شاهبیت عیاری
هادی میران؛ نویسنده و پژوهشگر
یادوارۀ سپهسالار (1)
شانزدهم سرطان مصادف است با اولین سالگرد درگذشت سترجنرال سید حسین انوری یکی از فرماندهان و سیاستمداران نامدار جهاد و مقاومت مردم افغانستان که در کنار خوشدرخشیدن بسیار در سنگرهای جهاد و مقامت، در رفاقت و جوانمردی کمنظیر و کمبدیل بود.
آقای انوری در کنار اینکه دوستان و هواخواهان بسیاری داشت، مخالفان سرسختی نیز داشت که برخی مخالف رفتار و موضعگیریهای سیاسی او در برههیی از تاریخ معاصر ما بودند، اما برخی با چشم بسته و تحت تاثیر تبلیغات سیاسی، با او اظهار مخالفت میکردند.
واقعیت طبیعت زندگی آدمها اما این است که هیچ بشری فارغ از سهو و خطا نیست و اگر بشری دچار سهو نگردد، طبیعت بشری او پرسشبرانگیز گردیده و با فلسفۀ تکامل خلقت سازگار نمیآید. از همین رو آقای انوری در کنار کارنامههای درخشان سیاسی و نظامیاش، از لغزشهای سیاسی نیز مصون نبوده، اما آنچه او را نسبت به خیلی از نامآوران پهنۀ جنگ و سیاست در کشور، یک گردن بالاتر و برازندهتر به نمایش میگذارد، عیاری و جوانمردی کمنظیر در اخلاق و رفتار او بود که در پهندشت زندگی به آسانی تکرار نمیشود.
انوری فقید شهامت و شجاعت کمنظیر داشت. در بیان نظر و توضیح اندیشههایش صریح و بیباک بود. اهل تملق و تضرع نبود و در دوستیاش باثبات و محکم بود. کسانی که در کنار آقای انوری بهعنوان سرباز، فرمانده، همراه و همکار حضور داشتهاند، قبل از همه چیز محو جوانمردی و عیاری او بودهاند که در هنگام نیازمندی، تمام امکانات خود را در اختیار دوستانش قرار میداد و خوشحالی آنها را با قیمت گران میخرید. البته با بیگانگان نیز کمتر از دوستانش نبود و تلاش میورزید در ذهن و ضمیر هر مراجعهکننده و ملاقاتکنندهاش زیباترین خاطرهها را برجا گذارد.
علاوه بر فرماندهان و سربازان او، کسانی که با وی روابط دوستانه داشتهاند و یا به دلایل مختلف به او مراجعه کردهاند، اکثر به این واقعیت اعتراف میکنند که انوری در جوانمردی سرآمد روزگارش بود و برای حل مشکل دوستانش از هیچ تلاشی دریغ نمیورزید.
قطع نظر از اینکه در مناسبات اداری و دولتی در خدمت دوستان و مراجعانش بود، اغلب نیازمندیهای مالی دوستانش را نیز با گشادهرویی برآورده میساخت و با لبخند و محبت آنان را بدرقه میکرد.
در مقاطعی که در پستهای دولتی قرار داشت، دروازهاش گشوده بود و به درخواستهای مراجعان مختلف و بهخصوص به مشکلات دوستانش با شهامت و جوانمردی پاسخ میگفت.
در حکومت آقای کرزی زمانی که وزیر زراعت بود، جمع قابل توجهی از مستحقین کار در ادارات دولتی را در آن وزارت استخدام کرد و همین گونه زمانی قبلتر که وزیر کار و امور اجتماعی بود، تعداد قابل توجهی نیز در آن وزارت استخدام گردید.
علاوه بر اینها تعداد زیادی از فرماندهان نظامی که از دانش و تجارب ارزشمند نظامی برخوردار بودند، با حمایت و پشتیبانی وی به درجات بلند نظامی دست یافتند که امروز در سمتهای بلند نظامی و امنیتی در خدمت مردم و وطن قرار دارند.
از اینها که بگذریم، سالهایی که او در ولایت هرات تصدی ولایت را به عهده داشت، یکی از دورههای درخشان در کارنامههای او به عنوان مدافع حقوق مردم و عدالت اجتماعی تعبیر میگردد.
هزارههای ساکن هرات، سالهای حکومت امیر اسماعیل خان را یکی از تلخترین دورههای تاریخ پس از نظام کمونیستی میدانند که در آن سالها به دستور مستقیم امیر اسماعیل خان فروش ملکیت در مربوطات ولایت هرات و حوزۀ جنوب غرب برای هزارهها ممنوع پنداشته میشد و کسانی که قبل از حکومتداری وی ملکیتشان را به هزارهها فروخته بودند، از اجرای قباله و طی مراحل حقوقی به شدت جلوگیری میشد.
امیر اسماعیل خان تعصب صریح و روشن علیه هزارهها داشت. از همین رو از ساکن شدن آنها در هرات جلوگیری میورزید. نقل قولهای از آن امیر روایت میشود که هزارهها را به یهود تشبیه مینمود و سکونت آنها را در هرات به معنای تصرف هرات تعبیر میکرد.
اما وقتی آن امیر از امارت برافتاد، آقای انوری بهعنوان والی هرات، دیوار بلند تبعیض را فرو ریخت و هزارههای ساکن هرات را مثل سایر باشندگان هرات دارای مکلفیت و حقوق مساوی دانسته و تمام موانعی را که در ادارات دولتی و قضایی در برابر هزارهها وجود داشت، از میان برداشت.
درست از آن پس هزارهها در آن شهر شهروندان متساویالحقوق با سایر ساکنان آن شهر شناخته شدند که شهامت این اقدام درج کارنامههای آقای انوری میباشد. در ختم این گفتار، بد نیست خاطرۀ کوچکی را که از وی به یاد دارم، ضمیمه این گفتار کنم:
در آستانۀ سقوط شهر مزار شریف به دست طالبان، از آن شهر گریخته و در بامیان مردد مانده بودیم. چند روزی گذشت که آن شهر به دست طالبان افتاد و رهبران جبهۀ شمال اغلب به بامیان آمدند و آقای انوری نیز یکی از آنها بود.
در عالم نا آشنایی روزی به دیدار آقای انوری رفتم و فرصتی دست داد که برداشتهایم را از آن روزگار آشفته به تفصیل با وی در میان بگذارم. او صحبتهایم را با علاقهمندی شنید و خود نیز در تحلیل و تفسیر اوضاع آن روزگار فراوان سخت گفت.
در هنگام خداحافظی مبلغی روی دستم گذاشت و گفت شاید بتواند گرهی هرچند کوچکی از مشکلاتم را در این سفر و سرنوشت نامعلوم باز نماید.
چرخ سرنوشت چنان چرخید که من ساکن سویدن شوم و درست دو سال قبل وی را در اقامتگاهش در کابل ملاقات کردم. از اوضاع آشفتۀ وطن، از طالبان، از داعش و از نگرانیهای سایهگستر صحبت کردیم.
هرچند از گردش چرخۀ خونین جنگ و گسترۀ روزافزون اندوه مردم سخت خسته بود، اما همچنان از آرزوهای بلندش سخن میگفت. روحش شاد و یادش گرامی باد.