متهمان جنگسالار و رییسجمهور «متفکر»
حسن دوم، پادشاه مراکش بعد از به قدرت رسیدن متوجه شد که تهدید عمده توسط جوانان بیکار متوجه نظام اوست. او با قراردادهایی که با کشور فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی میبنندد، بخش عمدهیی از نیروی بیکار خود را به اروپا فرستاده و به این ترتیب از شورش علیه دولت بهخصوص در مناطق روستایی جلوگیری میکند.
بعدها همین مهاجران پول هنگفتی را از راههای رسمی و غیر رسمی به خانوادههای خود در مراکش میفرستند. دولت مراکش با درک اهمیت پول فرستاده شده، بانک مرکزی مراکش را موظف میسازد تا مهاجران کارگر در کشورهای اروپایی از طریق این بانک و از راه مطمینتری پول را حواله کنند و در پهلوی بانک مرکزی نهادهای دیگری را همچنان موظف میسازد که مهاجران کارگر بتوانند در کشور خود سرمایهگذاری نمایند.
به این ترتیب کشور مراکش در آغاز اولین دهۀ قرن بیستویکم برای اکثریت کشورها، نهادها، بانکهای بینالمللی و موسساتی که در راستای مهاجرت کار میکردند به الگویی تبدیل میشود که از اهمیت نیروی مهاجر خود آگاه بوده و توانسته از پولهای فرستاده آنها برای کارهای زیربنایی و توسعهیی در کشور مبدا استفاده اعظمی نماید.
با این مقدمه شاید خواننده به این بیندیشد که اشرفغنی بهحیث متفکر و دانشمند و مولف اثر مهمی چون «بازسازی کشورهای ناکام»، آیا از اهمیت درازمدت مهاجرت آگاه نبود که با اتحادیه اروپا موافقت کرد تا مهاجران افغان دوباره به کشورشان فرستاده شوند؟
شاید مانند بسیاری از افراد که این روزها رییسجمهور را متهم به ناآگاهی از وضعیت موجود میکنند جواب ما نیز «نه» باشد. این «نه» تقریب حکایتگر تمام قضاوتهای ما در مورد رییسجمهور و وضعیت موجود است که بهطور گسترده متاثر از تبلیغات گروههای متهم به «جنگسالاری» و جهادی است که سود خود را در عدم موجودیت یک دولت مقتدر میدانند.
سال قبل در آستانۀ کنفرانس بروکسل سندی از مقر اتحادیه اروپا به رسانهها درز کرد که اتحادیه اروپا کمک سالانه خود را مشروط بر این میساخت که دولت افغانستان در مقابل آن باید با برگشت مهاجران افغان از اتحادیه اروپا موافقت کند.
این شرط اتحادیه اروپا رییسجمهور غنی را در شرایط دشواری قرار میداد. وضع بیثبات افغانستان ایجاب میکرد که رییسجمهور کمکهای مالی اتحادیه اروپا را که تاثیرات بالقوه و فوری بر وضع افغانستان میگذاشت در عوض برگشت پناهندگان افغان که میتوانست در درازمدت برای افغانستان موثر واقع شوند به ناچار بپذیرد، اما آنچه ناآگاهانه بیشتر مورد نقد قرار گرفت موافقت رییسجمهور در رابطه با بازگشت مهاجران بود تا مجبوریت رییسجمهور در مقابل خواست اتحادیه اروپا.
از آنجا که بازار شایعه و نفرتپراکنی در افغانستان گرم و بسیاری از درک ماجراهای پیچیدۀ سیاسی عاجز هستند، حتا مهمترین کارهای اشرفغنی را هم به دیده شک مینگرند.
رییسجمهور با برنامههای اقتصادی درازمدتی که دارد میتواند کشور را به سوی ثبات اقتصادی و امنیتی ببرد. این طرحها نه تنها دشمنان خارجی دارند؛ بل با مخالفت گستردۀ افراد با سابقه جنگسالاری که در ۱۶ سال گذشته بر منابع عایداتی تکیه زدهاند همچنان روبهرو است.
همراه ساختن امریکا و پشتیبانی از سیاست خارجی افغانستان در مقابل پاکستان و انزوای آن کشور یکی از دهها موردی است که آقای غنی بهطور موثر بهخاطر توقف حمایت پاکستان از گروههای تروریستی انجام داده است.
برای مدیریت آبهای شیرین که جز منابع استراتیژیک شمرده میشود گامهایی برداشته شده که میتواند ابزار خوب فشار در مقابل کشورهای همسایه باشد. تبدیل نمودن افغانستان به «چهارراه اقتصادی آسیا» همان طوری که آقای غنی در اولین سخنرانی خود در کانگرس امریکا به آن اشاره کرد، گام بس مهمی است که به افغانستان دست بالاتری در چانهزنیهای سیاسی منطقهیی میدهد.
شاید استدلال آنهایی که آقای غنی را آدم «بیریشه» میدانند درست باشد؛ چون او نه مانند آقای ظاهر قدیر منابع عایداتی زون شرق را در اختیار دارد و نه هم مانند عطامحمد نور بندر حیرتان و شهر مزار شریف را. او نه بار ملامت جنگهای گذشته و جنایات بشری را به دوش میکشد و نه هم ریشه قدرت سیاسی او از خون جنگهای داخلی آب میخورد.
آنچه آقای غنی دارد تجربه و دانشی است که دیگران از آن بیبهرهاند. بهخاطر نشان دادن جایگاه بینالمللی دانش و اعتبار او کافیست حرف فرانسیس فوکو یاما نویسنده (پایان تاریخ و آخرین مرد) و از اثرگذارترین نظریهپردازان امریکا را در مورد او نقل کرد که در نقد کتاب (بازسازی دولتهای ناکام) مینویسد: اشرفغنی مرد کار و عمل است که به نظریهپردازی مبدل شده است که با استفاده از تجربۀ خود در بانک جهانی و وظیفهاش بهحیث وزیر مالیه حکومت پساطالبان، چارچوب روشنی برای درک مشکل دولتسازی ارایه میکند.»
تکثر منابع قدرت و پلورالیزم یک اصل دموکراتیک است، اما تجربه ۱۶ سال گذشته نشان داده است ضعف حکومت مرکزی و مرکزگریزی، طیف قدرتمندی را به وجود آورده که حال خود با طرحهای دموکراتیک مخالفند. تلاش رییسجمهور برای بازسازی قدرت و حیثیت حکومت مرکزی را از همین منظر نگریسته و به آن باید فرصت بیشتر داد. اما این نکته را هم نباید نادیده انگاشت که رییسجمهور همان طور که در تطبیق سیاستهای خود با منابع قدرت پردرآمد چندین ساله مواجه است، همان طور حلقات نزدیک به وی بهخصوص در ریاستجمهوری هم که به بازیهای تیمی روی آوردهاند، خطر کلانی برای تطبیق برنامههای وی محسوب میشوند. این مساله آسیبپذیری رییسجمهور را بیشتر میسازد.
مجیبالرحمن اتل؛ دانشجوی سیاست و تاریخ دانشگاه زیگن آلمان