مقاله

فراز و فرود تروریزم

تروریزم در اشکال مدرن آن مقولۀ نسبتا جدید در محافل اکادمیک است که پس از فروریختن برج‌های دوقلوی مرکز تجارت جهانی در یازدهم ستامبر ۲۰۰۱، با مفاهیم جدید وارد ادبیات سیاسی گردید. رخداد یازدهم سپتامبر سبب گردید که این مقوله به‌صورت جدی و در ابعاد گسترده از دیدگاه‌های متفاوت مورد دقت و پژوهش قرار گرفته و به عنوان تهدیدی جدی برای امنیت جهانی، باعث گردید در تمام کشورهای غربی، قانونی به‌نام قانون مبارزه با تروریزم وضع گردد. آنچه در ادامه می‌آید در واقع فهم نگارنده از این پدیده است.

استفاده از اشکال متفاوت خشونت به‌صورت سیستماتیک،  توسط افراد و اشخاص، سازمان‌های دولتی و یا غیر وابسته به دولت برای دست‌یابی به اهداف از قبل تعیین‌شده که قربانیان آن با آگاهی قبلی – از میان شهروندان عادی انتخاب می‌گردد، ترور نامیده می‌شود. این اهداف می‌تواند سیاسی اقتصادی و دینی باشد. پدیده ترور به قدامت خشونت و خصومت در جوامع انسانی، سابقه تاریخی دارد که در اشکال و ابعاد مختلف تجربه گردیده و تعریف و تفاسیر مختلف از آن ارایه شده است. البته نوع تفسیر و تعبیر از آن نیز بستگی به این دارد که این پدیده در کجا و توسط چه کسانی به مقصد دست‌یابی به چه اهدافی به کار می‌رود. از همین روست که در مورد پدیده تروریزم و اشکال متفاوت آن  تعریف و تفسیر یکسان وجود ندارد. اختلاف نظر در مورد تعریف تروریزم در واقع بازتاب تنش میان دولت‌ها و سازمان‌هایی است که علیه تروریزم در جنگ‌اند و فعالیت‌های تروریستی را حمایت می‌کنند و  این تکتیک را به عنوان ابزاری برای سرکوب مخالفان به‌کار می‌برند.(۱)

کارشناسان این پدیده معتقدند که تروریزم معاصر به‌عنوان یک ابزار، عمدتا در دست سازمان‌های ضعیف و گروه‌های کم‌توان قرار دارد که معمولا از آن به‌منظور اعمال فشار بر دولت‌ها استفاده  می‌کنند. سازمان‌ها و گروه‌هایی که تروریزم را به عنوان یک استراتژی  به کار می‌برند، در واقع فاقد قدرت و توان رویارویی در یک جنگ متعارف هستند. اما در عوض این گروه‌ها به‌صورت پنهانی فعالیت می‌کنند و با استفاده از اشکال متفاوت خشونت، به اعمال و رفتاری دست می‌زنند که توانمندی دولت را برای تامین امنیت به چالش کشیده و در اقتدار آن تزلزل ایجاد نماید. اما بسیاری از این سازمان‌ها و گروه‌ها اهداف تعریف‌شده و بلندمدت دارند که آن را به مراحل مختلف می‌شود دسته‌بندی کرد.

در مرحله اول، هدف این است که با استفاده از اعمال خشونت و ایجاد  وحشت فراگیر، بسیار سریع و به شکل گسترده اعلام موجودیت کرد. رسانه‌های خبری هر حادثۀ مهمی را که حتا در دورترین نقطه دنیا هم به‌وقوع بپیوندد، پوشش خبری می‌دهند و به سرعت در میان مردم پخش شده و وارد افکار عمومی می‌گردد. گروه‌هایی که ترور و خشونت را به کار می‌برند، خوب می‌دانند که از آن چگونه بهره‌برداری نمایند. بمب‌گذاری، عملیات انتحاری و هواپیماربایی در زمرۀ مسایلی هستند که عمدتا در سرخط خبرهای روز قرار گرفته و مثل ساعقه در میان مردم پخش می‌شود.  هدف دوم این است که در ذهن دولت و هوادارن آن نوعی احساس ضعف و ناامنی ایجاد نموده و با بمب‌گذاری و هدف قرار دادن افراد دولتی و غیر دولتی توانمندی عاملان آن برای انجام هر نوع عمل، در معرض دید همگانی قرار گیرد.

