تیمبازیهایی که رییسجمهور را اغفال کرده است
هرچند حکومت وحدت ملی در پی یک توافق سیاسی میان دو جناح پرقدرت انتخاباتی ۱۳۹۴ به میان آمد، اما نتایج درست آن انتخابات هرگز معلوم نشد که رییسجمهور واقعی کشور کیست؟ غنی یا عبدالله؟
از اینکه هردو طرف ادعای برنده شدن را داشتند، مردم افغانستان ناگزیر فیصله جان کری؛ وزیر خارجه وقت امریکا را لبیک گفتند و ساختار حکومت وحدت ملی را پذیرفتند. اما واقعیت مسلم این است که آقای غنی در برابر رقیبش عبدالله عبدالله، رای قابل ملاحظهیی داشت که سبب شد بتواند وارد بازی قدرت شود.
آرایی که به آقای غنی ریخته شد، اکثر از آدرس قشر جوان و تحصیلکردۀ جامعه بود. در آن هنگام که اکثریت قریب بهاتفاق جوانان مایل به اشرفغنی بودند، تلاش کردند آرای خانواده و دوستان خود را نیز به نفع غنی استعمال کنند.
وقتی جوانان و تحصیلکردگان گفته میشود، منظور تنها جوانان و تحصیلکردگان قوم پشتون نیست. حسب عرف سیاسی مشارکت در انتخاباتها در کشور ما قومی صورت میگیرد، اما در انتخابات ۱۳۹۴ شمار زیادی از جوانان و تحصیلکردگان غیر پشتون فارغ از دغدغههای قومی به اشرفغنی رای دادند.
علت آن هم برنامهها و سخنرانیهای بهروز کمپینی آقای غنی بود. مردم بهطور کل و قشر جوان بهطور خاص در پی تحول و دیگردیسی در حوزههای سیاست و اقتصاد هستند. سخنرانیهای آقای غنی خیلی به این خواستها نزدیک بود و چسب داشت.
اما با اندک زمان پس از پیروزی، برنامهها و حتا موقفگیریهای رییسجمهور غنی منحرف شد و خلاف همۀ وعدههایی که به مردم داده بود، به شعور مردم خندید. باورها بر این است که این حرکت چرخشی رییسجمهور از ادعاهای «اجماع ملی» که همیشه دغدغهاش بود به تکرویهای شدید، دست خودش نبود.
به نظر میرسد رییسجمهور بدون اینکه متوجه شود توسط تیمهای دلقک و غلوگویان اطرافش دور زده شد و در نهایت اینکه اجندای ملی رییسجمهور به اجندای تیمی مبدل گردید.
رییسجمهور غنی با همه مشکلهای که دامنگیر مملکت بوده است، در یکونیم سال اول کارهای موثری هم انجام داد، ولی تیمبازیهایی که در اطرافش شکل گرفت و جریان دارد، بهنظر میرسد ذهن خسته و درگیر رییسجمهور تازهکار را اغفال کرده است.
هرچند آقای غنی بیتردید یکی از چهرههای اکادمیک سیاسی کشور ماست و با سیاستهای جهانی و منطقهیی آشنایی خوبی دارد، ولی آنچه را او از عینک دانش، تیوری و تجارب سیاست به سیاست افغانستان میبیند، چندان مصداق و انطباق ندارد.
در سیاست کشور ما متاسفانه پارادایمها و تیوریهای غالب سیاسی نقش ندارند، بل بیشتر حرامزادگیهای سیاسی خیلی کاربرد دارد که وابسته به تجارب سیاسی در محراق زدوبندهای داخلی کشور ماست. متاسفانه رنج آقای غنی از فقدان چنین فهمی در بازار سیاست کشور ما، موجب ناکامیهای سیاسی وی در این اواخر و نیز سنگینی فشارها بر وی شده است.
به نظر میرسد وارد شدن تیمها و حلقات سیاسی خاص در اطراف رییسجمهور در بزنگاههای سیاسی، برنامههای رییسجمهور را خنثا و جهتهای جدید سیاست را بر وی تحمیل کرده است.
نتیجۀ کارهای تیمی تازه بهدوران رسیدههایی مثل نادر نادری و اکرم خپلواک، رییسجمهور غنی را بیچاره کرده است. این تیمها بیش از اینکه در پی تطبیق سیاستهای ملی و راهاندازی برنامههای ملی رییسجمهور باشند، همیشه در پی رسیدن به منابع قدرت برای همتیمیهایشان از طریق فعالیتهای غیرنهادی، اغفال رییسجمهور و غلوسازی تبلیغاتی نزد وی بودهاند.
در این میان بهخصوص تیم نادر نادری و اکرم خپلواک که از همه به رییسجمهور نزدیکتراند، تلاش دارند حلقۀ دور رییسجمهور را تنگتر ساخته، با برجستهسازیهای کاذب، قدرت رقبا و شرکای قدرت در کشور که عمدتا از جناحهای غیر پشتون شکل گرفتهاند را ضعیف نشان دهند تا از طریق تشویق ذهنیت رییسجمهور به یکهتازی، خود به منابع قدرت بیشتر نزدیک گردند.
این امر موجب شده که عینیتها از چشم رییسجمهور بیفتند و او را راهی سرابهایی نمایند که شکافها و تعارضهای سیاسی در کشور را تقویت میگرداند.
جنجالهای حذف سیاسی سران اقوام غیر پشتون هرچند پهلوهای زیادی دارد، ولی بدون شک یکی از عوامل میتواند همین حلقهسازیهای نامریی تنگ قدرت توسط همین تیمها باشد.
شاید آقای نادری و آقای خپلواک توانستند به منابع و دستهبندییهای بیشتری در قدرت از این طرق دست یابند، ولی با سمتوسودهی برنامههای تیمیشان، رییسجمهور را با نازکیها و شکنندگیهای زیادی مواجه ساختهاند که تداوم آن خطرناک مینماید.
نارضایتیهای وسیع در میان تاجکها، اوزبیکها و برخی از حلقههای موثر سیاسی در کشور، حالا به یک چالش جدی علیه ارگ مبدل شدهاند. چنانکه این حرکتهای ارگ موجب شد، قدرتهای رقیب از جمله سران جمعیت به یک انسجام جدید و قویتری دست یابند و اگر روال همین گونه ادامه یابد، در نهایت به نفع رییسجمهور نخواهد بود.
فعالیت این تیمهای تازهکار و کمتجربه، باعث شده حتا مدیریتهای کلان کشور از جمله لجام مدیریت امنیتی از دست رییسجمهور بیرون گردد. مشکلهای امنیتی چندماه اخیر از حمله به جنبش روشنایی تا چهارصد بستر و از فاجعه قول اردوی ۲۰۰۹ شاهین تا حوادث روزهای اخیر به خوبی نشان میدهند که رییسجمهور بهشدت در یک خلای مدیریت کلان امنیتی به سر میبرد و اگر دست روی جایی میگذارد، صد جای دیگر از دست میروند.
واقعیت سیاسی حاکم بر کشور ایجاب میکند که رییسجمهور بایست به مهرههای اثرگذار ملی برگردد و متوجه تیمبازیها و تیمسازیهای بیاعتماد بیخ گوششاش باشد. در غیر آن، نه این تیمها میتوانند حریف مشکلهای بعدی شوند و نه هم شخص رییسجمهور.
نویسنده: امید کریمی