی از خواستهای وی از آقای غنی تعداد سی سفارت یعنی معرفی سی سفیر از آدرس وی میباشد.
از متن و محتوای این خواستها پیدا بود که این تعامل به نتیجه نمیرسد و برآوردهشدنی نیست. اما کسی ندانست که این خواستها واقعا از آدرس آقای نور مطرح شده بود یا اینکه وی این خواستها را به منظور فریب افکار عامه و راضی نگه داشتن هوادارانش خوراک رسانهها کرده بود!
سرانجام پس از مدتی روشن شد که مذاکرات آقای نور با رییسجمهور به بنبست کشیده شده. حتا گفته شد که تقاضای درخواست آقای نور برای ملاقات رییسجمهور بارها با تعلل بر خورده است.
در این گیرودار آقای نور به دنبال یک مانور سیاسی برآمد تا از یک طرف انسجام سیاسی و سازمانیاش را به نمایش گذارد و از جانب دیگر برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری ظرفیتسازی نماید. تلاش برای بازسازی جمعیت اسلامی در حقیقت یک مانور سیاسی بود که به نظر میرسد این تیر کهن نمیتواند به نشان جدید اصابت نماید.
آقای نور خود به خوبی میداند که بازیهای پیدا و پنهان و سخت پیچیده در ولایات شمال افغانستان در جریان است. از همین رو در سایۀ این بازی، جغرافیای شمال از اهمیت استراتیژیک برخوردار گردیده است. حریفان آقای نور به شدت در تلاشاند که نقش او را در این بازی کمرنگ کرده و میدان را در اشکال مختلف از وجود او خالی کنند.
در چنین وضعیت، آقای نور بیتردید از متن و محتوای بازیهای سیاسی استخباراتی در شمال آگاهی دارد، اما نمیداند در این میان، نقش خودش چیست و چگونه نقشپردازی نماید. بهطور مثال آقای نور فکر میکند که تضعیف دوستم مثل سالهای گذشته فرصتهای بیشتر و بهتری برای نقشآفرینیهای او فراهم میکند. اما این گونه نیست و شرایط امروز خیلی متفاوت با شرایط دیروز است. در وضعیت امروز شمال، تضعیف دوستم گراف آسیبپذیریهای آقای نور را نیز به شدت بالا میبرد و امکان نقشآفرینیهای او را نیز محدود میسازد.
آقای نور دقت نماید که حزب اسلامی در پیرامون دستگاه قدرتش به بازسازی تشکیلاتی مشغول است و تهدیدهای دیگری نیز در پیرامون او در حال جان گرفتن است. از این رو، با توجه به این وضعیت، آقای نور در شرایط دشوار سیاسی قرار گرفته است که از یک طرف نماینده سیاسی دولت در ولایت بلخ است و از طرف دیگر تلاشهایی را روی دست گرفته که با منافع رییسجمهور همخوانی ندارد.
اگر آقای نور میخواهد نقش محوری و رهبری ایفا نماید، در نخستین اقدام باید مشخص نماید که نماینده سیاسی رییسجمهور در ولایت بلخ است یا رهبر اوپوزیسیون دولت که سیاستهای دولت را به چالش میکشاند!
نویسنده: عبدالله یفتلی