کابل شهر نظامی نیست؛ موانع را بردارید!
سرانجام خیمههای معترضان «رستاخیز تغییر» برداشته شد، اما موانعی را که قدرتمندان و زورداران در کوچهها و کنار جادههای تمام شهر ایجاد کردهاند، چشم کسی نمیبیند و از آن سخن به میان نمیآورد.
خیمههای معترضین رستاخیز تغییر عبور و مرور شهریان کابل را به برای چند روز متوالی با مشکل مواجه کرده بود که شکایتهای فراوان از این ناحیه روی آنتن رسانهها رفت و سرانجام این مشکل از مسیر راه مردم برطرف شد.
اما مشکل دیگری که از سالهای طولانی بدینسو در اکثر کوچهها و کنار جادههای کابل سر بر افراشتهاند و عبور و مرور مردم و وسایط نقلیه را با مشکل جدی مواجه کرده، همچنان بر سرجایش باقی است و متاسفانه برای حل این مشکل هیچ مرجعی احساس مسوولیت نمیکند.
از بخت ناسازگار مردم این شهر اوضاع چنان خراب شده است که حتا کمیسیون مستقل حقوق بشر که الزاما از حقوق بشری مردم باید حمایت نماید، خود به حقوق بشری شهروندان دستبرد زده و برای تامین امنیت دفتر مرکزی خود در کابل، نصف خیابان را دیوار کانکریکتی گذاشته است.
کسانی که این موانع را برافراشتهاند، بدون استثنا از اراکین بلندرتبه دولت؛ مثل معاونان ریاستجمهوری، ریاست اجراییه، اعضای پارلمان، وزرا و معینان امنیتی، رهبران سیاسی و … میباشند که ظاهرا ادعای خدمت به مردم و پاسداری از حقوق مردم را دارند. اما تا هنوز کسی پیدا نشده که به این خیل خدمتگذار بگوید که صرف نظر از ارایۀ هرگونه خدمت، حضور عالیجنابان با دیوارها و موانعی که در سر هرکوچه و بغل هر سرک بر افراشتهاند، خود سبب ایجاد مشکل فراوان برای مردم گردیده که متاسفانه هر روز بر طول و عرض آن افزوده میگردد.
دولت که اصولا و بر اساس تعهدهای قانونیاش حافظ و مدافع حقوق شهروندان باید باشد، خود نیز بخشی از این مشکل شناخته میشود که هر عضو کابینۀ دولت به قدر توان خود راه را بسته و مردم را با مشکل مواجه کرده است.
جالب است که در هنگام ادعاهای پر مدعا و سخنپراگنیهای خستهکن، تمام ارگانهای دولتی و سازمانهای بینالمللی که در کابل حضور دارند از مردم و ارایۀ خدمات به مردم سخن میگویند اما در آن سوی قضیه تنها پدیدۀ ارزان و بیاهمیت که از چشم و دل آنها افتاده، مردم است؛ درست همین مردمی که هر صبح و شام طمعۀ انفجار و انتحار میشوند و پس از آن به صورت گزارشی روی آنتن رسانهها میروند و دیگر هیچ!
اما واقعیت این است که راهبندی، راهبندی است و در نفس خود هیچ فرقی نمیکند که توسط معترضان صورت میگیرد و یا توسط اراکین بلندرتبه دولت و نمایندگان شورای ملی. در این وسط تنها پدیدهیی که قربانی میشود مردم بیچاره و ناتوان است که افق امیدها و آرزوهایشان تاریک شده و در برزخی از ترس و بیم در میان مرگ و زندگی نفس میکشند.
رخدادهای ناگوار و انفجارهای خونینی که هرازگاهی آرامش کابل را برهم میزنند و نان شهریان کابل را به خونتر مینمایند، بیان این واقعیت تلخ است که ارگانهانهای امنیتی از ضعف دانش و مدیریت رنج میبرند و متاسفانه ارادهیی نیز برای حل این معضل پدید نیامده است که مردم نسبت به فرادی بهترشان امیدوار شوند.
از همین رو هر روزی که میگذرد، از یکسو گراف ناامنی و ترس بالاتر میرود و از سوی دیگر دیوارها و موانع جدید در کوچهها و خیابانها در برابر عبور و مرور مردم قامت بر میافرازند که چهرۀ شهر را به دژ جنگی مبدل کرده است.
شهریان کابل که با این وضعیت بیمسوولیتی کم کم خو گرفتهاند اما کسانی که تازه وارد این شهر میشوند، در اولین نگاه درمییابند که نه وارد یک شهر؛ بل وارد یک دژ و پایگاه نظامی گردیدهاند که هر آن احتمال انتحار و انفجار در آن قابل پیشبینی است.
آیا در این شهر مرجع و منبعی است که برای حل این مشکل پاسخگو باشد؟
هادی میران