هدف سوم این است که دولت را وادار به اعمال خشونت نماید و اعمال خشونت توسط دولت، سبب می‌گردد که حمایت مردم از آن کاهش یافته و جایش را به تردید و بدگمانی بسپارد و احساس همنوایی با مخالفان دولت را تقویت نماید. برای مثال از سازمان آزادی‌بخش الجزایر می‌شود نام برد که علیه حضور فرانسوی‌ها می‌جنگید. این سازمان در سال ۱۹۵۰ با ترویج خشونت و بمب‌گذاری در اماکن عمومی و مناطق پرجمعیت تلاش می‌ورزید  فرانسوی‌ها را وادار به اعمال خشونت نموده و در نهایت فرانسوی‌ها، دقیقا همان را انجام دادند که اهدف اصلی این سازمان را شکل می‌بخشید. فرانسوی‌ها  با تمام غیر اروپاییان به عنوان مظنون به تروریست برخورد کردند و این عمل سبب گردید تمام الجزایری‌ها به  مخالفان سرسخت حضور فرانسوی‌ها تبدیل گردند.(۲) درست همان تاکتیک که  امروز گروه‌های وابسته به القاعده به‌کار می‌برده و یا همان چیزی که غربی‌ها در برابر مسلمان‌ها انجام می‌دهند.

چنانچه اشاره شد، ترور به عنوان یک ابزار و استراتژی توسط گروه‌های ضعیف به منظور ضربه زدن به دولت استفاده گردیده است و بالعکس توسط دولت برای درهم کوبیدن گروه‌های مخالف به کار گرفته شده است. اما تروریزم تا قبل از انقلاب فرانسه ۱۷۹۳- ۱۷۹۴ هیچ گاهی به صورت سیستماتیک ابزار دست نظام سیاسی قرار نگرفته بود. درست در همین سال صدها نفر مظنون به ضد انقلاب، به دستور ماکسی میلینی و روبیس پایری، از تیغ گیوتن گذشته و پیامد این عمل، وحشت و اختناق بی‌مثالی بود که بر تمام اندام جامعه فرانسه سایه افگنده بود. از آن به بعد ترور به عنوان یک تاکتیک و ابزار در اواسط ۱۸۰۰ میلادی توسط گروه‌های انارشیست در اروپا، امریکا و روسیه استفاده گردید که با کشتن افراد مهم و کلیدی، می‌خواستند  ساختار قدرت را متحول و متغیر نمایند.

اما در سال‌های بعد از ۱۹۰۰ میلادی، ترور به عنوان یک تاکتیک عمدتا توسط دولت‌ها استفاده گردیده که در خلال این سال‌ها، ترور به عنوان یک ابزار موثر در دست رژیم‌های توتالیتر قرار داشته است. بعد از اینکه بلشویک‌ها در روسیه قدرت را در دست گرفتند در سال ۱۹۱۷ میلادی، به ابتکار لنین، پولیس مخفیی به‌نام چکن تشکیل گردید که این سازمان تاکتیک ترور را، به عنوان یک ابزار موثر برای تقویت حاکمیت حزب کمونیست به کار می‌بست.

سازمان گشتاپو نیز مانند چکن، در فاصله سال‌های ۱۹۳۳-۱۹۴۵ به‌طور بسیار گسترده، از تاکتیک ترور به عنوان یک وسیله موثر در برابر گروه‌هایی که در پولند فرانسه و چک علیه نازی‌ها مقاومت می‌کردند؛ استفاده کرد. بعد از جنگ دوم جهانی تحول‌های جدیدی در فضای سیاسی ایجاد گردید؛ به گونه‌یی که در بسیاری از ممالک بستری مناسبی را برای شکل‌گیری جریان‌های ملی‌گرا فراهم آورد. این جریان‌ها عمدتا با هدف پایان دادن به  سلطه استعماری کشورهای استعمارگر شکل گرفتند که به‌طور مثال، از ویت مینها در ویتنام، سازمان آزادی‌بخش فلسطین، سازمان آزادی‌بخش الجزایر، پولیس آریو در صحرا و خیلی سازمان‌های دیگر می‌توان نام برد که در همین ردیف قرار می‌گیرند. این سازمان‌ها برای دست یافتن به اهداف‌شان، عمدتا از تاکتیک‌هایی بهره جسته‌اند که در تعریف معاصر، به آن تروریزم اطلاق می‌گردد. اما از دیدگاه  این سازمان‌ها، هر آنچه را که آن‌ها انجام می‌دادند، تلاش و مبارزه مقدس برای حصول آزادی تفسیر می‌گردید.

