واژههایی که با ما بازی میکنند!
حرف از این جا آغاز میشود که کلمه را چه ظرفیتی است و چه اندازه توان کاربردی دارد؟ آیا میتوان با کلماتی سد راه واقع شد و یا جمعی را با به کارگیری آن پریشان ساخت؟
نوشتهام را با همین دو پرسش آغاز و تا جایی خطرات را تحلیل کردم.
یکی از ویژگیهای سیاست امروز این است خطرهایی که یک جامعه با آن روبهروست بایست مورد تحلیل، تجزیه و تفحص تحلیلگران امور قرار بگیرد که سوگمندانه در جامعه سیاستورز امروز ما به آن کمتر پرداخته میشود. هیچ گونه تیم «مدیریت خطر» و تیمی که خطرها را تعریف، شناسایی، ارزیابی، بررسی، انتقال و در فرجام از میان بردارد وجود ندارد و یا اگر وجود هم داشته باشد منفیگرایانه عمل میکنند.
به هر حال در یک ماه گذشته این کار را به صورت تجربی و فردی انجام دادم که آیا میشود با استفاده از آن راهکارهای درست را پیشنهاد کرد، یا خیر.
در دو ماهی که گذشت حکومت به خاطر آن که اذهان عامه را مصروف بسازد و برای مبارزان، روزنامهنگاران، سیاسیون و جوانان فعال فیسبوکی کار خانگی درست نماید، دست کم طی سه مانور توانست همگان را از برای آن که طشت رسواییشان از بام نیفتد، مصروف سازد. از آن رو که برخورد ملت با قضایا خیلی سطحی و کاملا غیر آکادمیک و غیر حقیقی است، به جای آن که به جنایات روز بپردازند، مصروف «کلمات» خودساختۀ حکومت گردید:
کچالوفروش
هنگامی که مردم عزادار کشته شدن تعداد زیادی از سربازان، افسران، ماموران و مردمان ملکی در شفاخانه چهارصد بستر بودند، سرپرست سخنگوی ریاست جمهوری در یکی از مصاحبههایش با طلوع نیوز تلویحا کلمه «کچالوفروش» را برای بعضی از خبرنگاران به کار برد و آنان را به کچالوفروش تشبیه نمود. این امر باعث شد تعداد زیادی از خبرنگاران سروصدا برپا کنند و حکومت را مورد انتقادهای شدید قرار دهند.
هرچند سرپرست سخنگوی رییسجمهوری از بابت استفاده نادرست و بیجای این کلمه ظاهرا ندامت کشید و وانمود کرد که گویا هدف سو در این زمینه نداشته؛ اما نگارنده به این باور است که استفادۀ یکچنین کلمه در آن برهۀ خاص زمانی به صورت خودآگاه به کار برده شده بود. چون از یکطرف روزنامهنگاران را که هر لحظه خمچه ترشان را روی شانههای عریان حکومت میکوبیدند مصروف ساخت و از سوی دیگر دید مردم را نسبت به این قضیه نیز عوض کرد.
شناسنامههای الکترونیکی
حمله به قول اردوی شاهین یکی از وحشتناکترین و در عین حال بدنام ترین قضیه برای حکومت افغانستان به شمار میرود که در آن بیشتر از ۴۰۰ سرباز سر به کف و جوانان برومند کشور به شهادت رسیدند. این اتفاق یکی از رویدادهای فوقالعاده وحشتناک برای دولت و مردم افغانستان تلقی میگردد. از قراین معلوم بود که اگر دولت آن جنایت را به شکل غیر مستقیم با همین ترفندهای کلمات مهار نمیکرد، امکان سست شدن بیشتر پایههای حکومت نیز بعید به نظر نمیرسید.
اینها «کلمات» و «اصطلاحاتی» بودند که توانستند سر وقت حکومت برسند و نظر مردم و ملت به آن معطوف گردید که جنایتی به این بزرگی به سادگی فراموش مردم گردید و یکباره همگان به فکر شناسنامه برقی افتادند.
