به دخترتان بیاموزید که به جنسیت خود افتخار کند!
بهمناسبت ۸مارچ
بهحال هیچ فکر کردهاید که چرا اگر در خطاب به یک مرد از واژۀ زن استفاده شود، آن را توهین بهخود قلمداد میکند؟ یا حتا پسرهای کوچک و نوجوان نیز در مقابل واژۀ دختر و هنگام دختر خطاب شدن درک حقیرانه، واکنش معترضانه و حرکت پرخاشگرانه از خود بروز میدهند؛ اما زنان و دختران چنین نیستند.
هیچ یادم نمیرود در دوران دانشجویی خود در خارج از کشور، روزی در صنف هنگام خواندن لیست حاضری، استاد ما نام یکی از دخترهای همصنفیام را به اشتباه بهجای اینکه خانم… بگوید، آقای … قرائت کرد. آن دختر با کمال ادب و احترام، اما با جدیت و شجاعت تمام به این کار استاد اعتراض کرد. باوجود اینکه میدانست به خاطر تکثر نام آقایان و ناگهان رسیدن نام وی بعد از نام چند پسر، استاد سهون و صرف از سر تکرار از پیشوند آقا استفاده کرده و او را نیز آقای ستایش خواند؛ اما آن دختر پرغرور، برای اثبات حق و تثبیت هویت خود و همنوعانش و نیز بهجهت افتخار به جنس خویش به استاد اعتراض و او را وادار به معذرتخواهی کرد.
تا مدتهای زیاد من و خیلی از پرورشیافتگان فضای سنتی، به واکنش این دختر پوزخند تلخی میزدیم، زیرا با همان شکل سنگین و انعطافناپذیر خانوادههای سنتی وارد فضای باز مدنی شده بودیم. راستش را بخواهید گاهی حتی فکر میکنم که زنها صرف برای شستن، رُفتن، پختن و… برای مردها ساخته شدهاند، اینکه آنها نیز چون من موجودی مستقل و دارای احساس، آرزو، غرور و شخصیت هستند گاهی برایم غیر قابل تصور است. نمیدانم که دلیل این فکر پیشزمینههای ذهن نابالغ و پرورش سنتی بههمراه ترس و پسماندههای افکار فرسوده است؛ یا جوّ حاکم بر فضای جامعه و ساختار اجتماعی موجود کشور چنین است؟ هرچه که هست واقعیت است و یک واقعیت تلخ است، اما حقیقت نیست؛ چون حقیقت باید چیز دیگری باشد. با تمام دانش ابتدایی و بینش کهنهیی که دارم لااقل به یک اصل اعتقاد دارم و آن اینکه حقیقت، یک چیز است و واقعیت چیزی دیگر. حقیقت ازلی و ابدی و غیر قابل تغییر است، اما واقعیت موقتی، مقطعی و گاه زودگذر، که ممکن است نظر به شرایط زمان و بُعد مکان حتا ۱۸۰ درجه متحول و دگرگون شود و یا حتی بهطور کلی محو و نابود شود. اما حق و حقیقت همیشه پابرجا، ثابت و پیروز است. حقیقت دلپذیر است ولو که تلخ باشد و واقعیت نازیباست ولو که شیرین باشد.
در جوامعی که ادعای برابری زنها و مردها را دارند، کودکان پذیرای نقشهای جنسیتی کاملن برابر میشوند و در جوامعی که باورها و تعصبهای جنسی حکم فرماست، کودکان نیز به نوعی پذیرای نقشهای جنسی متعصبانه و نابرابر میشوند و به همین ترتیب با گسترش این عوامل، در دوران جوانی افکار و رفتار آنها بهشدت متأثر از این گرایشهای نابرابر جنسی خواهد بود. این رفتارها ابتدا در خانه و سپس توسط خویشاوندان، دوستان، مکتب، برنامههای تلویزیونی، آموزههای دینی و… شکل گرفته و تقویت میشوند.
اما در این میان تاثیر خانواده انکارناپذیر است. والدین با انتقال باورهای تعصبمدار، تبعیضآلود و تحقیرآمیز جنسی، خواسته و ناخواسته در شکلگیری این رفتارها در کودکان نقش بهسزایی دارند. باتوجه به این تاثیرات، محدود نکردن کودکان به نقشهای جنسی خاص و سوق دادن آنها به هر دو سو مفید است، به شرطی که بهکلی منکر تفاوتها نشویم؛ زیرا افراط و تفریط هردو مردود است.
کودکان از سنین پایین، با معنای دختربودن و پسربودن در جامعهٔ امروزی آشنا میشوند؛ آنها در متن جامعه، از میان کلیه رفتارهای آشکار و اشارههای پنهان، تفاوتهای جنسی را تجربه میکنند. تربیت درست آن است که کودک در حال نوجوان شدن هم به نقشهای جنسی خود واقف شود و هم از کلیشههای غلط و تعصبآمیز بهدور باشد؛ مانند اینکه پسران از دختران در ریاضی برترند یا این عقیده که تنها زنان قادر به پرورش کودکان هستند. با رشد سن، این باورها نیز در افراد تقویت شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند.
چگونگی تعامل والدین با کودکان نقش بهسزایی در شکلگیری برخی از این باورهای غلط دارد. آنچه که یک دختر خوردسال باید بداند این موارد است:
اعتمادبهنفس: با تشویق و تحسین به موقع، ویژگیهای خوب را در او گسترش دهید. با گفتن عبارات تشویقی مثلن “تو خیلی شجاع هستی که به تنهایی به حویلی رفتی” بگذارید متوجه شود که شما به او اعتماد کامل دارید و او را دختری باهوش و لایق میدانید.