از چشم‌انداز محققان غربی، تروریزم مدرن را باید در امتداد فعالیت‌های این جریان‌ها جستجو و تحلیل کرد که عمدتا به سال‌های بعد از ۱۹۶۹ میلادی برمی‌گردد. به باور بسیاری از محققان غربی، تاکتیک‌های که ویت مین‌ها در ویتنام و سازمان آزادی‌بخش الجزایر و یا ایرگون‌ها، در فلسطین به‌کار می‌بردند، در واقع منبع الهام برای تروریزم مدرن تلقی می‌گردد. حملات این سازمان‌ها عمدتا متوجه مراکز اقتصادی و دولتی بودند که به باور آن‌ها، مراکز فاشیستی و کاپتالیستی شناخته می‌شد.

ارتش آزادی‌خواه ایرلند، صاف و حماس در فلسطین، حزب‌الله در لبنان و خیلی از سازمان‌های دیگر در آسیا و جنوب شرق آسیا از جمله سازمان‌هایی هستند که بیشترین سهم را در ترویج خشونت و بمب‌گذاری دارند. شیوه‌هایی که این سازمان‌ها به آن متوسل گردیده‌اند، هم  از چشم‌انداز مخالفان آن‌ها و هم از دیدگاه قربانیان این شیوۀ کاری، تروریزم محسوب می‌گردد.( ۳)

بستر تروریزم

انسان‌ها به دلایلی متفاوت به تاکتیک ترور متوسل می‌شوند، علایق قومی، اتنیکی، مذهبی، سیاسی، اقتصادی و شخصی در واقع پدیده‌هایی هستند که انگیزه‌های توسل به خشونت و ترور را فراهم می‌آورند. اما پدیده‌هایی مانند نالسیونالیسم، ایدیولوژی، مذهب و فقر، بیشتر از همه ظرفیت پرورش خشونت و ترور را در خود نهفته دارند؛ چنانچه ناسیونالیسم در قرن اخیر، بستر بسیاری از اندیشه‌های خشونت‌پرور بوده است.

 وجود این باور، در بعضی از گروه‌های قومی که داشتن زبان، فرهنگ و نژاد مشترک، مستلزم سرزمین و نظام واحد نیز می‌باشد، انگیزه‌یی برای بسیاری از خشونت‌آفرینی‌ها را فراهم کرده است.  به‌طور مثال، پی کا کا در ترکیه عامل بسیاری از خشونت و بمب‌گذاری‌ها بوده است که این حزب از چشم‌انداز دولت ترکیه، تروریست معرفی می‌شود. در حالی که از منظر پی کا کا و هواداران آن، این حزب برای تحقق یک حق مسلم که ایجاد کردستان مستقل می‌باشد، مبارزه می‌کند. از همین رو برای ملت‌هایی که به گونه‌یی مورد هجوم استعمار قرار گرفته‌اند و یا مجبور به ترک کشورشان گردیده‌اند، ناسیونالیسم پیام بسیار وسوسه‌انگیز دارد.

ایدیالوژی 

ایدیالوژی در اشکال سیستمی از عقاید سیاسی، بعد از سال ۱۸۰۰ میلادی عامل بسیار نیرومند برای ترویج خشونت بوده است. در این خصوص به سه شکل مختلف از تروریزم ایدیالوژیک می‌شود اشاره کرد که در بستر ایدیالوژی شکل گرفته‌اند و با پشتوانه ایدیالوژی عمل کرده‌اند. این اشکال عبارت‌اند از انارشیزم انقلابی، تروریزم چپ و تروریزم راست.  انارشیزم انقلابی با انگیزه‌های ایدیالوژیک در خلال سال‌های ۱۸۷۰ و ۱۹۲۰  بسیار فعال بوده و به یک رشته بمب‌گذاری‌ها و مرگ بسیاری از چهره‌های سیاسی انجامیده است. قتل ویلیام کینلی؛ رییس‌جمهور امریکا در سال ۱۹۰۱ می‌تواند یکی از این نمونه‌ها باشد.