حکومت با این نیرنگ و با استفاده از همین ابزار نقد و آماده توانست بزرگترین خطر را مهار بسازد. در فرجام دیده شد که تنها هدف حکومت از یدک کشیدن توزیع شناسنامه برقی، مصروف ساختن نیروی جوان و مبارز بود نه توزیع تذکرههای الکترونیکی.
درشت ساختن زیرپوشی آریانا سعید
الف- تسلیم شدن حکمتیار به دولت جمهوری اسلامی افغانستان، حضور در محافل سیاسی، حمله بالای مطبوعات، بیحیا خواندن روزنامهنگاران و سخنرانیهای وی در ورزشگاه غازی یکی دیگر از مسایل حاد روز به شمار میرود که حکومت را با مشکلهای جدی نظر به سابقهیی که آقای حکمتیار و حزب او داشت روبرو کرده است.
ب- هواخواهان احمدضیا مسعود؛ نماینده فوقالعاده دولت در امور حکومتداری خوب به این باورند اگر دولت تصمیم حکومتداری خوب را دارد چرا آنانی را که در چپاول کابلبانک دست داشتند به دادگاه نمیکشاند و از وظیفهشان سبکدوش نمیسازد؟ اگر هدف دولت از آوردن حکمتیار به کابل ایجاد تفاهم و وحدت ملی است پس چرا احمدضیا مسعود که رسما در دولت ایفای وظیفه مینمود و در طرح و ساختن این حکومت همکاری نیز نموده است و خود یکی از پایههای حکومت وحدت ملی به شمار میرود خانهنشین میگردد؟
ج- هواداران جنرال دوستم نیز از جمله معترضان سراپا قرص حضور حکمتیار در کابل و خانهنشین شدن رهبر میباشند. وقتی حکومت این همه مشکل را در سر راه خود میبیند، پیراهن پوشیدۀ عریان آریانا سعید را از برای آنکه ملت، جوانان، مبارزان و کاربران فیسبوکی را مصروف بسازد تا آنها به مشکلهای اساسی روز نپردازند، توسط شبکهها و اشخاص ویژه به اصطلاح پف میگردد و این قضیه کوچک را آن قدر بزرگ میسازند که حتا بیبیسی با تبانی حکومت آماده میشود با خانم سعید مصاحبهیی اختصاصی در این زمینه انجام دهد.
نتیجهگیری
«کلمات» چنانچه در گذشتهها نیز کاربرد فراوانی داشتند امروز همچنان میتوانند از برای براندازی فکر مردم، اعتراضها، مظاهرات و مشکلهای دیگری که دولت با آن روبهروست، کاربرد بهسزایی داشته باشند و یا قضیه کوچک را بزرگتر از آن چه هست بنمایاند و همچنان برعکس.
از آنجا که ملت به پختگی سیاسی آنچنانی نرسیده و همان اصطلاح «عوام کل النعام» بالایشان به معنای واقعی کلمه صدق میکند، به سادگی از اصل مساله دور میشوند و به جای پرداختن به جان گپ به حاشیهها میپردازند. این کار برای تیوریسنهایی که واقعا بلدند چگونه با کلمات ملت را بازی بدهند، آدمهای این سرزمین را با یدک کشیدن بعضی اصطلاحات و کلمات به دادم بیندازند، کار مشکلی نیست. و این ملت است که هرازگاهی به سادگی و بدون هیچ درد سر به دام خام حکومت میافتد و مصروف نوشتن ایستوتوسهای فیسبوکی به جای تمرکز بالای مسایل اصلی و حیاتی میشوند.
در حیرتم ملت چگونه از رویدادهایی تکاندهندهیی که در کشور صورت میگیرد ساده میگذرند؛ اما به دامن تنگ و پیراهن دریدۀ یک هنرمند چسبیدهاند؟
باید از ملت پرسیده شود جنایات بزرگی که اتفاق میافتند چگونه در یک چشم به هم زدن فراموش میگردند و دامن تنگ آریانا جان و لباس عریان وی مسالهساز میشود؟
نویسنده: زبیر هجران