غرور و استغنا: احساس شایستگی و لیاقت را در کودک خود ایجاد کنید. اجازه دهید هر آنچه را که میتواند، به تنهایی انجام دهد. به طور مثال: شستن پیاله، شانه کردن موها و یا ساختن برخی از مکعبهای پلاستیکی بدون کمک دیگران. شما تنها با تذکراتی جزیی یا با فراهم کردن وسایل مورد نیاز او را در به انجام رساندن کارها یاری کنید.
خلاقیت و هماهنگی: سامان بازیهای مختلفی در اختیار او قرار دهید تا بازیهای او منحصر به نوعی خاص نشود. بهطور مثال: علاوه بر عروسک یا گودی، مکعبهای خانهسازی و انواع توپها و دیگر وسایل بازی که بتواند از آنها بالا رود یا بر آنها سوار شود را نیز در اختیارش قرار دهید.
آمادگی جسمانی: با او به انجام بازیهایی بپردازید که نیاز به فعالیتهای فزیکی دارند. تخلیه انرژی و هیجان ناشی از بازی در زمین بازی مثل ریسمانبازی و یا دویدن و حتی موفقیت در پشتک زدن، برای دخترانی که هنوز برای انجام فعالیتهای ورزشی کوچکاند بسیار مفید است.
مهارت تصمیمگیری: به او امکان تصمیمگیری بدهید و شرایطی فراهم کنید تا خود را در قبال تصمیمهایش مسوول بداند. انتخاب بشقاب و گیلاس مخصوصش و حتی انتخاب همبازیهایش را بر عهدهٔ خود او بگذارید.
کنجکاوی: شرایطی فراهم کنید تا به شناخت محیط اطرافش بپردازد. در سنین کودکی، شرایط خانه را طوری ترتیب دهید که بی هیچ خطری در خانه رفتوآمد کند، همچنین او را با محیطهای عمومی خارج از خانه از جمله پارک، باغ وحش، فروشگاه، سینما، کتابفروشی و… آشنا سازید.
مدنیت و مدنی شدن: خانوادههای بافرهنگ برونداد فرهنگی دارند. بیشتر جوانان بزهکار و نااهل از خانوادههای غیراهلی وارد جامعه میشود. به دخترتان که در آینده نقش محوری در تربیت فرزندان دارد بیاموزید که نه خودش متعصب و تنگنظر باشد و نه فرزندانش، باید او که الگوی تربیتی فرزندان و نسلهای آینده هستند از انگیزههای تبعیضآلود و هیجانات تعصبانگیز پاک و مبرا باشد. با گفتار و رفتارتان، همگرایی، تحملپذیری و دگراندیشی را بهنحوی به او بیاموزید که او نیز بتواند به فرزندانش بیاموزاند.
تصویر ظاهری: ظاهر فیزیکی را برای او پراهمیت جلوه ندهید. سعی کنید بیشتر به تحسین او در به انجام رساندن کارهایش بپردازید تا زیباییاش در لباس مهمانی.
نقشهای جنسی متعارف: ما نه میخواهیم و نه صحیح است که منکر تفاوتهای جنسی شویم. باتوجه به شرایط فرهنگی و خانوادگیتان وظایف و نقشهایی که از او در آینده انتظار خواهد رفت را به او بیاموزید؛ اما از تلقین اینکه چون دختر است فقط باید به فکر آشپزی و بچهداری باشد خودداری کنید، بل در کنار تشویق او برای آموزش مهارتهای مختلف مثل ورزش، هنر، علم و…. به او یاد دهید که زن باشد و از زنبودن و مادربودن در وقتش نهراسد و حتی به آن افتخار کند و به بهترین نحو وظایفش را انجام دهد. حتی به او یا بدهید که چگونه زن و چگونه دختری باشد تا اگر کسی او را قصدن پسر خطاب کرد وی را وادار به معذرت خواهی کند.
ایمان به خدا: دختر شما از همان کودکی باید بیاموزد تا در زندگی بهترین تکیهگاه خداوند است؛ نه پدرومادر و حتی شوهر و فرزندان. خصوصن در جامعهٔ مردسالار افغانستان در سختترین شرایط، خانوادهٔ پدری نیز به داد دختر شوهر کرده نخواهد رسید؛ زیرا براساس رسوم و سنتهای افغانی او را به خانواده شوهر فروخته و در قبال او دیگر هیچ حقی ندارند. لذا زن افغان میماند و خدایش، در مواقع مشکل تنها نیرویی که میتواند کمکش کند خداوند است. این احساس بهترین حامی او در زندگی خواهد بود. زن افغان باید بیاموزد که تا مرد افغان (پدر، برادر، شوهر، پسر) مدنی و متمدن نشود او همچنان «سیاهسر و سیاهبخت» خواهد ماند. لذا این موجود بییارویاور در سختترین لحظهها به قویترین نیرو پناه ببرد، چون پرورش و تفکر پدر، برادر با شوهر و خانوادۀ شوهری همه یکسان است و هیچکس جز خدا و» همت بلند خودش، به داد دختر امروز و زن فردای افغان نخواهد رسید.
محمدواثق حسینی؛ استاد دانشگاه