افغانستان؛ میدان آزمایش استراتیژیهای نظامی
خاک زخمخوردۀ افغانستان تاریخ طولانی از تجاوزهای عریان و پنهان را به یاد دارد. قدرتهای بزرگ و کوچک در سطوح منطقه و جهان خواستهاند تا از این نقطه که مرکز سوق و ادارۀ بخشی از جهان پر آشوب به شمار میآمده شروع کنند.
بریتانیای کبیر، شوروی سابق و امریکا تنها ابرقدرتهایی نبودهاند که با سرنوشت این سرزمین و ساکنان آن بازی کرده و پس از مدتی با ترک این خاک، خواستهاند روش دیگری را برای بازیهای سیاسی- نظامیشان برگزینند.
کشورهای منطقه نیز یا بخشی از بازیگران بوده و یا دستکم ابزاری برای بازیهای سیاسی بودهاند که قربانی آن افغانستان و مردم این سرزمین بوده است. بدیهی است که برای هیچکدام از این قدرتها، تقدیر و آیندۀ مردم این مرزوبوم مهم نبوده و هدف اصلی، رسیدن به مقاصد سیاسیشان در منطقه بوده است.
ورود ایالات متحده امریکا و ایتلاف تحت رهبری این کشور که عمدتا دولتهای غربی عضو ناتو هستند، در همین راستا قابل تحلیل بوده و از این همین کریدور قابل تحلیل و ارزیابی است.
استراتژی مبارزه با تروریزم این کشور که هدف نهایی آن صدور دموکراسی و ارزشهای مدرن مورد نظرش به افغانستان و منطقه بود، در طول یک و نیم دهه با زور تفنگ و ابزار نظامی اعمال شد؛ رویکردی که جواب مناسبی نداد و در نهایت منجر به شکستی شد که جیمز ماتیس؛ وزیر دفاع این کشور در کمیته دفاعی مجلس سنا به آن اعتراف کرد.
اکنون اما سیاست کاخ سفید بر این امر تعلق گرفته که بار دیگر نیروهای نظامیاش را در افغانستان افزایش داده و به این نتیجه برسد که خروج ناتو در سال 2014 خیلی زودهنگام و یک تاکتیک اشتباه بوده است. استراتژی جدید ایالات متحده امریکا نیز در همین چهارچوب بازتعریف شده و قرار است در اواسط ماه جولای میلادی؛ یعنی تا 14 روز دیگر اعلام گردد.
با این وصف، پرسش این است که آیا استراتژی جدید کاخ سفید که با ماهیت عمدتا نظامی تدوین و بازتعریف شده، پاسخ مناسبی برای ثبات آفرینی در افغانستان خواهد بود؟
آنچه در پاسخ به این سوال به نظر میرسد، جواب منفی است؛ زیرا تجربۀ 14 سال حضور نظامی هزاران سرباز غربی با جنگافزارهای گسترده و بزرگ نظامی در سراسر کشور، نتوانست باعث محو تروریزم در کشور شده و امنیت و آرامش لازم را در این سرزمین اعاده نماید.
اکنون نیز آنچه نیازمند تمرکز بیشتر و دقت نظر اعضای ناتو میباشد، عطف توجه به مراکز تربیتی گروههای تروریستی در خارج از افغانستان از جمله پاکستان است؛ زیرا بدون محو بسترهای آموزشی تروریستها در خارج از افغانستان، امکان ثباتآفرینی در این سرزمین محال خواهد بود.
از سوی دیگر، هرگونه تحول جدید در عرصۀ میدانی افغانستان، تغییر نگاه استراتژیستها و کشورهای صاحب سیاست را به مسأله افغانستان طلب دارد.
به این معنا تا زمانیکه نگاه صاحبان سیاست خارجی به موضوع افغانستان، جنگ نیابتی و رقابت با حریفان منطقهیی باشد، نتیجۀ آن قربانی شدن افغانستان بوده و مفهومی جز اینکه این سرزمین میدان آزمایش سیاستهای قدرتطلبانه باشد، نخواهد داشت.