دولت سرگردان و ایتلاف بیدندان
فرید معروف؛ عضو هیات تحریر
در یکی دو روز اخیر، مطبوعات و افکار عامه در افغانستان محتوای دو کنفرانس خبری را به دقت دنبال کرد تا شاید جرقهیی از روشنایی و امیدواری به سمت فردایی که سخت تاریک است، نمودار گردد.
کنفرانس اولی از محمد محقق؛ معاون ریاست اجرایی بود که به دلیل نارضایتی از رفتار رییسجمهور، به تازگی همراه با عطامحمد نور و جنرال عبدالرشید دوستم ایتلافی را به نام ایتلاف نجات افغانستان شکل دادهاند.
کنفرانس دومی از محمداشرف غنی؛ رییسجمهور کشور بود که در مورد تحولهای اخیر در کشور و بهخصوص در واکنش به سخنان آقای محقق و همراهان ایتلافی او سخن گفت و ایتلاف نجات برای افغانستان را فاقد برنامه و راهکار دانست.
آقای محقق نیز ریاست جمهوری را به انحصار قدرت متهم کرد و به قول وی صلاحیت یک مشاور «چولر» رییسجمهور بالاتر از ریاست اجرایی میباشد و این در حالی است که قدرت دولتی بر اساس یک توافق سیاسی نصف نصف تقسیم شده است.
حالا سوال اصلی این است که رییسجمهور درست میگوید که به به دنبال قواعد بازی میگردد یا محقق درست میفرماید که ارگ قدرت را انحصار کرده است؟
این سوال را میشود از چشماندازهای مختلف پاسخ گفت اما به نظر میرسد بهترین پاسخ برای این سوال را در محتوای رفتار ارگ و ریاست جمهوری با پدیدههای سیاسی و محتوای سیاسی ایتلاف نجات برای افغانستان جستجو کرد.
برخورد ریاست جمهوری با حوادث و رخدادهای مختلف سیاسی که در واقع همه پدیدارهای سیاسیاند، مجموعهیی از رفتار رییسجمهور بر علاوه دستگاه عریض و طویل ریاست جمهوری و شورای امنیت میباشد که هرگاه با چشم ژرفنگر سیاسی نگریسته شود، متاسفانه اغلب پریشان، فاقد انسجام سیاسی، فاقد تعریف تیوریک و مطالعات کیفیتی بوده است.
بههمین دلیل ریشههای بسیاری از نابسامانیها و پریشانیهای موجود از ارگ ریاست جمهوری تغذیه میگردد. کارگزاران ریاست جمهوری اغلب کسانیاند که از فقدان سواد فکری و ظرفیت تحلیلی به شدت رنج میبرند و تحت تاثیر احساسات و علایق عاطفی رفتار میکنند که این نقیصه تا به حال سبب مشکل بسیار گردیده است.
از سوی دیگر متعرضان به سیاستهای رییسجمهور نیز اغلب سیاستمدارهای تاریخزده و بیبرنامه میباشند که برای بیرونرفت از بحران موجود هیچگونه طرح و راهکار موثر و منطقی ارایه نکردهاند تا منبع امید و دلگرمی مردم قرار گیرد.
ایتلافهای سیاسی معمولا بهعنوان یک راهبرد معطوف به تحقق اهداف و خواستههای مشترک شکل میگیرد که تا دست یافتن به این اهداف، به ندرت دستخوش فروپاشی میشود.
در کشورهای باثبات، ایتلافهای سیاسی معمولا دولتبرانداز و دولتسازاند که با ایجاد تغییر در محتوای مفاهیم کلیدی بهمنظور عرضه خدمات بهتر و جلب اعتماد و رضایت شهروندان، تلاشها و صفآرایی سیاسیشان توجیهپذیر میگردند.
در افغانستان اما ایتلافهای سیاسی معمولا در خلای اهداف تعریفشده و استراتیژیک شکل میگیرد که اغلب نارسیده به مقصد فرو میپاشد.