تروریزم راست، عمدتا توسط سازمان‌های بنیادگرا اعمال گردیده است که از تغییر و تحول رادیکال یک جامعه بسته، به سمت یک جامعه باز و چندفرهنگی و همچنان از شکل‌گیری ساختار سوسیال لیبرالیستی هراس داشته‌اند. این گروه‌ها  بیشتر دارای عقاید راسیستی هستند که باورهای‌شان عمدتا با فاشیزم گره می‌خورد؛ فاشیزمی‌ که شهرت آن در فاصله سال‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۴۰ بر سر زبان‌ها افتاد.

ترور در اشکال فاشیستی آن عمدتا توسط دولت‌های ایتالیا و جرمنی و همچنان  تعدادی از گروپ‌های خورد و کوچک، در گوشه و کنار اروپا اعمال گردیده‌اند که مهاجران خارجی بیشتر قربانیان این شیوه از خشونت بوده‌اند.  تروریزم چپ اما برخلاف تروریزم راست، با اهداف و انگیزۀ ویران کردن بنیادهای اقتصاد کاپتالیستی عمل کرده است که از چشم‌انداز تروریزم چپ، کاپتالیزم  مسوول تمام سیاه‌بختی و فقر مسلط در یک جامعه است.

از این رو، هر عملی که به ختم سلطه کاپیتالیزم منتهی گردد، عمل انقلابی و به نفع طبقه ستم‌دیده تعبیر می‌گردد. تروریزم چپ، برای بار اول در سال ۱۹۶۰ بعد از موجی از اعتراض‌های گسترده  دانشجویی در سراسر جهان، عرض قامت کرد که در فاصله سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ بسیار فعال بوده است.

بادرمین هولف- لیگان در آلمان، ارتش سرخ جاپان، ویدرمین، در امریکا و بریگاد سرخ در ایتالیا، نمونه‌هایی از تروریزم چپ بوده‌اند. 

دین 

دین در سه دهه اخیر، یکی از منابع عمده ترویج خشونت و تروریزم بوده است که در شکل و محتوای یک بستر مناسب  برای پرورش خشونت عمل کرده است و حلقات ترویج خشونت که در بستر باورهای دینی پرورش یافته‌اند کم نیستند.

به باور اغلب از پژوهش‌گران دین، دین و مذهب استعداد و ظرفیت بیشتر از سایر پدیده‌ها، برای پرورش و تربیت جریان‌های خشونت‌گرا را دارند؛ خشونتی که امروز از آن به نام تروریزم دینی تعبیر می‌شود.

در سایه باورهای دینی و ایدیالوژیک، توجیه فراوان برای خشونت‌گرایی وجود دارد که کشته شدن برای خدا و کشتن برای خدا در باور بسیاری از ادیان، یک عمل مقدس پنداشته می‌شود.

جریان‌های دین‌باور،  از جانب خداوند احساس مسوولیت می‌کنند تا هر آنچه را که دین ثواب می‌پندارد، برای انجام آن با توسل به هر وسیله ممکن مبادرت نمایند.

جریان‌های خشونت‌گرا که با الهام از باورهای دینی به اعمال خشونت پرداخته‌اند، فراوانند و گروه‌های بنیادگرای یهود، مانند گروه داکتر گلدستین که در ۲۵  فبروری ۱۹۹۴ حمله بر نمازگذاران مسلمان در مسجدالاقصی را سازمان داده بود و یا مردان مومن مسیحی که در ۲۵ نوامبر ۱۹۹۸ بر روی کارمندان یک کلینک سقط جنین  در امریکا، آتش گشودند، حملات سازمان آزدی‌بخش فلسطین به منافع اسراییل مانند گروگان‌گیری کشتی‌گیران یهودی در سپتامبر ۱۹۷۲ در جرمنی، انفجار در تونلی در جاپان توسط گروه آموشین روکیو در سال ۱۹۹۵، قتل اندرا گاندی و خشونت در هند  توسط بنیادگراهای سیک، حملات انتحاری حماس در اسراییل، خشونت‌های فرقه‌یی که امروز در عراق جریان دارد و همین گونه حملات طالبان و گروه موسوم به داعش در افغانستان و صدها موارد دیگر در نقاط مختلف دنیا، نمونه‌هایی هستند که با الهام از آموزه‌های دینی به آن پرداخته و می‌پردازند.