بههمین دلیل آنچه آقای محقق در کنفرانس خبری خود اشاره کرد، هرگاه با توجه به نابسامانیهای امنیتی و آشفتگیهای سیاسی و مدیریتی موجود در افغانستان مورد تامل و تفسیر قرار گیرند، هیچ یک از سخنان وی از اهمیت استراتیژیک و ظرفیت مفهومی برخوردار نیست که تاکید و پا فشردن بر آن بتواند شرایط و امکان ایجاد تغییر و تحول را در ساختارهای اساسی کشور و تامین امنیت و آسایش مردم فراهم نماید.
مشکل بنیادی نظام سیاسی در کشور و ایتلافهای سیاسی که در مخالفت با نظام شکل میگیرند، در واقع فقدان ظرفیت تحلیلی و فقر مفاهیم کلیدی معطوف به توسعه و مدیریت میباشد که همین کمبود، نظام سیاسی را به دستگاه ناکارآمد و اهمیت ایتلافهای سیاسی را به اتحادیههای مقطعی تقلیل بخشیده و بیاثر میسازد.
رسم دیرینه سیاسی در کشور ما این است که در منظومه تلاشها و مبارزات سیاسی، اشخاص بر جای استراتیژی مینشینند. از همین رو به جای تاکید بر اصلاح و دگردیسی مفاهیم، جابهجایی و تغییر افراد، تغییر در ساختار مفاهیم پنداشته میشود.
واقعیت اما این است که مشکل ما در افغانستان با افراد نیست و با تغییر و تبدیلی افراد از یک موقعیت به موقعیت دیگر، گره از مشکلات اصلی باز نمیگردد. مشکل اصلی که تمام نابسامانیها و ناگواریهای سیاسی اجتماعی از آن آب میخورند، در واقع فقر ظرفیت تحلیلی و درک واقعیتها و فقر مفاهیم کلیدی معطوف به توسعه و امنیت میباشد که وضعیت موجود را پدید آورده و بحران جاری را گسترش بخشیده است.
از همین رو ارگ ریاست جمهوری میباید با حوادث و رخدادهای سیاسی برخورد مسوولانه کرده تا آن گره که به دست امکان گشودن دارد، نیاز به دندان نیفتد و ایتلاف نجات برای افغانستان نیز میباید یک سلسله مفاهیم کیلدی مثلا انسانی ساختن سیاست، تحقق عدالت اجتماعی معطوف به شهروندمداری و خیلی مفاهیم دیگر که بخشی از بدنه اصلی توسعه و امنیت دانسته میشوند را بخشی از اهداف سیاسیشان بر میگزیدند تا میان اهداف این ایتلاف و نجات مردم افغانستان از مصیبت جاری، پیوند مستحکم ایجاد گردیده و تلاشهای سیاسی این ایتلاف از اهمیت استراتیژیک برخوردار میگردید.
اما آنچه را ارگ ریاست جمهوری به نمایش میگذارد و همین گونه اهدافی را که در حال حاضر ایتلاف نجات برای افغانستان مورد تاکید قرار داده، نه تنها امیدوارکننده نیستند؛ بل در یگ نگاه ژرف سیاسی، فقدان خرد و عقلانیت سیاسی را به نمایش میگذارد.
فراموش نکنیم که ضرورت اول مردم قطع جنگ، تامین صلح و ثبات سیاسی در کشور میباشد. با کمال تاسف توجه به این ضرورت، هم در رفتار ارگ، هم در برنامههای ایتلاف نجات و هم در منظومه تفکر سیاسی جریانهای سیاسی دخیل در بحران افغانستان جا ندارد.
بنابراین هرگونه تلاش سیاسی و یا ایتلاف سیاسی که بهمنظور مهار جنگ و خشونت در افغانستان صورت بگیرد، اقدامی نیک دانسته میشود، اما حل مشکل اساسی در این کشور زمانی امکانپذیر میگردد که تلاشهای سیاسی در گام نخست معطوف به اصلاح و غنامندی مفاهیم کلیدی و بهصورت مشخص معطوف به قطع جنگ، تامین صلح و ثبات استوار گردد.