از همین رو عمل انتحاری که در گذشته چندان مروج نبود و امروز به عنوان یک اسلحۀ نسبتا مدرن وارد میدان خشونت‌آفرینی گردیده است را می‌باید در پیوندهای درهم‌تنیدۀ انگیزه‌های دینی، روانی و اجتماعی تحلیل و تفسیر کرد. (۴)

فقر

فقر در اشکال مختلف آن، یکی از عوامل بسیار مهم برای ترویج خشونت تلقی می‌گردد. فقر با آنکه به‌صورت مستقیم به خشونت منتهی نمی‌گردد اما تحقیقات در این زمینه نشان می‌دهد که فقر یکی از عواملی است که در ترویج خشونت سهم بسیار برجسته دارد. جوامع فقیر به‌صورت بالقوه دارای  استعداد و ظرفیت خشونت‌پروری هستند. بسیاری از  افراد و اشخاص که برای ترویج و اعمال خشونت استخدام می‌گردند، در واقع عمدتا با انگیزه‌های اقتصادی وارد این بازار می‌شوند. در این خصوص به نمونه‌های فراوانی می‌توان اشاره کرد. از آن جمله به گزارشی از خبرنگار بنگاه خبری بی‌بی‌سی در مورد جنگجویانی که در کنار طالبان در افغانستان می‌جنگند.(۵)

از این رو، با توجه به آنچه گفته آمد، پدیدۀ به‌نام تروریزم در ادوار مختلف تاریخ در اشکال متفاوت وجود داشته و اغلب به عنوان ابزار به کار رفته است. اعمال خشونت در ابعاد متفاوت آن، بخشی از تاریخ زیست انسان‌ها را شکل می‌بخشد که در فرم‌های مختلف تولید و بازتولید می‌گردد. اما آنچه امروز به‌نام تروریزم، وارد ادبیات سیاسی گردیده است، تعریف فراگیر و یکسانی برای آن وجود ندارد.

تروریزم معاصر را می‌توان از دیدگاه‌های مختلف و چشم‌اندازهای متفاوت تعریف و تعبیر کرد. چنانچه در آغاز، اشاره رفت،  بسیاری از گروه‌ها و جریان‌هایی که به آن‌ها تروریست اطلاق می‌گردد، از چشم‌انداز خود و هواداران آن‌ها، مبارزان راه آزادی پنداشته می‌شوند. چیزی که کاملا برعکس این ادعاست.

از میان تمام تعاریف که برای تروریزم ارایه گردیده، این تعریف بیشتر قابل قبول به نظر می‌رسد: «هر خشونتی که قربانیان آن به‌صورت خودآگاهانه از میان شهروندان عادی انتخاب می‌گردد، یک عمل تروریستی است.»

اما تروریزمی که امروز با الهام از آموزه‌ها و باورهای دینی اعمال می‌گردد، بیشرینه در بستر آموزه‌های رادیکال اسلامی شکل و شمایل می‌پذیرد. رادیکالیزم اسلامی که در گذشته‌ نه چندان دور به نفع غرب عمل می‌کرد و با حمایت مستقیم غرب، رشد و گسترش یافت، امروز بستری برای بسیاری از خشونت‌های جاری تعبیر می‌گردد.

قتل‌های دسته جمعی در عراق، خشونت‌های فرقه‌یی در پاکستان، انتحار و انفجارهایی که توسط طالبان و گروه موسوم به داعش در افغانستان صورت می‌گیرد و خیلی اتفاق‌های دیگر که از حوصله این بحث خارج است، نمونه‌های برجسته‌یی از ترویج  و توجیه خشونت با الهام از آموزه‌های دینی‌اند که عاملان آن با نیت کسب رضایت خداوند به آن مبادرت می‌ورزند.

نویسنده: هادی میران؛ تحلیلگر

منابع:

۱-  Norell, Magnus (2002) Terror i Guds namn Utrikespolitiska institution,  Stockholm.

۲- Woolf, Alex (2003) Terrorism  Hoddar Wayland.

۳-  .همان اثر

۴-  Ann G. Gaines (1998) Terrorism Chelsea House publishers  Philadelphia

۵-  BBC صحفه فارسی چهارشنبه ۱۰ مارچ ۲۰۰۶ همچنان صفحه انگلیسی  ۲۲ مارچ روز جمعه ۲۰۰۲

نوشته‌های مشابه

دکمه بازگشت به بالا